منطق شیطانی
در ادامة بحث یعنی در آیه 12 سوره اعراف، خداوند با دشمن انسان یعنی شیطان صحبت می کند، می فرماید:
«قالَ مَا مَنَعَک اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُک قالَ اَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»
ای شیطان! چه چیز مانع تو شد که وقتی به تو امر کردم سجده کنی، سجده نکردی؟ شیطان در جواب گفت: من از او بهترم، مرا از آتش خلق کردی و او را از گِل.
از این آیه نکات ارزنده ای فهمیده می شود؛ و منطق دشمن انسانیت مشخص می گردد که به زعم خود چون خدا او را از آتش خلق کرده پس بهتر از آدم است و نباید به آدم سجده کند! هر جا دیدید گروهی پیدا شدند که خودشان را با چنین ملاک هایی برتر از بقیه می دانند، این ها زبانشان، زبان شیطانی است. هر وقت تمدنی یا قومی برای خود ارزش های مَن درآوری مطرح کرد، بدانید این قوم دارد با زبان شیطان حرف می زند و راه شیطان را در زندگی خود باز کرده است. و این گونه سخن گفتن، سخن گفتن ضد بشری است و راه جنگ با بشریت را در پیش خواهد گرفت، حتی جنگ با خودش را نیز با چنین منطقی پیش خواهد گرفت. چون در پشت چنین منطقی شیطان در صحنه است، شیطان، هم خودش را جهنمی کرد و هم بقیه دوستدارانش را. همیشه منطق دشمنان بشریت این است که خود را بهتر از بقیه می دانند. یعنی روحیه تکبّر و خودبرتربینی دارند. پریشانی جامعه و خانواده و جهان ریشه اش در این روحیه است و شکل کار این گونه است که یک چیز بیهوده و لغو را به عنوان ارزش عَلَم می کنند و براساس آن، تکبّر می ورزند. شیطان می گوید: چون من از آتشم و طرف مقابل ازخاک است، پس من بهتر از او هستم.
امروز دنیا گرفتار همین منطق شیطانی است. می گویند: چون ما تکنیک داریم، بهتر از شما هستیم. حالا چه شما اهل بندگی خدا باشید، چه نباشید. در فرهنگ امروز دنیا ظهور اسماء الهی ملاک نیست، ملاک؛ تکنیک داشتن یا سفیدپوست بودن است. یعنی چیزی را که او دارد و بقیه ندارند، ملاک برتری خودش می گیرد. در حالی که هر ارزشی غیر از ارزشی که خدا آن را ارزش قرار داده، ارزش نیست ولی شیطان ارزش های من درآوری را در بین انسان ها پیش می کشد تا تکبّر انسان ها را نسبت به همدیگر به وجود آورد و جدال بین آن ها ایجاد کند. مسلّم اگر یک ارزش دروغین را چندبار تکرارکرد، عوام می پذیرند. چون مردمِ فاصله گرفته از دینْ ملاک برتری حقیقی را نمی شناسند تا با آن ملاک همه چیز را ارزیابی کنند. مثلاً اگر چند بار بگویند: مردها بهتر از زنان اند؛ و این حرفِ شیطانی را به نحوه های مختلف تکرار کنند، آرام آرام جامعه باورش می آید و می گردد تا مصداق هایی هم برای این باورش پیدا کند. و عکس آن را هم اگر چندبار تکرار کنند، باز در باورهای انسان های عادی اثر می گذارد و ریشة تکبّر و دوگانگی و دشمنی ها فراهم می شود. چون همة این ها، راه ورود شیطان است و شیطان از طریق همین راه ها دشمنی خود را دربین انسان ها عملی می کند. راه درست آن است که زمینة تکبّر در بین انسان ها از بین برود و برای به وجودآوردن آن باید ملاک های مَن درآوری را بهانه قرار نداد. هرچیزی جز حق از یک طرف و بندگی خدا از طرف دیگر اگر ملاک ارزشیابی انسان ها شد، فکر و فرهنگ شیطانی جای خود را باز می کند. در واقع دشمن شما برای انحراف از مقصد اصلی زندگی، این فکر و فرهنگ های من درآوری را به شما داده است. از طرفی پای جان شما ایستاده است، پس شما با این روش ریشة خودتان را می کنید، هرچند در ظاهر خوشحالید که خوب شد من از این طایفه هستم، پس بهتر از آن طایفه دیگرم. یا خوب شد من شهری هستم، پس بهتر از آن دهاتی هستم. همین که این ارزیابی را پذیرفتید، زمینة ورود شیطان را که دشمن جان شما است در زندگی تان میسّر کردید و بقیه را خودتان حساب کنید چه می شود.
پس به پیام این آیه زیاد دقت کنید که شیطان در مقابل خداوند دوچیز را مطرح می کند . یکی این که می گوید: «اَنَا خَیرٌ مِنْهُ» من بهتر از او هستم. قسمت دوم حرفش هم که دلیل قسمت اول است این است که «من از آتش هستم». ابتدا تصور کرده بهتر از آدم است و بعد دنبال می کند که دلیل آن را پیدا کند، یک نمونة مَن درآوری را دست وپا می کند «که من از آتشم»، نمی گوید اگر من خلقت آتشی دارم، یک چیزی هم او دارد که من ندارم و آن خلقت خاکی است، این را نمی گوید، چون اگر بگوید که در انصاف قرار دارد و نه در گمراهی! می گوید: چون من از آتش هستم پس من بهترم. ملاحظه کردید که اول بنا را گذاشته که خود را برتر از آدم بپندارد و لذا گرفتار این بی منطقی می شود. ولی اگر از اول بنا را براین گذارده بود که هر دو بنده خداییم و هرچه خدا برای ما تعیین کند همان برای ما خوب است؛ که کار به این جا نمی کشید!
افزودن دیدگاه جدید