سؤال من این است که شما هر چه بخواهید می بینید و یا هر چه ببینید می خواهید؟ آدم های عادی فکر می کنند هر چه ببینند می خواهند. ولی اگر دقّت کنید شما هر چه می خواهید که ببینید، می بینید. شما اگر خانه بخواهید این آجر و سیمان ها را که روی هم سوار شده اند دیوار می بینید. این دیوار برای چه کسی دیوار است؟ برای کسی که خانه بخواهد. حالا اگر موجودی مثل ملائکه خانه برایش معنا نداشته باشد، دیگر این آجر و سیمان ها برای او فقط مادّه است، به معنی درجه ای از وجود. ما چه موقع این دیوار را دیوار می بینیم، وقتی که خانه می خواهیم. اگر خانه نخواهیم، آن را دیگر دیوار نمی بینیم، چون این دیوار، دیوار خانه است. خانه چیست؟ جایی که ما می خواهیم در آن زندگی کنیم.
پس خواستن های ما عالَم را برای ما شکل می دهد. مولوی می گوید: شما اگر گرسنه تان است، غذا را یک جور می بینید، وقتی که سیر هستید، همان غذا را جور دیگر می بینید. اگر گرسنه تان باشد، غذا را وسیلة سیری خودتان می بینید که شما را سیر می کند، ولی اگر سیر باشید، دیگر جذبه ای برای شما ندارد، معنی غذابودنش برای شما تغییر می کند. پس می خواهیم نتیجه بگیریم که اگر شما چیزی را بخواهید، برایتان آرایش خاص دارد. حالا اگر شما دنیا را بخواهید، آن چه دنیاست، برایتان قشنگ است. فرش برای شما قشنگ می شود، آن وقت فرش را زینت می بینید. حالا اگر شما خدا بخواهید، دیگر فرش برای شما زینت نیست. گاو پوست خربزه می خواهد، اگر این گاو را در تهران یا نیویورک ببرند، هیچ وقت نمی گوید: عجب شیشه های سکوریتی! این ها را گاو یک مانع می بیند، اما پوست خربزه ها را چیزهای حسابی می بیند!! بعد از سفر به شهر وقتی به طویله برگشت و خواست برای رفقای خود از آنچه دیده تعریف کند هیچ وقت نمی گوید: رفتیم شهر و عجب ساختمان های بلند و شیشه های یک دستی بود. به قول مولوی:
گـاو را آری بـه بغداد ناگـهان
بگذرد از این کران تا آن کران
ازهمه خوب وخوشی ها و مزه
او نبیـند غیــر قشـر خـربزه
چرا فقط پوست خربزه می بیند؟ چون
طالـب هر چیـز ای یار رشیـد!
جز همان چیزی که می خواهد ندید
حالا شما اگر خودتان دنیا را اراده کنید و آن را بخواهید، خدا طوری کمکتان می کند که دنیا برایتان زینت می شود، و شیطان هم کسی را می تواند فریب دهد که دنیا را بخواهد. پس خواستن به عهدة شماست. شما باید اوّل چیزی را بخواهید و خدا در همان طلبِ شما به شما کمک می کند.
