علامه«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«خداوند در مورد ذات شیطان به طور مختصر فرمود: «کانَ مِنَ الجِنَّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه»[1] او از جنیان بود و از پذیرفتن امر پروردگارش بیرون رفت. یا از قول شیطان فرمود: که گفت: «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ».[2] خدایا! تو مرا از آتش خلق کردی.
پس طبق این آیات، شیطان اولاً: قبل از آدم خلق شده است، چون می فرماید: «وَالْجانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلِ مِنْ نارِ السَّمُوم»[3] یعنی جنّ را قبل از آدم، از آتش نفوذ کننده آفریدیم. ثانیاً: شیطان از جنس جنّ بوده است و نه از جنس ملک. ثالثاً: طبق آیه 50 سوره کهف از امر پروردگارش خارج شده است، چون می فرماید: «فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه» یعنی قبلاً در تحت امر پروردگارش بوده است سپس از پذیرش آن امر خارج شد، چون فِسْق به معنی خارج شدن است. و این که از آتش خلق شده، باز قابل تأمل است که آیا منظور آتش برزخی است یا آتش دنیایی.
آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» می فرمایند: همان طور که ما انسان ها یک جسم و یک روح داریم، و جنس بدن ما از خاک است، جنیان به طور کلی و از جمله شیطان نیز یک جسم و یک روح دارند، که جنس جسم آن ها از آتش است و روح آن ها مانند روح انسان ها مجرد است، ولی تجردی با درجة وجودی متوسط، که عبارت باشد از تجرد خیالی و نه تجرد عقلی و نیز با دقت در آیات 32 و 33 سوره بقره که بحث آن گذشت متوجه می شویم مقام ملائکه و ابلیس در حد به دست آوردن علم به اسماء به صورت جامع نبوده و به این علت به آن ها دستور داده شد به آدم سجده کنند، و چون همین امرِ سجده به آدم را هم به شیطان فرمود، در نتیجه باید شیطان هم که از جنس جنّ بوده، در مقام حمل همة اسماء نبوده باشد و علی القاعده این خاصیت همة جنّیان است که ظرفیت پذیرش همة اسماء را ندارند. پس درجة وجودی جنّیان پایین تر از آدم است و سجده کردن یعنی پذیرفتن مقام بالاترِ آن کس که بر او سجده باید کرد.
حال بعد از این مقدمه؛ بحث اصلی این است که شیطان چگونه با ما انسان ها ارتباط پیدا می کند؟ برای روشن شدن این موضوع اول این نکته را روشن می کنند که آیا ما که جسممان از خاک است، ارتباطمان با همدیگر بیشتر جسمی است یا روحی؟ مسلّم خیلی از ارتباط هایمان با همدیگر روحی است. الآن من و شما داریم با هم روحی حرف می زنیم، از طرفی محدودیت خاک بیشتر از آتش است، تازه اگر جسم شیطان همین آتش هم باشد، ما از جهت جسم نسبت به جسم شیطان ظاهراً محدودیت بیشتری داریم. تازه این غیر از نکته ای است که عرض کردم که بیشترِ ارتباط ها، ارتباط روح ها با همدیگر است و ارتباط شیطان با ما هم بیشتر روحی است و براساس آیه 17 سوره اعراف که شیطان گفت: انسان ها را از طریق آرزوها و اولاد منحرف می کنم، نشان می دهد از طریق خیالات وارد می شود. حال آیا از طریق جسمی هم وارد می شود؟ به نظر می رسد که محال نباشد. فردی را می شناختم که شیطان او را قلقلک می داد و او هم می خندید، البته ممکن است همین قلقلک که این آقا حسّ می کرد با تصرف در خیالات ایجاد شود، همین طور که اگر شما در خواب ببینید کسی قلقلکتان می کند می خندید، در حالی که آن قلقلک درونی و خیالی بوده و نه جسمی و بیرونی.
آیا این که آیه می فرماید: شیطان از جنسِ آمیخته ای از آتش است «وَ خَلَقَ الْجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»[4] یعنی جنسش مثل یک نحوه خیالات است که مانند آتش مرتب جلو می آید و روح را می گیرد؟ اگر آتش بیرونی ملاک است، آتش بیرونی را ما می ببینیم. در حالی که قرآن در آیه 27 سوره اعراف می فرماید: شیطان و ذریه اش شما را می بینند و شما آن ها را نمی بینید«اِنَّهُ یراکم هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیثُ لا تَرَوْنَهُم» پس باید نحوة وجودی اش از این نحوه آتش ها نباشد. چرا که خداوند بالاتر از عقل ما با ما سخن می گوید تا عقل ما را رشد دهد. اما برخلاف عقل ما سخن نمی گوید و عقل ما می گوید اگر شیطان از جنس همین آتش ها بود باید مثل بقیه آتش ها ما آن را می دیدیم، در حالی که خود خداوند می فرماید: شما آن ها را نمی بینید.
