ای انسان ها! کفر چرا؟!

موضوع نوشتار: 
استاد اصغر طاهرزاده؛
هدف حیات

بحث فلسفه زندگی زمینی انسان ها در واقع از این جا شروع می شود که در آیات قبل از آیة مورد بحث - آیه 28 سوره بقره - خداوند می فرماید: ای آدم ها «کیفَ تَکفُروُنَ بِالله وَ کنْتُمْ اَمْواتاً فَاَحْیاکمْ ثُمَّ یمیتُکمْ ثُمَّ یحْییکمْ ثُمَّ اِلَیهِ تُرْجَعُون» چگونه به خدا کفر می ورزید و در دنیا زندگی دینی پیشه نمی کنید؟ مگر نمی دانید فلسفة زمینی بودن شما چیست؟ شما در بهشت بودید و نتوانستید در آن جا خود را نگه دارید و لذا «زمینی» شدید و می توانید با دینداری، دوباره به آن عالَم بهشتی برگردید. و لذا برای روشن شدن این مسئله، قصه زمینی شدن آدم را برای او مطرح می کند. یعنی شما انسان ها فلسفه زمینی بودن خود را نمی دانید که مقابل دین می ایستید.

خداوند قبل از آن که داستان آدم(علیه السلام) را مطرح بفرماید، می گوید: «کیفَ تَکفُروُنَ بِالله»؛ ای آدم ها! چرا به خدا کفر می ورزید، در حالی که مسیرتان این طور است که «وَ کنْتُمْ اَمْواتاً فَاَحْیاکمْ»؛ در ابتدا نبودید، «امواتاً»؛ پس شما را حیات داد «فَاَحْیاکم»؛ و به همین جهت است که الآن موجود هستید. شما اکنون در مقام حیاتِ بعد از عدم هستید «ثُمَّ یمیتُکمْ»؛ بعد شما را می میراند «ثُمَّ اِلَیهِ تُرْجَعُون»؛ بعد به سوی حق برمی گردید. شما چنین وسعتی در روی زمین و بعد از زندگی زمینی دارید. از عدم شروع شده اید نه این که از عدم به وجود آمده باشید. چون هیچ وقت «عدم» علتِ وجود نمی شود، ولی عدمِ شما قبل از شما بوده است. این ساختمان از عدم به وجود نیامده است، اما عدمِ آن قبل از خودش بود. می گوییم «نبود»، و «بود» شد، چون قبلاً بودنِ این ساختمان، نبود، نه این که آجر و سیمان نبود. هیچ  چیز از عدم درست نمی شود. همه چیز را خدا خلق می کند، اما قبل از این که باشید، شما نبودید. یعنی مبنای خلقتِ بدن شما، عالم ماده است، روحتان هم که در عالَم معنا بوده است. پس شما از «هیچی» درست نشدید، اما قبل از این که این گونه حیات انسانی را خدا به شما بدهد، از این نظر شما نبودید. گفت:

ما نبودیم و تقاضامان نبود ***** لطف او ناگفته ما می شنود

و لذا وسعت خودت را فراموش نکن. تو «نبودی» و «بود» شدی و این بودنت با مرگِ این چنین بودن، به بودنی برتر تبدیل خواهد شد به نام «بودن برزخی»، و بعد از بودن برزخی به بودن رجوع الی الحق تبدیل می شود، یعنی «ثُمَّ اِلَیهِ تُرْجَعُون»؛ تو موجودیتی با این وسعت داری، حال چطور به خدا کفر می ورزی؟ «کیفَ تَکفُروُن»؛ چرا وسعت خودت را فراموش می کنی؟ به این همه وسعت چگونه کفر می ورزی؟

Share