حضور هرکس در نظرگاه اوست

 

در این شرایط و پس از آن نیایش زیبا و پرمحتوا و تقاضای غفران و رحمت قرآن می فرماید: «قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»[1] فرود آیید و از بهشت خارج شوید، در شرایطی قرار گیرید که در زمین بین شما دشمنی برقرار می شود و این زندگی زمینی بهره ای است برای مدتی خاص. خداوند با فرمان «اِهْبِطوا» عملاً اعلام فرمود: حالا جایتان عوض شد و لذا دیگر در منظرشان آن بهشت با آن خصوصیات نبود. نظر کردند و زمینی بودنشان را دیدند. از نظر بدن از اول زمینی بودند و بدنشان در زمین خلق شد، ولی از نظر مقام زمینی نبودند. مثل عرفا که هم اکنون نظرشان از زمین به سوی عالم غیب و عالم معنی سیر کرده است، منتها عرفا از زمین سیر کردند و به آن مرتبه رسیدند، آدم و آدمیت از بهشت به سوی زمین سیر کرد - هرچند بدنش زمینی بود- ولی حضورش از بهشت شروع می شود ولی آدمیت اقتضا کرد آن حضور و توجه در بهشت نماند، و بالاخره خود را در زمین یافت، و لذا از حضور اولش که بهشت بود هبوط نمود و به حضور دومش که زمین است سقوط کرد. و اگر سیر و سلوک کرد و اهل دیانت شد، حضور سومش بهشتی می شود که دیگر در آن بهشت، شیطان را زیر پا گذارده و لذا آن بهشت، شیطان ندارد. فعلاً در دنیا آمدند و در منظر آنها دنیا و نیاز و نقص های بدنی مطرح است. عمده شناخت جایگاه و علت همین منظر و نظرگاه است. به قول مولوی:

گــاو را آری به بغداد ناگهــان

بگذرد از این کران تا آن کران

از همه خوب و خوشی ها و مزه

او نبینـد غیـر قشــر خربــزه

طالب هر چیز ای یار رشید

جز همان چیزی که می جوید ندید

 

بدن انسان ممکن است بسوزد و یا بپوسد، اما بحث، بحث حضور است. حضورِ هرکس در هر جایگاهی از جایگاه های عالم، ریشه در منظر و نظرگاه او دارد، چون حقیقت انسان بدن او نیست، نفس ناطقة اوست که مجرد است. پس به هرجا نظر کرد در واقع در آن جا است. پس انسان به واقع آن جایی قرار دارد که بر آن جا نظر انداخته است، چون ما عمده نظر خود را به دنیا انداخته ایم، در دنیاییم، همین طور که شما فعلاً نظرتان این جا در این جلسه است، حال چه بدنتان این جا باشد و چه نباشد، شما خود را در آن جایی حس می کنید که نظرتان به آن جا معطوف است، و چون بیشتر نظرمان به بدنمان معطوف است عموماً خود را در دنیا و در بدن حس می کنیم. آدم حضورش از بهشت شروع شد، در بهشت حاضر شد و در آن شرایط عالی حضور و بقاء، خود را با حکم خدا روبه رو دید که فرمود: به این شجره نزدیک نشو، ولی از طرف دیگر با وسوسة شیطان هم روبه رو شد. نتوانست در بهشت با اعمال خود اثبات کند که آن جایی است. خدا به آدم اثبات کرد که تو نمی توانی به کمال رسیدن خود را از بهشت شروع کنی، برگرد روی زمین و از زمین شروع کن. پس به اصطلاح روی زمین آمد و هبوط کرد. هبوط؛ تغییر جهت جان است از بهشت به زمین. چرا هبوط کرد؟ چون در آن موطن از وجوه زمینی عالم، یعنی از جهت و جنبة شهوت کار را شروع نمود و به شجرة ممنوعه نزدیک شد. بنا نبود به شجرة ممنوعه که جنسش جنس دنیا و کثرت و شهوت است نظر کند، اما نظر کرد و لذا هبوط کرد و خود را در زمین یافت و جنگ زمینی شروع شد. چرا جنگ؟ چون جنس زمین، جنس تزاحم است. به همین جهت هم بعد از این که فرمود: «اِهْبِطُوا»؛ فرمود: «بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» یعنی در شرایطی قرار می گیرید که نسبت به هم دشمنی می کنید ولی در زمین و در این شرایطِ پر از دشمنی، ابدی نیستید. لذا فرمود: «وَلَکمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ» روی زمین در یک زندگی موقت هستید تا بهره ای را که باید ببرید، ببرید.

چنانچه دقت فرمودید؛ در آن بهشت، ابتدا شرایط خودیابی را به آدم نشان داد، که ای آدم؛ تو این چنین هستی که در آن شرایط بهشتی، زمین و زندگی زمینی را انتخاب می کنی. همین طور که شما در زمین امتحان می دهید تا نشان بدهید صلاحیت بهشتی شدن دارید. زمین؛ جای امتحان است، بهشتِ آدم هم جای خودیابی است. شخصیت آدم را در بهشت به او نشان دادند که تو این هستی. پس اگر گفتند به این درخت نزدیک نشو و نزدیک شد و در نتیجه ظالم شد -که آیه هم می فرماید: «فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»- باید متوجه بود که این ظلم، یک نحوه عصیان در مقابل شریعت خداوند نیست. مثل ظلمی نیست که ظالمان دنیا دارند، ظلمی که ظالمین اهل زمین می کنند، ظلمی است که نشان می دهند صلاحیت بهشت برین را ندارند و در امتحانِ زندگی زمینی مردود می شوند، ولی عصیانی که آدم در مقابل نهی الهی نسبت به نزدیک نشدن به شجرة ممنوعه انجام داد، ظلمی بود که به خود کرد، و از بهشت محروم شد و گرفتار زندگی زمینی گشت با هزاران دشمنی، و خداوند می خواست همین را به آدم نشان دهد که من زندگی تو را از بهشت شروع کردم، ولی تو با نزدیکی به شجره، زمین را انتخاب کردی، هرچند من در زمین هم کمک تو کردم و با فرستادن انبیاء مسیر تو را به بهشتی که خطر هبوط را ندارد برایت باز گذاشتم. پس در واقع عصیان آدم در آن بهشت به معنای محروم  شدن از بهشت برین نیست. این جا عصیان به آن معنی است که نمی توانی در مقابل نهی خدا نسبت به شجره مقاومت کنی، در واقع این عصیانِ ما در آن بهشت؛ نمایاندن خودمان است به خودمان و این که معنی سختی های زمینی و زندگی زمینی را بفهمیم.

بعد در ادامه در آیه 25 هست که: «قَالَ فِیهَا تَحْیوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» حضرت حق فرمود: شما در این زمین زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن به سوی قیامت خارج می شوید. بنا به فرمایش علامه«رحمة الله علیه»: «یعنی قضای الهی این است که بشر تا روز قیامت مقیم زمین گشت».

 

[1] - سوره اعراف، آیه 24.

Share