آری؛ وقتی که ملک را ببینید مشخص است که از درون طلوع می کند و یا آن قدر نازل می شود که صورت جسمانی پیدا کند که در این حال همه او را می بینند. ولی هنگامی که اولیاء الهی او را می بینند و بقیه نمی توانند ببینند، نشان آن است که آن ملک از درون آن ولی خدا برای او طلوع کرده است. پس این که فکر کنیم شیطان از جنس آتش مادی است جای تأمل دارد. اما آیا شیطان که می تواند وسوسه کند، گاهی شده است که تجسّم پیدا کند و بقیه بتوانند اورا ببینند؟ آری در روایت داریم که در جنگ بدر تجسّم پیدا کرد و به شکل و صورت یکی از همان رؤسای قبایل در آمد و بعد هم در وسط معرکه جنگ بدر فرار کرد. یعنی این قدر نازل می شود که ظهور مادی پیدا کند. اما شیطان عموماً با انسان ها سروکار دارد، ولی انسان ها حد جسمانی از آن نمی یابند و اینجاست که قابل تأمل است و اگر از جنس همین آتش دنیایی بود باید عموماً او و ذریه او را می دیدند، یا باید بگویید از جنس آتش است ولی آیه تجسّم برزخی شیطان را می گوید و برای همین هم او مثل آتش وارد روح می شود و تمام درون انسان را می سوزاند، همان طور که روز قیامت صورت دنیا آتش قیامت است. یعنی کسی که به دنیا فرو رود، در قیامت عیناً به جهنم فرو می رود و جهنم هم آتش است، ولی آتشی که جسم و ذاتش متحد است و یک نوع سوزندگی خاص دارد، متفاوت با سوزندگی محدود آتش دنیایی.
جهنم یک معنایی است در قیامت که صورتش در آن دنیا آتش است و به صورت آتش تجلی می کند، ولی پشت آتش دنیایی معنای آزار دهنده نخوابیده است. در حالی که آتش قیامت قدرت ادراک هم دارد، غضب هم می کند. می فرمایند: جهنم غضب می کند. حالا این آتش قیامت که غضب می کند یعنی سوزندگی همراه با شعور. از طرفی شیطان هم به جهنم دعوت می کند، یعنی نزدیکی به شیطان همان نزدیکی به جهنم است و نیز نزدیکی به شیطان موجب نزدیکی به دنیا می شود که باطنش جهنم است.
پس آیا جنبة باطنی خلقت شیطان از آتش است و شیطان جنبة آتشی وجود برزخی خودش را می دیده است و جنبة خاکی آدم را هم می دیده و مقایسه می کرده است، منتهی جنبة آتشی شیطان با جنبة روحی شیطان اتحادشان بیشتر است؟
می ماند که آیا شیطان در جهنم می سوزد؟ اگر عین آتش باشد یعنی ذاتش هم آتش باشد که آتش نمی تواند او را بسوزاند، الاّ این که مثل آدم های بد که روحشان در جهنم می سوزد و قرآن می فرماید: «تَطَّلِعُ عَلَی الاَفْئِدَه»، آن جهنم از قلب ها بیرون می آید، شیطان را هم در همین جهنم می برند و چون او هم در اثر آتش جهنم جزع و فزع می کند، پس معلوم است روحی دارد که توسط آن آتش می سوزد، و به تعبیر قرآن آن آتشی که روح را می سوزاند از درون قلب ها بیرون می آید. پس آن اشکالی را که گرفته اند، اگر شیطان از جنس آتش باشد، جهنم هم که از آتش است، پس شیطان باید در آن آتش نسوزد، باید توجه داشت که آن جهنم چه بُعدی از جن و انس را می سوزاند، روشن است بُعدی را می سوزاند که از قلب ریشه می گیرد. صورتی را می سوزاند که جنس اخلاق بد است. زبان سخن چین چهل ذرع است و جهنم این زبان چهل ذرعی را که جنس اخلاق بد است می سوزاند، و این آتش از درون می آید. پس این اشکال نمی ماند که شیطان باید جایی دیگر به غیر از جهنم بسوزد. خیر ؛ مثل انسان ها که جهنم روحشان را می سوزاند، جهنم روح شیطان را هم می سوزاند، قرآن نفرموده روح شیطان از آتش است، بحث بر سر جسمِ خاکی آدم و جسم آتشی شیطان است.
آیا جسم شیطان که از آتش است یک آتشی است متجسّم، مثل آتش های دنیا که در این صورت این اشکال پیش می آید، چرا ما نمی بینیم؟ یا باید گفت صورت برزخی جسم او آتش است و آنجا هم که به خودش اشاره می کند و می گوید : «خَلَقْتَنی مِنْ نار» شاید اشاره به همان آتش برزخی باشد و یا شاید اشاره به نحوة عملش در روح انسان ها باشد، نحوة آتش گونه ای که تمام حیثیت آدم را آتش می زند. این ها بحث هایی است که لازم است روی آن تأمل کرد. به هرحال بیشترین بحث را باید روی چگونگی عمل شیطان گذاشت و این نوع بحث فایدة زیادی برای ما دارد.
[1] - سوره کهف، آیه 50.
[2] - سوره اعراف، آیه 12.
[3] - سوره حجر، آیه 27.
[4] - سوره الرحمن، آیه 15.