بالاخره شیطان کار خودش را کرد و آن ها را از جا در آورد. و لذا آن ها به چیزی میل پیدا کردند که نباید مایل می شدند، و به سوی آن جنبه ای از بهشت نظر کردند و رفتند که نباید می رفتند. حضرت حق فرمود: به آن شجره حتی نزدیک هم نشوید، چه رسد به این که از آن بخورید، ولی رفتند و خوردند. یک مرتبه بیدار شدند که وای ! از همه آنچه داشتند محروم شدند. شما همین که به زشتی نزدیک شدید می بینید عجب آن حالات روحانی و آن آرامش ها رفت. مثلاً اگر تا حدی اهل دل باشید، و عصر جمعه فیلم های داستانی را تماشا کنید - فیلم؛ بد و خوب ندارد- در ابتدا غمی را در خود احساس می کنید که در آخر فیلم این غم نه تنها از بین نرفت بلکه بیشتر هم شد، این غم و شدت آن حکایت اعتراض فطرت شماست به خودتان که چه کار زشتی کرده ام. چون که ساعاتی از فرصت تان به دنبال خیالات واهی نویسندة این فیلم از بین رفت در حالی که باید در سیر به سوی حقایق صرف می شد، صورت های ساخته و پرداختة فیلم ساز شما را بلعید. بنا بود عصر جمعه سیر در خود کنید و با عالم معنا آشنا شوید؛ بنا بود درون را به عالَم بالا وصل کنید، چشم و ذهن را به خیالات یک فیلم ساز وصل کردید. این غمِ انحراف از جهت اصلی به شکل شدید و قوی در بهشت برای آدم و حوا پیش آمد و صورتِ این غمِ از دست رفتن فرصت ها درآن جا آشکارتر شد و لذا قرآن می فرماید: «بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا» زشتی آنها پیدا شد. چون به آنچه نباید نظر می کردند، نظر کردند. از طرفی جنبه های مثبت و خوبی دارند و لذا وقتی که این کار را کردند نگفتند خوب شد که کردیم، بی حیاء نبودند که بگویند کیف کردیم که بدی کردیم، بیدار شدند، شروع کردند جنبة زشتی وجودشان را که حالا آشکار شده بود، پنهان کردن. پنهان کردن جنبة زشتی کارهایشان که به صورت ابزار و آلات شهوت ظهور کرد. چون جنبة شهوانی خود را دنبال کردند نقص ها و عیب ها از آن جنبه ظاهر شد. برای شما ممکن است در شرایط خاص خودتان یک طور دیگر ظهور کند.
مثلاً اگر بخواهند به کسی که کارش تعلیم و تربیت است یک کمالی را برسانند؛ به اعتبار معلمی اش، آن کمال به صورت یک فهمی است در عقل او. و اگر کس دیگری باشد با احوالات دیگر براساس احوالات خودش آن کمال برای او، صورت خاصِ شخصیت او را دارد، برای کس دیگر ممکن است همین پدیدآوردن فهم برای معلم، صورت زیبای درخت و گل و آب باشد. اوآن الطاف را صورت می بیند؛ و یک معلم همان الطاف برایش به صورت معانی حادث می شود. و عکسش هم همین طور است که جنبه های منفی انسان ها به صورت های متفاوتِ مناسب شخصیت شان برایشان ظهور می کند. برای آدم به جهت عمل خوردن شجره و توجه به جنبة شهوانی عالَم، موجب ظهور آلات شهوانی برای آن ها شد.
آیه می فرماید؛ این ها بیدار شدند، به خودشان آمدند، دیدند که جنبة شهوات برایشان ظهور کرد. یعنی با نزدیک شدن به شجره، جنبة شهوت خودشان را دیدند. شیطان وسوسه کرد تا زشتی ها و نقص های پنهان آن ها، آشکار شود، به همین قصد هم وسوسه را شروع کرد «فَوَسوسَ لَهُما الشّیطان لِیبْدِی لَهُمَا مَا وُورِی عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»، لذا یک مرتبه خود را با جنبة شهوات خود روبه رو دیدند. ولی چون آدم هستند و نسبت به آن حالت بی تفاوت و بی قید نیستند، به فکر چاره می افتادند و لذا «وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ» شروع کردند به گردآوری برگ های بهشت برای این که آن ها را به خود بگیرند. «برگ بهشت» یعنی مظاهر کمالات، یعنی کمالات و فضایلی که این زشتی ها را می پوشاند. چون آدم هستند، حیوان که نیستند تا نسبت به ظهور جنبه های شهوتِ خود بی تفاوت باشند. شما هم در دنیا جنبه های شهوانی بدنتان را با ابزارهای دنیایی می پوشانید. حیوانات این کار را نمی کنند. اگر انسان کمی بیدار شد، می بیند دروغش هم زشت است و لذا نمی گذارد ظاهر شود، آن را می پوشاند. چگونه ما جنبه های شهوانی بدنمان را می پوشانیم؟ چون جسماً انسان هستیم. حالا اگر یک کمی انسان تر بودیم دروغ را هم می دیدیم که زشت است و می پوشاندیم. مثل بعضی ها که آن را با شریعت پوشاندند، به طوری که با تبعیت از لباس شرع و تقوی، آن جنبة شهوتِ سخن گفتن و خودنمایی را که با دروغ گفتن ظاهر می شود، پوشاندند.
در آن حالت که تلاش می کردند با برگ های بهشت جنبه های شهوانی خود را بپوشانند، «وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا» پروردگارشان گفت: «أَلَمْ أَنْهَکمَا عَن تِلْکمَا الشَّجَرَةِ» آیا به شما نگفتم به گرایشِ به سوی شجرة ممنوعه جواب ندهید و به این درخت دل نبندید؟ آیا نگفتم آنچه را که نباید انجام دهید، و خود را نسبتِ به توجه به آن، کنترل کنید؛ و آن را در زندگی ساده نگیرید؟ و چیزی را هم که از نظر فکری نباید بپذیرید، نپذیرید؟ «وَأَقُل لَّکمَا إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ» نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست و موضوعی را در شما پرورش می دهد که نباید مدّ نظر داشته باشید، و لذا گرایشی را که نباید به آن نظر می کردید مدّ نظر قرار دادید؟ ولی آدم اند و گوهر آدمیت در آنها درخشان است و لذا در ادامه می فرماید: ناله سر دادند «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا»[1] پروردگارا ! به خودمان ظلم کردیم. اگر حیوان بودند این حرف را نمی زدند. چرا که حیوان قبایح را نمی پوشاند و اصلاً نمی فهمد. مقام انسان است که مقام حمل فطرت الهی است، یک بیداری در جانش گذاشته اند، نور حق به قلبش می تابد و می فهمد که چه چیز ظلم است. لذا در این ناله سردادن، از خدا دو تقاضا دارد؛ یکی تقاضای غفران که خدایا ببخش و یکی هم تقاضای رحمت. عرض کردند: «وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» خدایا اگر آن ها را نپوشانی و به ما رحم نکنی، حتماً از کسانی خواهیم بود که همه چیزشان را باخته اند. یعنی خدایا توفیق بده تا بتوانیم آن نقص و لغزش را جبران کنیم و به جای آن خوبی قرار دهیم. و اگر چنین امکانی را به ما لطف نکنی، تمام استعدادهایمان از بین می رود چون خسران یعنی ضرر در سود و سرمایه، یعنی نابودشدن ریشه و بنیان انسان.
[1] - سوره اعراف، آیه 23.