وقتی عبادت رهزن می شود
آیه ادامه می دهد: «وَ عَنْ اَیمانِهِمْ»، که شیطان گفت: از طرف راست انسان ها می آیم و آن ها را از توجه به اَحد باز می دارم. علامه طباطبایی «رحمة الله علیه» تفسیر می فرمایند:
«یعنی انسان را از راه دین داری به گمراهی می کشاند».
از دیگر حیله های شیطان این که عبادات و اعمال انسان ها را برایشان زینت می دهد. اگر برای کسی عباداتش دلپسند شود و نه خدا، از خدا باز می ماند، دیگر متوجه خدا نیست، متوجه عباداتش است. شیطان در صراط مستقیم خدا می نشیند و می گوید: هرکاری می خواهی بکن، هرچقدر می خواهی عبادت کن، ولی توجه به توحید را از ما می گیرد، به کثرت ها مشغولمان می کند. شکل حیله هایش فرق می کند. همان طور که آدم را به شجره مشغول کرد. حالا نمونه می دهد: که یک نمونه نزدیک شدن آدم به درخت، همین توجه به ظاهر عبادات و کثرت عبادات است و از خدای اَحد باز ماندن. آخر بنا بود من در عبادات قصة دوری خود از خدا را با خدا در میان بگذارم.
مراد من زنماز این بود که در خلوت
حدیث درد و فــراق تـو با تـو بگذارم
بنا نبود مشغول خود نماز شوم، بنا بود مشغول خدا شوم و فرمود: «اَقِمِ الصلاة لِذِکْری»[1] نماز را قیام کن تا یاد من در قلب تو بماند، ولی شیطان ما را مشغول خود عبادات می کند. در این قسمت از آیه رهنمود خوبی به دست می آید و آن این که باید راهی بیندیشیم که دائماً توجه قلب ما به سوی حق باشد و این درس را در نماز تمرین کنیم و در بیرون از نماز حفظ نماییم. دائم سعی کنیم توجه خود به اَحد را از طریق کلمات نماز در قلب خود نگهداریم و قلب را در رابطه با حق، در یک حالت وحدانی نگهداریم که در این صورت اَسرار عالَمِ وجود در قلب ظاهر شود. گفت:
از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها
اگر بفهمیم حفظ قلب در حالت وَحدانی چه برکات فوق العاده ای دارد، همة همت خود را برای آن خرج می کنیم و کار شیطان هم بیش از این نیست که ما را مشغول ظاهر عبادات کند، ولی اگر بخواهیم کلمات خود نماز، ما را متوجه اَحد می کند و از دام شیطان رها می شویم.
بعد آیه ادامه می دهد: «وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ» شیطان گفت: و از طرف چپ آن ها به سوی آن ها می آیم. یعنی یکی از راه های شیطان که شما را از توجه به اَحد باز می دارد، این است که شخصیت شما را از طرف چپ مشغول می کند که فرموده اند: «از چپ او را می گیرد»، یعنی از راه بی دینی و فحشاء او را از صراط مستقیم گمراه می کند. چون انسان ابعادی دارد که اگر به شیطان اجازه بدهد آنها را تحریک کند، کار انسان به معصیت کشیده می شود. آری انسان ابعاد دنیایی دارد، که عبارت باشد از شهوت، نیاز به خانه و غذا و امثال این ها، ولی باید مواظب باشد این نیازها دست شیطان نیفتد، بلکه تحت حکم شریعت باشد و در محدودة شریعت آن ها را برآورده کند.
سپس در ادامة آیه هست که: «وَ لا تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شاکرِین» شیطان به خداوند می گوید: با این چهار روش طوری کار خود را جلو می برم که اکثر بندگانت را شاکر نمی یابی. مشی و روش شیطان این است که نمی گذارد انسان در نعمت، مُنعِم را ببیند. شاکر یعنی کسی که در نعمت، منعم را ببیند. می گوید: نمی گذارم چشمشان به خدا باشد، چشم ها را به نعمت ها می اندازد، و این حیلة عجیبی است. اگر گفتید عجب غذای خوبی که ما را سیر کرد، این دیگر شکر نیست. این چشم انداختن به نعمت است. اگر انسان گفت لطف خدا بود که امروز رزق ما را این طور رسانید، این چشم انداختن به خدا است، و اگر کسی تماماً در نعمت، منعم را دید این مخلَص است. پس در واقع شیطان گفت: ای خدا! با این نقشه هایی که برای انسان ها می کشم، چهار طرفِ شخصیت آن ها را اشغال می کنم و اکثر بندگانت را «مخلَص» نمی یابی.
علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«شاکر یعنی آن که با هر نعمتی طوری برخورد می کند که نشان دهد از ناحیه خدا است و همواره باید به یاد خدا باشد و در نتیجه برای خود چیزی نمی گذارد، بلکه همة خودیت را در خود فرو نشانده و لذا خدا او را برای خود «مخلَص» کرده است».
