«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[1]
آدم و همسرش در نهایت تضرّع، تنها احتیاج دائمی شان به مغفرت را درخواست کردند، که پروردگارا ما به خود ستم کردیم و اگر با مغفرت خودت از ما نگذری و رحم ننمایی، حتماً از زیان کاران خواهیم بود، و این چنین زبان به توبه گشودند.
گفتند: خدایا ما به خودمان ظلم کردیم. چطوری به خودمان ظلم کردیم؟ با چشیدن شجره و فرورفتن در طبیعت، میل به طبیعت مثل بیش از حدِّ نیازخوردن است، تمایل به غذا، عنان نیاز به غذا را از انسان می گیرد و لذت بردن از خوردن را مقصد انسان قرار می دهد. خودتان می دانید برای رفع نیاز به غذا گاهی چند لقمه کافی است ولی در میل به خوردن، نفسِ غذاخوردن مقصد قرار می گیرد و خوردن لقمه های پشت سر هم مطلوب می شود. بعد اگر به حالات خود دقت کنید و همان وقت بخواهید عبادت کنید می بینید که قلبتان راه نمی افتد. این یعنی همان «ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا» که آن دو به خود آمدند، دیدند قلبشان دیگر سیر به سوی معنویات را از دست داده است و لذا ندا سر دادند که پروردگارا! ما به خود ظلم کردیم. یعنی این قصه؛ قصة هر روز ما است. پس میل به طبیعت، ظلم به خود است. و چون آن حقیقت آدمیت در آن ها بیدار است، عرض می کنند «وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» خدایا! اگر ما را با نور خودت نپوشانی و ظلمت طبیعت، ما را گرفتار کند همه چیزمان را از دست می دهیم. کار صحیح - که مقتضای آدمیت هرکس است - همین کاری است که آدم و حوّا کردند، و آن عبارت است از این که بعد از هرگرفتاری که با میل به طبیعت در ما ایجاد شد، از خدا بخواهیم خدایا خودت آن را دفع کن. یعنی نگذاریم آن میل در ما نهادینه و ثابت شود و در شخصیت ما جای گیر گردد. اگر دل به طرف طبیعت می رود، دل کندن از طبیعت فراموشمان نشود. مثلاً هروقت بیش از نیازمان و براساس میلمان غذا خوردیم، لااقل از این کار شاد نشویم و نگرانی از کارمان را با خدا در میان بگذاریم. خود این عمل آرام آرام، طبیعت گرایی ما را ضعیف و معنویت گرایی را در ما تقویت می کند. به عبارت دیگر؛ غمِ بودن در طبیعت را فراموش نکنیم تا طبیعت ما را نرباید.
گفتند: خدایا! «وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا» خدایا! اگر با غفران خود بر ما مرحمت نکنی و ما را زیر پوشش نورانیت کمال خودت از نقص های خودمان پاک نکنی «وَ تَرْحَمْنا» و اگر ، با دادن شعور و معارف دینی گناه شناسی و دوری از گناه، بر ما رحم نکنی «لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» از خاسرین می شویم. «خاسر» یعنی کسی که تمام استعدادهایش تلف می شود، یعنی کسی که سراسر سرمایه اش نابود شود، یعنی اگر به ما رحم نکنی، تمام استعدادهای گرایش به معنویت از دستمان می رود. چون با طبیعت زندگی کردن و به آسمان معنویت فکرنکردن موجب می شود زندگی ما و اساس آن به کلی نابود شود. پس گرایش به طبیعت، با توبه و تقاضای غفران از خداوند، از تأثیر می افتد و زهرش کشیده می شود. و داستان یک انسان بیدار روی زمین همین است که وجهی از آدمیتش نزدیکی به شجره است، ولی وجهی از آن هم تقاضای غفران و ترحم از خداوند است و قصة آدمیت آدم ها از جهتی گرایش به شجرة طبیعت است. برای همین هم ائمه معصومین(علیهم السلام) هم در این دنیا می آمدند، نان می خوردند، کار می کردند و نکاح داشتند. ولی وجه دیگرشان را که توجه به عالم غیب بود کاملاً زنده و فعّال نگه می داشتند تا جنبة گرایش به طبیعت جهت منفی برای آن ها نداشته باشد.
حالا که آدمیت تو یعنی گرایش به طبیعت، و جنس آدم هم همین است که در طبیعت باشد، و تو در واقع با نزدیکی به شجره قصه زندگی زمینی خود را نشان دادی و به آن عمل کردی و وجه دیگر آدمیت تو هم توبه و طلب غفران است، معنی حضور در طبیعت را با همة خصوصیاتی که دارد، در آیه 24 سوره اعراف چنین مطرح می فرماید:
«قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ».
خداوند فرمود: همگی فرود آیید، در حالی که بعضی شما بر بعضی دیگر دشمنی می کنید و در زمین برای شما در فرصتی محدود امکاناتی هست.
علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در رابطه با این آیه می فرمایند:
«خداوند خطاب به آدم و حوا و شیطان فرمود: از این مقام فرود آیید، در حالی که در شرایطی قرار خواهید گرفت که نسبت به همدیگر دشمنی خواهید کرد. زیرا دشمنی افراد بشر با همدیگر به خاطر اختلافی است که در طبیعت آنها هست مگر این که در زمین با قوانین الهی، زندگی کنند و لذا فرمود: تا زمانی که به زندگی دنیوی زنده اید، جایتان زمین است و از زمین بهره می برید تا مدتی خاص».
گفتیم جایگاهی که آدمیت باید زندگی را شروع کند، دنیا است و خودش عملاً آن را با نزدیک شدن به شجره نشان داد. آیه می فرماید: «قالَ اهْبِطُوا» خدا گفت از آن مقام فرود آیید. می دانید که این «قال» تکوینی است. مثل این است که حضرت حق به آب گفت روان بشود، یعنی ذات آب را به آب می دهد. این گفتن همان بودنش است. خداوند فرمود: «اهْبِطُوا» به سوی عالم جسمانی بروید و در نتیجه آن ها خود را در زمین یافتند. این چه نوع آمدن است؟ یک توجه و حضور است. یعنی در منظر خود، زمین و زندگی زمینی را یافتند. چطور یک عارف بدنش در دنیا است و خودش را در عالم ملائکه می بیند و نظر به عالم ملائکه می کند. آدمیت آدم هم درست برعکس این حالت که برای عرفا پیش می آید، با هبوطی که خداوند برای آدم ها مقرر کرد، خود را در دنیا یافتند و دنیا مدّ نظرشان قرار گرفت. آری اگر آدم اهل سیر و سلوک باشد برمی گردد و هبوط را پشت سر می گذارد. پس فرمود: «قالَ اهْبِطُوا» بروید به سوی عالم جسمانی و با این دستورِ تکوینی، حضور در عالم جسمانی برای آنها محقق شد. چون همین که خداوند به چیزی بگوید بشو، می شود و لذا خود را در عالم جسمانی یافتند. الآن که جسم شما در منظر من قرار دارد به علت هبوط من و شما در زمین است، اگر بتوانم به مقام غیبی شما نظر کنم دیگر از هبوط گذشته ام یا از این جهت در هبوط نیستم.
---------------------------------------------------
[1] - سوره اعراف، آیه 23.