140. آیه (برادران سرافکنده به سوی پدر بازگشتند؟)
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لی أَبی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ
هنگامی که (برادران) از او مأیوس شدند به کناری رفتند و با هم به نجوی پرداختند، بزرگترین آنها گفت:
آیا نمیدانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید، لذا من از این سرزمین حرکت نمیکنم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا فرمانش را درباره من صادر کند که او بهترین حکم کنندگان است. (80 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
«خَلَصُوا» یعنی «خالص شدند» کنایه از جدا شدن از دیگران و تشکیل جلسه خصوصی است و «نَجِیّ» از ماده «مناجات» ، در اصل از «نَجْوَة» به معنی سرزمین مرتفع گرفته شده، چون سرزمینهای مرتفع از اطراف جدا هستند و جلسات سری و سخنان درگوشی از اطرافیان جدا میشود به آن «نَجْوی» میگویند، (بنابراین نجوی، هر گونه سخن محرمانه را اعم از این که درگوشی باشد یا در جلسه سری، شامل میشود). «فَرَّطْتُم» از ماده «تفریط» در اصل از «فُرُوط» به معنی مقدم شدن است و هنگامی که به باب تفعیل درآید به معنی کوتاهی در تقدم خواهد بود و اما هنگامی که از باب افعال (اِفْراط) باشد به معنی اسراف و تجاوز در تقدم است. برادران آخرین تلاش و کوشش خود را برای نجات بنیامین کردند، ولی تمام راهها را بروی خود بسته دیدند، از یک سو مقدمات کار آن چنان چیده شده بود که ظاهرا تبرئه برادر امکان نداشت و از سوی دیگر پیشنهاد پذیرفتن فرد دیگری را به جای او نیز از طرف عزیز، پذیرفته نشد لذا مأیوس شدند و تصمیم به مراجعت به کنعان و گفتن ماجرا برای پدر را گرفتند، قرآن میگوید:
«هنگامی که آنها از عزیز مصر، یا از نجات برادر، مأیوس شدند به گوشهای آمدند و خود را از دگران جدا ساختند و به نجوی و سخنان درگوشی پرداختند» (فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا). جمله «خَلَصُوا نَجِیًّا»
(صفحه 624)
همانگونه که بسیاری از مفسران گفتهاند از فصیحترین و زیباترین تعبیرات قرآنی است که در دو کلمه، مطالب فراوانی را که در چند جمله باید بیان میشد، بیان کرده است. به هر حال، «برادر بزرگتر در آن جلسه خصوصی به آنها گفت:
مگر نمیدانید که پدرتان از شما پیمان الهی گرفته است که بنیامین را به هر قیمتی که ممکن است بازگردانید» (قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ) و «شما همان کسانی هستید که پیش از این نیز درباره یوسف، کوتاهی کردید» و سابقه خود را نزد پدر بد نمودید، (وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ). «حال که چنین است، من از جای خود یا از سرزمین مصر حرکت نمیکنم و به اصطلاح در اینجا متحصّن میشوم مگر این که پدرم به من اجازه دهد و یا خداوند فرمانی درباره من صادر کند که او بهترین حاکمان است» (فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لی أَبی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ). منظور از این فرمان، یا فرمان مرگ است یعنی از اینجا حرکت نمیکنم تا بمیرم و یا راه چارهای است که خداوند پیش بیاورد و یا عذر موجهی که نزد پدر به طور قطع پذیرفته باشد. برادران یوسف از نظر روحیه با هم بسیار متفاوت بودند برادر بزرگتر سخت، به عهد و میثاق خود پایبند بود، در حالی که برادران دیگر همین اندازه که دیدند گفتگوهایشان با عزیز مصر به جایی نرسید خود را معذور دانسته، دست از تلاش بیشتر برداشتند و البته حق با برادر بزرگتر بود، چرا که با تحصّن در شهر مصر و مخصوصا نزدیک دربار عزیز این امید میرفت که او بر سر لطف آید و به خاطر یک پیمانه که سرانجام پیدا شد مرد غریبی را به قیمت داغدار کردن برادران و پدر پیرش مجازات نکند، لذا او به خاطر همین احتمال در مصر ماند و برادران را برای کسب دستور به خدمت پدر فرستاد، تا ماجرا را برای او شرح دهند.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
یَأْس: به نومید شدن از چیزی گفته میشود.
نَجِیّ: راز گفتن گروهی با همدیگر.
بَرِحَ الرَّجُلُ: از جای خود دور شد.
اینک چه باید کرد؟
آنان پس از یأس و نومیدی از نجات برادرشان «بنیامین» به چاره اندیشی پرداختند:
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا
و هنگامی که از پذیرفته شدن پیشنهادشان از سوی عزیز مصر نومید گشتند، با کنارهگیری از دیگران به رازگویی و تبادل نظر پرداختند و این موضوع طرح شد که اینک چه باید کرد؟
آیا باید برادر را رها کنند و نزد پدر بروند و یا همگی به امید نجات او در مصر بمانند و یا راهی دیگر بجویند؟
این فراز از آیه شریفه، افزون بر اوج فصاحت و زیبایی قالب و معنی، در کوتاهترین سخن مفاهیم و معانی بسیاری را ترسیم میکند و از شاهکارهای قرآن شریف است.
قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ
بزرگ آنان لب به سخن گشود و گفت:
آیا نمیدانید که پدرتان از شما پیمانی خدایی و استوار گرفته است که فرزندش را به او بازگردانید؟!
در مورد بزرگ آنان که گوینده این گفتار بود، دیدگاهها متفاوت است:
1 به باور گروهی از جمله «کَعْب» ، منظور بزرگ آنان در سن و سال است و او «روبین» برادر و خالهزاده یوسف بود و همو بود که برادران را از کشتن یوسف برحذر داشت و آنان او را به چاه افکندند.
2 امّا به باور «مُجاهِد» منظور از بزرگ آنان، «شمعون» است که از نظر خرد و دانش، رهبری فکری آنان را به کف داشت.
3 از دیدگاه «کَلْبی» و «وَهَب» منظور از بزرگ آنان، «یهوذا» است که خردمندترین آنان به شمار میرفت.
4 و از دیدگاه «محمّد بن اسحاق» و «علی بن ابراهیم» در تفسیرش، بزرگشان «لاوی» بود که هوشمند و زیرک به شمار میرفت.
وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ
و به یاد داشته باشید که شما بپیش از این نیز در مورد یوسف کوتاهی و پیمانشکنی کردید و با این که عهدی استوار سپرده بودید که او را سالم و با نشاط به پدرش بازگردانید، او را به چاه افکندید و در مورد او بیداد روا داشتید.
فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ
از این رو من از این کشور و از این سرزمین نخواهم رفت …
حَتَّی یَأْذَنَ لی أَبی
تا پدرم به من دستور بازگشت و یا ماندن دهد،
أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی
و یا خدا دربارهام داوری کند که برادرم را در اینجا رها سازم و بروم.
به باور پارهای منظور این است که:
یا مرگم فرا رسد.
امّا به باور «ابو مُسلِم» منظور این است که یا خدا عذری برایم فراهم سازد که بتوانم با آن نزد پدر بروم.
وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.
و او بهترین داوران است که جز بر اساس حق و عدالت داوری نمیکند.