32. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ ...
آیه
«فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ»
ترجمه
سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) میکرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند، او گفت:
وای بر من آیا من نمیتوانم مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن کنم و سرانجام (از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان از کار خود) پشیمان شد.
(31 / مائده)
شرح آیه از تفسیر نمونه
قابیل و پرده پوشی بر جنایت درون خانوادگی
«یَبْحَثُ» از ماده «بَحْث» به طوری که در مجمع البیان آمده در اصل به معنی جستجوی چیزی در خاک است، ولی بعدا به هرگونه جستجو حتّی در مباحث فکری و عقلی آمده است و «سَوْأَة» در اصل به معنی هر چیزی که انسان را ناخوشایند آید میباشد و لذا گاهی به جسد مرده و حتی به عورت گفته میشود. البته این موضوع جای تعجّب نیست که انسان مطلبی را از پرندهای بیاموزد زیرا تاریخ و تجربه هر دو نشان دادهاند که بسیاری از حیوانات دارای یک سلسله معلومات غریزی هستند که بشر در طول تاریخ خود آنها را از آنان آموخته و دانش خود را با آن تکمیل کرده است، حتی در بعضی از کتب طبّی مینویسند که انسان در قسمتی از معلومات طبّی خود مدیون حیوانات است. سپس قرآن اضافه میکند در این موقع قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که ای وای بر من، آیا من بایداز این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم» (قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخی). اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد همانطور که قرآن میگوید:
«فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ». آیا پشیمانی او به خاطر این بود که عمل زشت و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالاً بر برادران دیگر آشکار خواهد شد و او را شدیدا سرزنش خواهند کرد و یا به خاطر این بود که چرا مدّتی جسد برادر را بر دوش میکشید و آن را دفن نمیکرد و یا به خاطر این بوده که اصولاً انسان بعد از انجام هر کار زشتی یک نوع حالت ناراحتی و ندامت در دل خویش احساس میکند، ولی روشن است که انگیزه ندامت او هر یک از احتمالات سه گانه فوق باشد دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود، توبه آن است که از ترس خدا و به خاطر زشتی عمل انجام گیرد و او را وادار کند که در آینده هرگز به سراغ چنین کارهایی نرود، اما هیچ گونه نشانهای در قرآن از صدور چنین توبهای از قابیل به چشم نمیخورد، بلکه در آیه بعد شاید اشاره به عدم چنین توبهای نیز باشد. در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«لا تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْما اِلاّ کانَ عَلَی ابْنِ آدَمَ الاَْوَّلَ کِفْلٌ مِنْ دِمِها لاَِنَّهُ کانَ اَوَّلَ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ: خون هیچ انسانی به ناحقّ ریخته نمیشود مگر این که سهمی از مسؤولیّت آن بر عهده قابیل است که این سنّت شوم آدمکشی را در دنیا بنا نهاد». (1) ضمنا از این حدیث به خوبی برمیآید که هر سنت زشت و شومی مادام که در دنیا باقی است سهمی از مجازات آن بر دوش نخستین پایه گذار آن میباشد. ولی در عین حال هیچ مانعی ندارد که این «سرگذشت واقعی» نمونهای باشد از نزاع و جنگ مستمرّی که همیشه در زندگانی بشر بوده است: در یک سو مردان پاک و باایمان، با اعمال صالح و مقبول درگاه خدا و در سوی دیگر افراد آلوده و منحرف با یک مشت کینهتوزی و حسادت و تهدید و قلدری، قرار داشتهاند و چه بسیار از افراد پاک که به دست آنها شربت شهادت نوشیدهاند. ولی سرانجام آنها از عاقبت زشت اعمال ننگینشان آگاه میشوند و برای پرده پوشی و دفن آن به هر سو میدوند و در این موقع آرزوهای دور و دراز که زاغ سمبل و مظهر آن است به سراغشان میشتابد و آنها را به پرده پوشی بر آثار جنایاتشان دعوت میکند اما در پایان جز خسران و زیان و حسرت چیزی عایدشان نخواهد شد.
*****
1- «تفسیر فی ظِلال» ، جلد 2، ذیل آیه، صفحه 703.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«بَحَثَ»: در اصل به مفهوم کند و کاو و جستجوی در خاک آمده، امّا اینک به مفهوم جستجو در همه میدانها به کار میرود.
«سَوْأَة»: به مفهوم ناپسندی و ناخوشایندی است، امّا در آیه منظور، پیکر بیجان برادر میباشد.
«وَیْل»: وای. این واژه به هنگام فاجعه و نابودی گفته میشود.
«عَجْز»: ناتوانی.
در ادامه داستان میفرماید:
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ
«هابیل» نخستین قربانی جنایت بشر بود. به همین جهت «قابیل» نمیدانست اینک پس از جنایت، چگونه پیکر او را از نظرها پنهان کند. او سرگردان بود که آفریدگار هستی دو کلاغ برانگیخت و یکی از آنها در برابر چشم او، همنوع خود را کشت و آن گاه زمین را گود کرد و به خاکش سپرد. «قابیل» این درس را نیز از آن پرنده آموخت و پیکر برادرش را به خاک سپرد؛ امّا به باور برخی، خدای فرزانه پرندهای را برانگیخت تا با افشاندن خاک بر پیکر بیجان «هابیل» ، به قابیل آموزش دهد که میتواند پیکر مقتول را در خاک نهان سازد، و او که با پذیرفته شدن قربانی برادر در بارگاه خدا و مأموریت پرنده بر خاکسپاری پیکرش، به مقام معنوی برادرش در بارگاه پروردگار پی برد، فریاد سر داد که:
ای وای بر من! و برخی بر آنند که آن پرنده در حقیقت فرشتهای بود که به صورت کلاغ پدیدار شد.