ممکن است بپرسند: آدم ها همه فطرت دارند، چرا بعضی ها را شیطان فریب می دهد و بعضی ها را نه؟ مسئله روشن است، چون خواستن ها به عهدة ماست که آیا دعوت فطرت را از درون و دعوت پیامبران را از بیرون بخواهیم یا نخواهیم. اگر کسی خانه خواست، دیوار برایش معنی پیدا می کند، اگر دنیا خواست، دنیا برایش زیبا جلوه می کند. آن وقت شیطان وارد می شود. اگر کسی خدا خواست، دیگر شیطان نمی تواند کاری بکند. پس اوّل خواست ماست که زمینه می شود تا دعوت شیطان شروع شود. حالا اگر کسی قیامت بخواهد، شیطان نمی تواند کاری کند. می فرماید: «وَالَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة»؛ کسی که به قیامت ایمان ندارد و قیامت را نمی خواهد، یعنی غیر قیامت، که عبارت است از دنیا را می خواهد. این خواستن تمام شکل زندگی او را عوض می کند. اصلاً این که بعضی چیزها برای عدّه ای معنا می دهد و برای عدّه ای معنا نمی دهد، به خواستن هایشان مربوط است، چون بعضی ها نمی دانند این چیزهایی که بعضی خیلی مهم می دانند، برای بعضی دیگر چیزی حساب نمی شود. به گفته مولوی:
قیمت هر کاله دانی که چیست
قیمت خود را نـدانی ابلـهی است
یعنی مشکل تو این شده که بقیه کالاها را چیز می دانی و لذا دنبال آن هستی که قیمت آن را بدانی، ولی خودت را چیز نمی دانی و این یک نفهمی بزرگ است، و عکس آن هم مربوط به کسی است که دربارة خودش می فرماید: «الهی! دنیا را آب ببرد، حسن را خواب می برد».[1] در روایت قدسی داریم: در روز قیامت از بعضی بندگان می پرسند: « ...کیفَ تَرَکتَ الدُّنْیا ؟ فَیقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِک وَ جَلَالِک لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْک فَیقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کنْتَ بِجَسَدِک فِی الدُّنْیا وَ رُوحُک مَعِی»[2] چگونه دنیا را ترک گفتی؟ می گوید: خدایا ! به عزّت و جلالت سوگند خبری از دنیا ندارم، زیرا از آغاز زندگی از توخائف بودهام خداوند فرماید:آری راست گفتی، پیکرت در دنیا و روحت با من بود مگر این آدم در دنیا نبود و گوشت و نان نمی خورد؟ آری، در دنیا بود و غذا هم می خورد، اما چون خدا و قیامت را می خواست این دنیا نخواستنش، باعث شد که دنیا برایش معنا نداشته باشد که بخواهد اخبار دنیایی عمق جانش را پر کند که مثلاً حالا دلار چند ریال است، دیروز چند ریال بود.
هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد
پس روشن است که همه فطرت دارند و از طریق فطرت شناخت و گرایش به خوبی ها در نهاد آن ها گذارده شده، ولی از طرف دیگر غریزه و وَهم هم در آن ها هست تا خودشان در بین آن دو گذرگاه انتخاب کنند و شخصیت خود را بر اساس انتخاب هایشان بسازند. آیه مورد بحث یعنی آیه 20سوره اسراء، نور خاصی به زندگی می دهد.
علامه«رحمة الله علیه» در رابطه با این آیه می فرماید:
«خداوند می فرماید: ما هر دو فریق را چه آن ها که دنیا و لذّات دنیایی را اراده کردند، و چه آن ها که آخرت را اراده نمودند، در تحت تربیت خود و کمک خود قرار می دهیم و از عطای خود برایشان افاضه می کنیم، بدون هیچ تفاوت، منتهی یکی نعمت الهی را در طلب آخرت مصرف نموده: «وَمَنْ اَرادَ الْآخِرَة»، خدا سعی اش را شکرگذاری می کند و کمکش می کند تا تلاشش به ثمر برسد، و دیگری از عطای پروردگار صرفاً در طلب دنیا بهره می گیرد: «مَنْ کانَ یریدُ الْعاجِلَةَ»؛[3] هرکس دنیا را طلب کرد، دنیا را به او می دهد، در عین این که از سعی اش جز خسران بهره ای نخواهد برد. باز نظام الهی طوری است که مانعش نمی شود زیرا می فرماید: عطای پروردگار تو ممنوع و محذور نیست، پس هم اهل دنیا و هم اهل آخرت از عطای خدا مدد می گیرند و خدا هم مددشان می کند و اشکال از قابل است و نه از فاعل، و تأثیر شیطان هم بر غاوین و طالبانِ گمراهی در راستای همین است و بس».
آری فرمودند: اشکال از قابل است، اشکال از فاعل نیست، فاعل فقط مدد می دهد.
