آدم یا آدمیت؟
پس چنانچه ملاحظه فرمودید خداوند قبل از این که مقام خلیفةاللهی بودن آدم را مطرح بفرماید، جایگاه او را در هستی روشن می کند و می فرماید «جمیع ما فی الارض» را برای او خلق کردیم و سپس علت آن را مطرح می فرماید و موضوع خلیفه الهی بودنِ آدم را در آیه 30 سوره بقره به میان می کشد و روشن می کند که چرا آدم ظرفیت خلیفة الهی شدن را دارد. ملائکه چنین ظرفیتی را ندارند و لذا شأن ملائکه آن است که بر آدم سجده کنند، ولی شیطان هم که در آن حال در مقام ملائکه بود - هر چند ملک نبود- باید سجده می کرد و نکرد و لذا دشمنی بین شیطان و آدم شروع شد و کار به زندگی زمینی آدم منجر گشت.
در این مباحث باید خوب دقت شود که آیا آدم به عنوان یک شخص مطرح است؟ یا به عنوان یک شخصیت؟ یعنی وقتی بحث آدم می شود، اوّلین آدم مورد بحث است یا آدمیت به عنوان حقیقت همه آدم ها؟ اگر بحث روی آدمیت است، دیگر نمی توان گفت بحث روی اولین آدم است. چرا که آدمیت، حقیقت همه آدم است و اول و آخر ندارد.
علامه«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«آنچه به خوبی از سیاق آیات به دست می آید این است که «خلافت» یعنی همان «اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً» شخصیت حقوقی حضرت آدم است و نه شخصیت حقیقی».
یعنی هر کس که آدم است، خلیفة خدا است، چون موضوع به شخصیت حقوقی آدم ربط دارد، نه شخصیت حقیقی او که فرد خاصی از افراد انسانی است، یک وقت بحث روی شیرینی شِکر است، دیگر شکرهای خانه ما و خانه شما در این موضوع فرقی ندارند. حقِ شکر این است که شیرین باشد نه این که شیرینی حق این شکر و یا آن شکر باشد، شیرینی منحصر به این شکرهای خاص نمی شود، ولی می توانیم بگوییم چون شکر شیرین است، پس شکرهای خانه ما هم شیرین است، ولی به اعتبار آن که شکر است نه به اعتبار آن که مربوط به خانة ما است.
می فرماید «شخصیت حقیقی» آدم در رابطه با خلیفه الهی، به عنوان یک شخص خاص مورد بحث نیست، بلکه «شخصیت حقوقی» آدم مورد بحث است که شامل همة آدم ها می شود. حال اگر این نکته خوب روشن شود، آیا می توانید بگویید اگر ما در بهشت بودیم و با شیطان روبه رو می شدیم، حواسمان را جمع می کردیم که فریب شیطان را نخوریم یا این که شخصیت حقوقی آدم که همان آدمیت است و شامل همه ماها می شود، در بهشت بوده است؟ اگر دقت کنید در آیه مورد بحث «آدمیت»، یعنی اصل همه ما آدم ها مطرح است و جنس ما انسان ها که همان «آدمیت» است، فریب خورده و فریب خوردن از شیطان در موطن بهشت اولیه مربوط به همة آدم هاست، از آن جهت که آدم هستند. در واقع آدمیت مساوی است با این فریب خوردن، نه این که او فریب خورد. همه تان از بُعد آدمیت فریب خورندگان شیطان هستید که در مباحث آینده به آن پرداخته می شود. از آن طرف هم مقام خلافت، مقام شخصیت حقوقی آدم است. یعنی مربوط به بُعد آدمیتِ آدم ها است، پس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دارای همان مقام خلافت هستند که همة آدم ها استعداد آن را دارند و کم و زیاد هم از آن بهره گرفته اند، منتها آن حضرت به عنوان نمونه کامل خلیفه الهی مطرح اند. پس مقام آدمیت به عنوان مقام حقوقی همة انسان ها، مقام خلافت الهی است. حالا فردی آن را بالقوه دارد و تلاش نمی کند آن را به صورت بالفعل در آورد، و شخصی هم نمونه عینی و مطلق آن مقام خلیفةاللهی خواهد شد. چون با آوردن جمله «اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً»؛ می فرماید: من همواره خلیفه ای بر روی زمین جَعل و ایجاد می کنم که امروز نمونه عینی آن خلیفه، وجود مقـدس امـام زمـان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، به همین جهت علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«خلیفه الهی بودن منحصر به حضرت آدم نیست، بلکه هر که انسان است خلیفه است، منتهی شدت و ضعف دارد».
آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» می فرمایند: به همین جهت شیطان می گوید من ذریة آدم را منحرف می کنم. پس شیطان با مقام آدمیت دشمن است. چون خلافت مربوط به آدمیت آدم است و نه شخص حضرت آدم(علیه السلام). و این دشمنی با همه آدم ها نشان می دهد که شیطان به آدمیت -که مقام حقوقی آدم باشد و نه شخص خاص- سجده نکرده است.[1]
آری آن گوهری که شیطان با آن دشمنی کرد، مقام خلیفةاللهی است و آن عبارت است از گوهر آدمیت. و حضرت آدم(علیه السلام) هم یکی از مظاهر عالی این گوهرند.
در راستای این که شیطان با آدمیت دشمن است و به همین جهت هم با فرزندان آدم دشمنی ورزید، قرآن می فرماید:
«قالَ اَرَءَیتَک هَذَاالَّذی کرَّمْتَ عَلَی لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلَی یوْمِ الْقِیمَةِ لَاَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ اِلاّ قَلِیلاً»[2]
شیطان گفت: آیا این آدم همانی است که بر من برتری دادی؟ اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت، حتماً دهنه به فرزندان او می ز نم، مگر عده کمی از آن ها را.
پس چنانچه ملاحظه می فرمایید شیطان به فرزندان آدم نیز از جهت این که همگی در آدمیت مشترک اند، دشمنی می ورزد. از طرفی تعلیم اسماء که می فرماید: «آن اسماء را به آدم آموختم» مسلّم شامل حضرت حواء(علیهاالسلام) هم می شود، همچنان که شامل فاطمه زهرا(علیهاالسلام) هم می شود. پس باید گفت: آن آدمی که مورد تعلیم اسماء قرار گرفته است، حقیقت همه انسان ها است. و در مورد حقیقت انسان ها که زن و مرد کثیری از آن به وجود آمدند، می توان توجه خود را به آیه اول سوره نساء انداخت که می فرماید:
«یا اَیهَاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کثِیراً وَ نِسَاءً،...»
ای مردم نسبت به پروردگارتان تقوا پیشه کنید، پروردگاری که شما را از نَفْس واحدی خلق کرد و از آن نفس، زوجش را نیز آفرید، و از آن دو، مردان و زنان کثیری را به وجود آورد.
این نَفْس واحد که در آیه فوق متذکر آن است و منشأ زنان و مردان است، همان حقیقت آدم، یا به تعبیر دیگر آدمیت است و به همین جهت هم، چون آن حقیقت که اصل همه انسان ها است به شجره ممنوعه نزدیک شد، همه انسان ها از بهشت بیرون رانده شدند، و اگر انسان ها بگویند: خداوندا ! پدر ما به شجره ممنوعه نزدیک شد و حق آن بود که او از بهشت بیرون شود، چرا ما را بیرون کردی؟ جواب می شنوند که همه شما به شجره ممنوعه نزدیک شدید و لذا حق همه شما است که زمینی شوید. منتها در آیه 38 سوره بقره می فرماید: «اگر در زندگی زمینی از دین خدا تبعیت کنید، نه تنها زندگی زمینی برای شما مشکلی به وجود نمی آورد، بلکه به بهشتی برمی گردید که در آن شیطان نخواهد بود»، که بحث آن خواهد شد.
-------------------------------------------------------------------------------------
[1] - به کتاب تسنیم از آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» در ذیل همین آیه رجوع شود.
[2] - سوره اسراء، آیه 62.
افزودن دیدگاه جدید