انسان مخلَص چون همه چیز خود را برای خدا خالص کرده است، می فهمد همة نعمت ها لطف خدا است و خدا هم او را برای خودش خالص کرده است. در ابتدا او قلب خود را متوجه منعِم می کند تا در همه چیز خدا را ببیند، یعنی توجه به خودش را نخواهد، از صفت خودخواهی اش فاصله می گیرد، فقط خدا و حکم خدا را بخواهد یعنی مخلِص می شود، آنگاه خداوند این انسان را مخصوص بارگاه خودش قرار می دهد. خداوند یک لطف و نظر خاص نسبت به او می اندازد، و تمام امور او را به عهده می گیرد، چون او همه چیز را به خدا دید و به خدا واگذار کرده است. به این قاعده دقت بفرمایید و یک امتحانی هم بکنید، یک جوان بسیجی مخلص پشت تانک آمریکایی هم که بنشیند و به سمت دشمن شلیک کند، هیچ وقت به جهت مجهزبودن آن وسیله نمی گوید چه آمریکای خوبی، می گوید الحمدلله که توانستیم بر دشمن خدا پیروز شویم. ولی انسانی که اهل دنیاست اگر شیر آب را باز کند تا آب بردارد می گوید زنده باد تمدن غرب، اگر غربی ها نبودند ما بدبخت می شدیم. عموماً اهل ایمان خدا را در حادثه ها می بینند و برعکس، عموماً اهل کفر فقط حادثه ها را می بینند.
محی الدین ابن عربی در باب شانزدهم فتوحات مکّیه در توضیح ابزارهای شیطان و نقش این جهات چهارگانه در سیر و سلوک چنین می گوید:
«جهات چهارگانه ای که شیطان از آن جهات به انسان وارد می شود جهات سِفلی هستند و انسان از عالم سِفل است و انسان را جز از طریق منازلی که با شیطان تناسب دارد نمی تواند گمراه کند، و انسان دستور دارد که از طریق این جهات چهارگانه با او مقابله کند و این جهات را سنگربندی کرده، و آن گونه که شرع به او دستور داده سنگرگیری کند تا شیطان راهی برای دخول بر انسان نیابد. پس اگر شیطان از جلوی تو آمد و او را راندی، برایت از علوم نور آشکار می گردد و این لطف خدا است چون در مقابل میل خود، حکم خدا را پذیرفتی، و علوم نور یا حالت کشفی دارد و یا برهانی و از این طریق شبهات گمراه کننده در وجود حق و توحید او و اسماء و افعالش دفع می شود. و اگر شیطان از پشت سر بیاید، و آن هنگامی است که تو را بدان می خواند تا آنچه را نمی دانی به خدا نسبت دهی و ادعای نبوت و رسالت کنی و بالاخره تو را به آنچه شریعت الهی نهی کرده فرمان می دهد که این عمل بر عکس عمل فرشته است که تو را به عمل به شریعت می خواند، حال اگر شیطان را از پشت سر راندی، علوم صدق و منازلش برایت آشکار می شود که همان مقعد صدق است در نزد ملیکٍ مقتدر.[2] زیرا اقتدار با صدق مناسبت دارد چون صدق به معنی قوی است و گفته می شود: «رُمْحٌ صَدق»، یعنی نیزه محکم و قوی. و چون قوت، صفت این صادق است، این انسان بر نفس خویش قوی گشته و به آنچه ندارد زینت پیدا نمی کند و خود را به دروغ به آن آرایش نمی دهد و در کردار و گفتارش ملتزم حق و حقیقت است، خداوند او را نزد پادشاه مقتدر نشانید، یعنی او را بر قوه و نیروی الهی آگاه می سازد و همة این ها به جهت مخالفت شیطان است از ناحیة پشت، به طوری که دیگر نیروی وَهم در او مؤثر نیفتد و خالص برای پروردگارش باشد. و اگر شیطان از جانب راستت آمد، بر او قوی شده و دفع اش خواهی کرد، زیرا اگر او از این جهت که موصوف به قوه است به سراغت بیاید، او آمده تا ایمان و یقینت را ضعیف سازد و شبهاتی چند در دلایل اثبات مکاشفاتت بر تو القا نماید، زیرا او را در هر کشفی امری و کاری است و خدای تعالی تو را بر آن آگاهی بخشیده، یعنی امری از عالم خیال است که آن را برایت برقرار ساخته و آن مشابه حال خودت است که تو در وقت خویش در آن حال می باشی. بنابراین اگر تو را علمی قوی نباشد تا به وسیلة آن بین آنچه را که حق برایت می آورد و بین آنچه را که برایت به صورت خیال در می آورد جدا سازی، کار بر تو مشتبه می گردد. و اگر شیطان از جانب چپ آید و بخواهد تو را به شبهات تعطیل و یا وجود شریک برای خداوند در الوهیتش اندازد، و تو او را راندی، خداوند تو را به واسطة دلایل اثبات توحید و علم نظری قوت بخشد. زیرا پشتِ سر، خاص معطلانی است که معتقدند بشر قدرت فهم خیال را ندارد و چپ؛ خاص شرک، و راست؛ خاص ضعف، و جلو؛ خاص شک و تردید در حواس که از سوفسطائیان است می باشد. پس با مخالفت با شیطان در همة ابعاد چهارگانه، انوار الهی مخصوص هر بعد نصیب انسان خواهد شد».[3]
------------------------------------------------
[1] - سوره طه، آیه 14.
[2] - سوره قمر، آیه 55.
[3] - ترجمة فتوحات مکّیه، محمد خواجوی، مجلد باب 5 تا 34، ص 223 به بعد.
افزودن دیدگاه جدید