شما وقتی تقاضا می کنید که خدایا مرا بنده تر کن، یعنی تقاضایتان این است که خدایا! سوزم این است که ساز بیشتر با تو داشته باشم. آیة 42 سورة حجر که عرض شد، دستور العمل امنیت از شیطان است: در ادامه می فرماید: «اِلّا مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوِین»؛ حضرت حق به شیطان می گویند: و تو بر کسانی می توانی احاطه پیدا کنی که خودشان هدف خودشان را به اشتباه انتخاب کرده باشند؛ اوّل راه را عوضی گرفته و به اصطلاح گمراه شده و جهت زندگی به سوی ربّ العالمین را رها کرده اند، سپس چنین انسان هایی از شیطان تأثیرپذیری دارند. این نکتة بسیار ارزشمند را حضرت حق به ما گوشزد کرد که ای انسان ها! همة جذبه های شیطان به جهت غفلت شما از بندگی خدا است در حالی که همة مقصد و مقصود شما همین بندگی است، اصلاً رسیدن به ربّ العالمین هدف ما است، و در آن حالت، «بعدی» نمانده است، چرا که خداوند، خودش هدف است، نه این که بندگی خدا و پذیرش حکم ربّ العالمین برای هدف دیگر باشد. یکی از آفاتی که ممکن است در ذهن عزیزان پیش آید، این است که بگویند بندگی کنیم برای چی؟! بعدش چی؟! گفت:
ملالی نیست ماهی را ز دریا
که بی دریا خود او خرّم نباشد
ماهی فقط با آب زنده است؛ مگر می شود ماهی از آب خسته شود و به دنبال بعد از آب باشد، در آن صورت دیگر ماهی نیست. «هر که او ماهی نباشد، جوید او پایان آب». وقتی انسان وارد معنی بندگی شد، بعد از بندگی را نمی خواهد. اصلاً همین بندگی برایش نهایت شعف است. گفت:
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
و نماند هیچش الاّ هوس قمار دیگر
انسانی که بندگی را شناخت، همواره در حفظ و رشد همین بندگی تلاش می کند، و برای بندگی اش، بعدی نمی خواهد. ما وقتی بر اساس عالَمِ بندگی داریم روی این آیه بحث می کنیم، همین را می خواهیم که در این عالَم باشیم، و همین طور خود را ادامه دهیم تا بمیریم؛ اصلاً زندگی همین بندگی است. به بقیه کارها باید بگوییم بعد چی؟! به کاری که مسیرش به سوی بندگی نیست، باید بگوییم کی تمام می شود چون بندگی قصّة ذات ما و ادامة خودمان است، بقیة کارها ناخودِما است و بر ما سنگین است و راه ورود شیطان خواهد بود و عامل آن همه تعب و زحمت است.