باران که در لطافت طبعش ملال نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
چنانچه ملاحظه می کنید، اگر بحث فلسفة وجودی شیطان را دنبال کنید، إن شاء الله حکیم می شوید. عموماً این بحث ها برای کسانی مفید است که می خواهند به مبادی مسائل نظر کنند و گوهرهای هر حادثه را تحلیل نمایند. قرآن کتابی است، که افق های دور و عمیق را نگاه می کند و به آن ها نظر می اندازد و نظر ما را هم به آن ها جلب می کند. و اگر کسی بتواند افق های دور را نگاه کند، جایگاه موضوعات نزدیک برایش روشن می شود ولی عکس آن محال است، یعنی محال است که شما با دید نزدیک و سطحی، دنیا را دقیقاً بشناسید. داستان شناخت فیل را در آن اطاق تاریک یادتان باشد اگر کسی می خواست با حسّ یا به تعبیر مولوی با کف دستش، شکل فیل را بشناسد، کف دست خرطوم فیل را ناودان می فهمد در حالی که فاصلة بین واقعیت خرطوم با ناودان زیاد است، باید به جای این که بیشتر کف دست را به کار گیرد، افقش را تغییر می داد و چشمش را با روشن کردن شمع مجهّز می کرد تا خرطوم را خرطوم ببیند. گفت:
در کف هر یک اگر شمعی بُدی
اختلاف از گفت شان بیرون شدی
در شناخت دنیا و حضور فعال شیطان در زندگی دنیایی باید با شمع شریعت و از منظر خالق عالم و آدم به آن ها نگریست تا درست ببینیم و درست عمل کنیم و بتوانیم به مبادی مسائل نظر کنیم.
در ادامه بحث به آیه 61 سوره اسراء می پردازیم که می فرماید: ای پیامبر! قضیه این طوری است که جهان شیطان دارد و امّت تو هم تحت تأثیر شیطان قرار می گیرند، پس آماده شو که یک عدّه ای از همین مؤمنین را که به سراغت آمده اند، شیطان می ربایدشان، چرا باید آماده باشی که یک عدّه ای را شیطان می رباید و دینشان را سست می کند و آن ها دین را انکار می کنند و دنیاگرا می شوند؟ چون بناست عمق شخصیت هرکس روشن شود و شیطان مأمور چنین کاری است که بحث آن تا حدّی گذشت و باز جای بحث دارد، و علّت انحراف این مؤمنین بعد از ایمان، ریشه اش در خواست خودشان است و این طور نیست که تو بد تبلیغ کرده ای و یا اسلام ضعیف است و قانع کننده نیست و یا کار از دست تو بیرون رفته است، نه! قصّة شیطان، قصّة معنی کردن روابط انسان ها با خودشان است. قصّة شیطان، قصّة معناکردن نحوة بودن انسان ها در دنیاست.
در ادامة آیه می فرماید: «وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ»؛ ابلیس سجده نکرد آن وقتی که گفتند سجده کن! «قالَ ءَاَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً»؛ گفت: من به گِل سجده نمی کنم!! پس قصّة شیطانی شیطان از این جا شروع شد و حرفش هم این بود که خدایا! اگر فرصتم بدهی سوار آدم ها می شوم، حَنَک و افسارشان را می کشم. کسی که می خواهد افسار دیگری را بکشد، باید سوارش شود تا بتواند بر او مسلّط شود و نگذارد فرار کند، پس معلوم است که شیطان سوار یک عدّه ای می شود، آن کسی که سواری به شیطان بدهد، آن جایی که شیطان بخواهد می رود. شما چرا ناراحتید، بگذارید یک عدّه ای را هم شیطان سوارشان شود. معنی این که عدّه ای گمراه می شوند و یک عدّه ای گمراه نمی شوند را خدا می خواهد برای ما روشن کند. و این کار را خداوند به وسیلة شیطان انجام می دهد.
البته تذکر به این افراد وظیفة ما است، ولی اعتراض به خدا که چرا شیطانی هست تا این طور عمل کند، از سر بی حکمتی است.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
-------------------------
[1] - آیت الله حسن زاده آملی، کتاب الهی نامه
[2] - إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص 203.
[3] - چون دنیا زود گذر است به آن عاجله می گویند.