شما حساب کنید در شرایطی که بخواهید یک مسجد با خشت بسازید، از خاک همان زمین برای ساختن خشت و از چوب درختان هم برای سقف آن استفاده می کنید، آن وقت دیگر نه به کارخانه سیمان نیاز است و نه به کارخانه ذوب آهن. اما با نزدیک شدن به ابعادی از زندگی زمینی که در آن سیمان و آهن، جزء نیازهای آن محسوب می شود، با این عنوان که می خواهیم محکم و جاودانه باشد، مسجدی را می سازیم که در ساختـن آن به سختی بیشتـری گرفتـار می شـویم. شیطـان هم اســم شجرة ممنوعه را«شجرة الخلد» گذاشت، نام این زندگی پر از شاخ و برگ و وسعت های غیرعادی را جاودانگی می گذارد و با این خصوصیات آن را در چشم ما می نمایاند. این ها را یک نوع پیشرفت برای پایدار ماندن نشان می دهد. طوری القاء می کند که اگر یک سقف چوبی و دیوار گلی داشته باشی، پیشرفت نیست و جاودانگی را از دست می دهی، ولی اگر یک خانه سیمانی و سنگی و گچ بری های آنچنانی داشته باشی، جاودانه خواهی بود. تحت عنوان پیشرفت، ما را از حالت اُنس با خدا، به شجرة شاخه شاخة کثرت مشغول می کند، و به همان اندازه که در تعب دنیای هزار شاخه افتادی، از خدا دور شدی. آری بی خدا نشدی، بلکه خداداری برایت سخت شد. به همین جهت هم نفرمود: ای آدم برو که کافری، گفت برو که در سختی هستی. نقش شیطان را این طور ترسیم می کند که:
«فَاَزَلَّهُمَا[1] الشَّیطانُ عَنْهَا فَاَخْرَجَهُمَا مِمَّا کانَا فِیهِ»[2]
شیطان فریب شان داد و از صعود به فرودشان کشاند. دقت کرده اید وقتی که می خواهید گناه کنید، شیطان چه روحیه ای به شما القاء می کند؟ اول عظمت و موقعیت خلیفة الهی بودن را از یادتان می برد، بعد که برای خود مسئولیتی بزرگ در راستای خلیفه الهی بودن در خود احساس نکردید، دست به گناه می زنید، این قاعده است. می فرماید: «فَاَزَلَّهُمَاالشَّیطانُ عَنْهَا» شیطان از آن نهی، از طریق پایین نشان دادن عظمتِ آن ها، غافلشان کرد و لذا از آن صعود فرو افتادند. «فَاَخْرَجَهُمَا مِمَّا کانَا فِیهِ» از آن مقام بهشتی که گرفتار عیب ها و نقص های دنیایی خود نبودند، خارج شدند.
------------------------------------------
[1] - «اَزَلَّ» یعنی زیر پایشان را کشید و از آن مقام، پایین افتادند.
[2] - سوره بقره، آیه36.