علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«قرآن می فرماید: «اِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولونَ»؛[1] شیاطین از شنیدن اخبار غیبی و اطلاع یافتن از آنچه در ملأ اعلی می گذرد، معزول و دورند و لذا آن توان را ندارند که بتوانند اندیشة بشر را آن گاه که با وَحی الهی آگاه و مجهز شده، تحت تأثیر قرار دهند و بر آن نفوذ کنند و آن را در اختیار گیرند».
شیاطین وقتی به آسمان می رفتند که از اخبار غیبی آگاه شوند، توسط ملائکه و به کمک شهاب های آن ها زده می شدند. می دانید که شیاطین چون جنس خیال هستند، تا حدّی می توانند در عالم غیب بالا بروند، البته بالاتر از حدّ خیال نمی روند، چون شهاب ملائکه به آن ها می خورد. زدن شهاب به شیاطین توسط ملائکه؛ یک رد کردن معنوی است، و لذا قرآن می فرماید:
«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا. وَأَنَّا کنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یسْتَمِعِ الْآنَ یجِدْ لَهُ شَهَابًا رَّصَدًا.»[2]
و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم و در [آسمان] برای شنیدن به کمین مینشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابی در کمین خود مییابد.
چنانچه ملاحظه می فرمایید در این آیات خداوند سخنان جنّیان و شیاطین را مطرح می فرماید که همراه با بعثت نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) در آسمان تحولاتی به وجود آمده است و شرایط تحرک آن ها را تنگ کرده اند و با تجلی وَحی محمدی(صلی الله علیه وآله) شیاطین حتی به اندازة شرایط قبلی هم نمی توانند به آسمان غیب نزدیک شوند و دزدکی اخبار غیبی را سر و دست شکسته بقاپند و بیایند برای پیروانشان بگویند؛ به همدیگر می گویند: «... فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا» سراسر آسمان غیب پر از نگهبانان شدید و شهاب هایی که مانع ورود به آن عالم است شده است، مثل وقتی که عقل شما در تکامل قرار می گیرد و دیگر خیالات نمی توانند در شما نفوذ کنند. در ادامه از قول شیاطین جن می فرماید: «وَأَنَّا کنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یسْتَمِعِ الْآنَ یجِدْ لَهُ شَهَابًا رَّصَدًا»؛ ما قبلاً در محل های گوش دادن می نشستیم و چیزهایی می گرفتیم، ولی هم اکنون با شهاب هایی که در کمین ما هستند روبه رو می شویم، و این می رساند با آمدن شریعت محمدی شرایط تحرّک شیاطین بسیار تنگ تر شده و دیگر مثل قبل نمی توانند جوامع بشری را در ابعاد گوناگون تحت تأثیر خود قرار دهند، مضافاً این که در هیچ شرایطی اگر مردم فرمان پروردگار خود را می پذیرفتند شیطان ها میدان دار نمی شدند. خداوند در آیه 212 سوره شعراء از زبان ملائکه به شیاطین می گوید شما از گوش دادن حقایق غیبی معزول هستید، یعنی آن حقایق غیبی در دسترس شیاطین نیست، آن وقت معلوم است که آن حقایق در دسترس مؤمنین کامل هست.
