جسم های زمینی و روح های آسمانی
هبوط یعنی کاری کنیم که روح گرفتار جسم شود و جهت جان را به جسمی که در دنیاست معطوف داریم و همه توجه مان به نقص های جسم مشغول شود. آری جسم را در زمین و از خاک خلق کردند، ولی جان را به عالم بالا بردند و در آن جا مستقر کردند و در آن بهشت جا دادند، ولی آدمیتِ ما توجهش را از آن همه کرامت و نعمت های بهشت برگرداند و به شجره انداخت، شجره ای که بیشتر عامل رفع نقص جسم است. وجهی از آدمیتِ آدم جهتش را به نیاز جسمانی اش بیشتر معطوف داشت و در نتیجه گرفتار جسم شد و هبوط کرد. لذا از منزلی که جانش را به سوی آن جا سوق داده بودند بیرون کردند و در این هبوط، او خود را با جسم و دنیای مادی روبه رو دید و این همة نقص و سختی است.
از اول جسم مادی او روی زمین بود، منتها پس از خلقت زمینی، جانش را در بهشت برزخی بردند و با جسم مخصوص آن عالم او را در عالم کرامت و نعمت قرار دادند و گفتند فقط به آن شجره نزدیک نشو، ولی او در آن جا به شجره گرایش پیدا کرد و جای خود را به سوی عالم کثرات انتخاب کرد و در نتیجه او را متوجه دنیا کردند و این توجه به زمین و حضور در زمین را «هبوط» می گویند و سپس به ما فرمودند: در دوران هبوط اگر به شریعت الهی مؤمن شوید و خود را بر اساس عقاید و اعمال شرعی مجهز کنید، جهت زمینی و هبوطی خود را به جهت بهشتی و غیر هبوطی سوق می دهید.
در واقع می خواهند بفرمایند؛ می شود خود را از هبوط رهانید و صعود کرد و با تبعیت از ریزه کاری های شریعت می شود در عینی که جسم زمینی است و گرفتار نقص های دنیایی اش است، جان انسان گرفتار زمین و نیازهای زمینی نباشد و در عالم معنی سیر کند.
در حدیث معراج داریم؛ خداوند از بنده ای که به یقین رسیده است، در قیامت می پرسد:
«کیفَ تَرَکتَ الدُّنْیا؟»؛ از دنیایی که پشت سر گذاشتی و آمدی این جا، چه خبر، در چه وضعی بود آن موقع که آن را ترک کردی؟ در جواب می گوید: «الهی وَ عِزَّتِک وَ جَلالِک، لا عِلْمَ لی بالدُّنْیا، اَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خائِفٌ مِنْک»؛ خدایا به عزت و جلالت سوگند که من هیچ اطلاعی از دنیا ندارم، من از زمانی که خلقم کردی از تو خائف بودم، که نکند مرا بی محلی کنی «فَیقُول اللهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کنْتَ بِجَسَدِک فِی الدنیا وَ روحِک مَعِی» پس خدا می فرماید: بندة من راست گفتی، تو جسدت در دنیا بود و روحت با من بود.
چنین بندگانی در دنیا خود را از شرایط هبوط آزاد کرده اند و دغدغه های عالم دنیا و شرایط هبوط در آن ها نیست. به قول آیت الله حسن زاده آملی«حفظه الله تعالی»: «الهی ! دنیا را آب ببرد، حسن را خواب ببرد»؛ یعنی من چکار دارم که دنیا چه خبر است؟ و البته معلوم است این حرف ها به این معنی نیست که انسان در دنیا زندگی نداشته باشد. منظور این است که می شود در دنیا بود ولی قلب را به دنیا نسپرد، می شود جان را در عالمی فوق این عالم برد، چون اصلاً از آن جا آمده ایم. در بارة آخر عمر علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» گفته اند که حالت معنوی شدیدی بر زندگی زمینی ایشان غلبه کرده بود، به طوری که احساس نمی کردند در این دنیا هستند، لبانشان از تشنگی خشک می شد، لیوان را می گرفتند که آب بخورند، یک مرتبه باز می رفتند در آن عالم. به ایشان می گفتند: حاج آقا آب بخورید، آن وقت آب می خوردند. چون در آخر عمر روح اولیاء خدا می خواهد بپرد. بدن کمی هنوز قدرت جذب دارد، ولی روح آن ها بیشتر در آن دنیا زندگی می کند.
در شرح حال حاجیه خانم امین«رحمة الله علیها» داریم که ایشان را هم در آخر عمر باید توجه شان می دادند به دنیا، وگرنه آن دنیا بر احوالات و رفتار ایشان غلبه داشت. وقتی که کسی در کنارشان نبود که به امورات و نیازهای دنیایی شان توجه شان بدهد، می رفتند در همان عالم غیب. بله وقتی که بدن این افراد گرسنه شود، یک کمی توجه به دنیا می کنند، ولی شرایط تکوینی برای آن ها بیشتر جنبة غلبه غیب را به همراه آورده بود. به هر حال مهم این است که انسان مرتب به خودش توجه دهد که آخرش دنیا را باید درست ببیند.
در رابطه با هبوط و این که هبوط یک نوع تغییر منظر است و نه یک جابجایی مکانی، امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:«چون نفس مجرد از مکان است تنزل برای او جایز نیست.[1]»
---------------------------------------------------------
[1] - تقریرات فلسفه، ج 3، ص 82 به بعد.
افزودن دیدگاه جدید