نجات از جنبه های بی خودی زندگی

می فرماید: «کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکم مِّنَ الْجَنَّةِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا» همان طور که پدر و مادر شما را از بهشت خارج کرد و لباس آنها را در آورد، مواظب باشید شما را به آن روز نیندازد. راستی چگونه آنها را بدون لباس کرد؟ همین قدر می دانیم یک طوری در پوشش الهی بودند که به معایب خودشان نظر نمی کردند و به جنبه های نقص بشری شان نظر نداشتند. حالا در این دنیا اگر دین از جان و قلب ما بیرون برود نقص های نداشتن دنیا فکر ما را به خود جلب می کند و کارمان در دنیا می شود وصله کردن این نقص ها، دنیا هم که کارش تمامی ندارد. پس تمام عمرمان می شود برگ جمع کردن و به خودگرفتن. چرا که شیطان ما را به جای شیفتة خداشدن، به شیفتگی به دنیا و به خود و خودنمایی مشغول کرد، و تمام عمرمان در بی حاصلی خواهد گذشت. می گوید: شیطان لباس شما را می کند.

شما گاهی چند روز با کسی به سر می برید و اصلاً متوجه نیستید که پیراهنش چه مدلی است؟ در واقع شما جنبة بی خود لباس او را نمی بینید. گاهی افراد به چیزهایی توجه دارند و شیفتة آنها می شوند که اصلاً نه ربطی به خوردن آنها دارد و نه ربطی به قوت آنها دارد. مثلاً این پرتقال با آن پرتقال چه فرقی دارد؟ فقط این پرتقال در بشقاب زیباتر و مدل بالاتر گذاشته شده است و برای پُزدادن بهتر است. ببینید که چشم تا کجا نابینا است! شیطان جنبة عریانی زندگی را به ما نشان می دهد و ما را شیفتة آن می کند. و در نتیجه جنبة بی خودی زندگی برایمان مهم می شود و اصلی ترین بُعد زندگی که اُنس با خدا است؛ فراموش می شود، البته اصلِ زیبایی چیز بدی نیست، شیفتگی های شیطانی یعنی زیبایی های وَهمی.

Share