برای روشن شدن بحث به این مثال عنایت فرمایید؛ یک کسی می داند اگر گردو را بشکند، در وسط آن مغز گردو هست، حالا کسی با یک گردو بیاید و بگوید داخل این گردو یک الماس بزرگ است!! چرا این فرد فریب نمی خورد؟ چون علم این که داخل گردو چیست را دارد. بندگان مخلَص خداوند، علم به حقایق دارند، ولی شیاطین علم به خیالات دارند، حالا شیاطین هر چه بگویند، از طرف عباد مخلَص خنثی می شود، به همین دلیل اگر کسی مقامش بندگی حق شد، غیرممکن است فریب شیطان را بخورد، چون مقامش، مقام کشف حقایق است. شیاطین وقتی که بالا می روند تا حقایق عالم اعلا را بگیرند، ملائکه آن ها را با شهاب هایشان می زنند. مثل این که گاهی وقتی می نشینیم دعا بخوانیم، قلبمان می خواهد بالا برود، امّا نمی تواند. یک جا می ایستد، مثل این که در آن را می بندد. این حالت؛ زدن صعود قلب توسط عالم غیب است. به شما می گویند: شما هنوز در این حدّ نیستید که تا آن بالاها بیایید. روز جمعه، روز عشق ورزی با امام زمان(علیه السلام) است، خیلی روز عجیبی است. حالا شما با چه وسیله ای می توانید با امام معصوم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عشق ورزی کنید؟ با دعای بسیار بسیار عزیز ندبه، این دعا خیلی عجیب است، حالا می نشینید دعا بخوانید و با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارتباط برقرار کنید، احساس می کنید، لازمة ارتباط برقرارکردن با امام معصوم این است که تا حدّی از گناهان آزاد شوید، لااقل استغفار کنید تا یک هم سنخی با معصوم فراهم شود، لازمه اش این است که یک نحوه عصمتِ روح پیدا کنید، چاره ای هم نیست، شوخی هم نمی شود کرد. مقام امام(علیه السلام)، مقام موحّد محض است، حالا اگر فردی قلبش در دنیای کثرت ها باشد، شایستگی و زمینة برقرارکردن ارتباط با امام را ندارد، لذا وقتی بخواهد ارتباط برقرار کند ملائکة عالم غیب او را می زنند، چنین فردی نمی تواند به مقام عصمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک شود، مگر این که توبه کند.
فرق این ردّکردن که ملائکه با افرادی مثل من انجام می دهند با آنچه با شیاطین جنّ انجام می دهند این است که شیطان ذاتاً مطرود است، ولی انسان ها به اندازه ای که به شیطان نزدیک شده اند و تکبّر شیطان در آن ها سرایت کرده است مطرودند. آری هر انسانی که مواظب نباشد و تکبّر و عصیان در مقابل حکم خدا بر او غلبه کند، ابتدا به تبع اعمالش تکبّر بر او عارض می شود، اگر همچنان آن را ادامه داد، دیگر شخصیتش عین تکبّر و عصیان می شود و از ادامة حالت عصیان در مقابل حکم خدا به شعف می آید، آن وقت عین شیطان تکبّرش را به بقیه القاء می کند. کودکان را نگاه کنید؛ خیلی خوبند، دعوا می کنند و بعد هم خیلی زود دعوایشان تمام می شود، بدون آن که کینه ای نسبت به همدیگر در سینه شان بماند، ولی مادر آن کودک برای این که تکبّرش را به فرزندش القاء کند، می گوید: برو بزنش، چون تو را زد! این همان حالت شیطان است، شیطان که شاخ و دم ندارد. چنین آدم هایی دعوت بیرونی شیطان را سریعاً جواب می دهند، در واقع خودشان دنبال مقصد شیطان اند، و به تعبیر دیگر با شیطان هم مقصد هستند. ولی اگر به واقع قلب را محلّ پذیرش حکم پروردگار عالَم قرار می داد، دیگر آن قلب توسط انوار غیبی طرد نمی شد و آن را پس نمی زدند. این است که خداوند به شیطان می فرماید: «اِنَّ عِبادی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ»؛ آن کس که بنده من شد و حکم مرا با تمام وجود پذیرفت، آنچنان نیست که تو ای شیطان بتوانی بر او تسلّط یابی. قلب او مثل عالم ملائکه، حیله های تو را پس می زند. همین طور که گفتم؛ خداوند به شیطــان فرمود: این کارها را می توانـی بکنی - مثل جلب پیروان خودت- این کارها را هم نمی توانی بکنی - مثل تسلّط بر بندگان من- حال با توجه به این دو نکته؛ بازکردن این زاویه در تحلیل حرکات انسان ها، زاویة بسیار خوبی است و برایمان روشن می شود که چرا خداوند به شیطان می فرماید: «اِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولونَ»؛[3] شیطان ها از آنچه در ملاء اعلی می گذرد معزول و دورند.