و در طرف مقابل افرادی که هدایت الهی را نپذیرفتند، افرادی هستند که درباره آن ها می فرماید: «وَ الَّذینَ کفَرُوا وَ کذَّبُوا بِایاتِنا اوُلئِک اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیهَا خالِدوُنَ»؛[1] آن هایی که به این شریعت و هدایت من کفر ورزیدند و حقانیت دین را پنهان نمودند، و آیات الهی را تکذیب و انکار کردند، این ها نه تنها در آتش اند، بلکه اصحاب آتش اند و نمی توانند از آن جدا شوند.
یکی از حرف های دین که این ها آن را عملاً منکر می شوند و بدان کفر می ورزند، این است که دنیا و زندگی دنیایی یک زندگی موقت است و این زندگی دنیایی یک جزء از تاریخ انسان است. همان طور که امروز، یک روز از تاریخ ابدی ماست که آن یک حیات دائمی است. اهل کفر به این تذکر کفر می ورزند به طوری که گویا تا ابد در این دنیا هستند و دنیای دیگری هم وجود ندارد. موضوعِ توجه جدّی به زندگی ابدی، نکته ای است که دین متذکر می شود تا دائماً ابدیت در منظر ما باشد و از حضور آن غفلت نکنیم. انسان وقتی وارد حوزه دین شد و دینداری را جزء زندگی خود قرار داد، آرام آرام این ابدی بودن خود را در همین زندگی زمینی احساس می کند. وقتی که خوب دینداری کرد، آن وقت با تمام وجود می یابد دنیا قسمتی از تاریخ حیات او است.
علاوه بر امر فوق دیگر چه چیز را کفار تکذیب می کنند؟ این که باید در این دنیا از گرایش به دنیا توبه کنند. و دیگر این که تکذیب کردند باید تمام این شریعت را عمل کنند و تحت تأثیر حادثه های دنیا قرار نگیرند. اگر کسی بفهمد که دنیا یعنی چه؛ حادثه ها را در دنیا می تواند معنا کند. مثلاً اگر شما در اتوبوسی که به تهران می روید یک مرتبه وسط اتوبوس یکی با دیگری دعوا کند، شما جای این دعوا را در گستره زندگی خود بسیار کوچک می بینید، چون اندکی بعد مسافران پیاده می شوند و هرکس دنبال کار خودش می رود. حالا این دعوا در این اتوبوس چقدر زندگی شما را اشغال می کند و اندازه آن در زندگی شما تا کجا است؟ مطمئناً آن را ابدی نمی بینید و لذا خودتان را همان قدر که در زندگی شما جای دارد گرفتار آن می کنید و مشخص است که جای آن خیلی کم است. حالا برگردید به دنیا و آن را با حیات ابدی خود مقایسه کنید، کل دنیا را با یک نگاه واقع بینانه چقدر می بینید؟ آیا جز این است که این دنیا با تمام طول و عرضش یک حادثه ای است از کل حیات شما، حیاتی که تا ابدیت وسعت دارد. و قرآن به زیبایی تمام، ما را متوجه محدودبودن زندگی دنیایی می کند و می فرماید: «وَ لَکمْ فِی الاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ اِلَی حِین»؛[2] و برای شماست مدتی در زمین مستقرشدن و بهره بردن تا زمانی محدود. تکذیب آیات الهی این است که این نکته را انکار کنیم. آیا بهترین نگاه به دنیا همان نگاهی نیست که خالق دنیا به آن انداخته است؟ و می فرماید: ای انسان تو موقتاً در این دنیای موقتی باید به کمک دین خدا، خود را شایستة عالم قرب نمایی؟ اگر کسی این نکات را تکذیب و انکار کند آیا می تواند درست زندگی کند و خود را در این دنیا درست درک کند؟ مسلم انکار این نکات موجب می شود که اصلاً پایگاهی برای معنی زندگی خود پیدا نکند و در نتیجه تمام زندگی اش غفلت می شود، و کسی که تماماً وجودش غفلت است، تماماً وجودش حرص و غضب می شود. مگر جهنم هم جز حرص و غضب است؟ می فرماید: فردا که پرده ها کنار رفت، جهنم که صورت حرص و غضب است، از قلبش ظهور می کند: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ»؛[3] آتشی که خدا آن را افروخته، از قلب کفار ظاهر می شود و آن ها را می پوشاند و تمام اطراف کفار را می گیرد. جهنمی که وقتی کفار با او روبرو می شوند، سراسر غضب است. می فرماید: «وَأَعْتَدْنَا لِمَن کذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا، اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیظاً وَ زَفیراً»؛[4] برای منکران قیامت، جهنم را آماده کردیم، که چون آن جهنم را از مکانی دور بنگرند، از آن خشم و خروشی شدید بشنوند. این جهنم صورت حرص و غضب دنیایی انسان ها است و حرص و هوس دنیایی در جان انسان غضب می آورد.
بعد از آن که در آیه 39 سوره بقره شخصیت منکران هدایت الهی را توصیف کرد، در آخر می فرماید: «اُولئِک اَصْحابُ النّار»؛ این ها اصحاب آتش اند، یعنی آتش با آن ها یگانه می شود و دیگر از آن ها جدا نمی گردد، چون دنیا را مقصد گرفتند و در نتیجه حرص و غضب را در جان خود ریشه دار کردند و لذا فرمود: «هُمْ فِیها خالِدُون»؛ آن ها در آتش جاودانه می مانند. یعنی این آدم ها در زمین سرنوشت ابدی خودشان را این طور پایه گذاری کردند که برای همیشه در عذاب باشند. علتش هم این است که نتوانستند زندگی زمینی را درست تفسیر کنند، ندانستند زندگی زمینی یعنی چه و کسی که نتواند زندگی زمینی اش را درست معنا کند و در نتیجه دنیا را مقصد خود بگیرد، حتماً جنس قلبش، جنس غضب و حرص می شود و لذا وقتی که پرده ها کنار رفت، تمام این غضب و حرص به صورت کامل در قلبش ظاهر می شود. پس قلب او شروع می کند به ظهور آنچه در درون داشت، به طوری که همان حالات قلبی اش اطراف وجودش را می گیرد و دیگر هم نمی تواند از آن خارج شود. چون هرچه فکر می کند، جهنمی فکر می کند، چون در دنیا هر چه فکر کرده دنیایی فکر کرده و زندگی دنیایی را همه حقیقت خود گرفته بود. او هیچ وقت الهی فکر نکرده و به ماوراء زندگی دنیایی نظر نداشته است.
-------------------------------------------------------
[1] - سوره بقره، آیه39.
[2] - سوره بقره، آیه36.
[3] - سوره همزه، آیات 6 و7.
[4] - سوره فرقان، آیات 11و12.