از آیه شریفه این نکته به روشنی دریافت میگردد که کار آن پرنده، یک رویداد تصادفی و بیهدف نبود، بلکه یک کار هدفدار و درسآموز بود؛ و آن پرنده به الهام از جانب آفریدگارش به این کار دست یازید.
«ابو مُسلِم» از برخی آورده است که این کار، نظیر داستان «هُدْهُدْ» ، و رساندن نامه سلیمان به فرمانروای «یَمَن» ، و آوردن پاسخ نامه او بود، که به خواست خدا و به صورت اُعجاز انجام گرفت و هیچ مانعی ندارد که آفریدگار هستی، درک و فهم آن پرنده را به گونهای رشد بخشیده باشد که خودش این کار را انجام داده باشد، درست همانگونه که ما وقتی کودکان خویش را برای انجام کاری برمیانگیزیم، خود راه انجام درست آن را مییابند.
لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ
از دیدگاه برخی از مفسّران، منظور این است که مأموریت آن پرنده این بود که به قابیل نشان دهد که چگونه فراز و نشیبهای بدن برادر را بپوشاند؛ امّا به باور برخی دیگر، آن پرنده میخواست نشان دهد که چسان پیکر برادر را که در حال متلاشی شدن و تباه گشتن بود، به خاک سپارد. که با این بیان به پیکر بیجان «سَوأَة» گفته شده است.
قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخی.
هنگامی که آن پرنده چگونگی خاکسپاری جسد را به او آموخت، از ژرفای دل فریاد برآورد که:
وای بر من! آیا به اندازه این پرنده هم دانش و آگاهی ندارم تا بتوانم پیکر بیجان برادرم را به خاک سپارم؟
فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ
و آن گاه از ریختن خون برادر ندامتزده گردید.
«جُبّائی» میگوید:
این ندامت، به گونهای که بتوان آن را توبه شمرد، نبوده است. او به سان کسی بود که پس از خوردن شراب، بر اثر ناراحتی برخاسته از آن، از خوردنش پشیمان میگردد و به همین دلیل هم این ندامت و پشیمانی برایش سودبخش نبود.
پارهای بر این عقیدهاند که او از به دوش کشیدن پیکر بیجان برادر، پس از آموختن راه به خاکسپاری آن، پشیمان گردید؛ و پارهای نیز بر آنند که از ریختن خون برادر ندامتزده شد، نه از گناه و کیفر سهمگین جنایت خویش.
داستان به خاکسپاری پیکر «هابیل»
محدثان اهل سنّت از ششمین امام نور در این مورد آوردهاند که:
«قابیل» پس از کشتن «هابیل» ، پیکر بیجان او را در روی خاک رها کرد، و درندگان و پرندگان برای دریدن و خوردن آن جسد بیجان گرد آمدند. او به ناگزیر جسد را در کیسهای قرار داد
و بر دوش خویش افکند و همچنان سرگردان بیابانها بود تا جسد بیجان برادر رو به تباه شدن نهاد. وی نمیدانست که با آن چه کند؟ این جا بود که خدا دو پرنده را برانگیخت و آن دو در برابر چشم او به پیکار برخاستند. یکی دیگری را از پای درآورد و آن گاه با منقار خود گودالی حفر نمود، و جسد پرنده را در آن گودال پنهان کرد. «قابیل» نیز چگونگی به خاکسپاری پیکر بیجان را از پرنده آموخت.
«ابن عبّاس» در این مورد آورده است که:
پس از ریخته شدن نخستین خون بر زمین، هوا مهآلود و زمین تیره و تار گردید، درختانِ سرسبز و پرطراوت، به خزان نشستند و طعم میوهها و غذاها دگرگون شد. «آدَم» که دور از منطقه وقوع جنایت بود، گفت:
به باور من در روی زمین رویدادی ناگوار روی داده است. آن گاه پس از آگاهی از مرگ «هابیل» ، در سوگ او مرثیهای سرود و گریست و به بیان برخی، به مدّت یک سال خنده بر لبانش ننشست.
«آدَم» در سوگ فرزندش بود و عمرش به یکصد و سی سال میرسید که خدا فرزند شایسته کرداری به او ارزانی داشت که نام او را «شَیْث» نهادند؛ و همو بود که پس از رشد و رسیدن به کمال، جانشین پدر شد. «قابیل» هم به خاطر آن جنایت، مورد لعن و نفرت قرار گرفت و رانده شد.
او از پدر و مادر جدا شد و به منطقه «عَدَن» رسید و آن جا با وسوسه شیطان و فریب به انگیزه احترام به آتش، آتشکدهای ساخت و کیش آتشپرستی را پینهاد؛ چرا که شیطان به او گفت:
علّت پذیرفته شدن قربانی برادرت که آتش قربانی او را فرا گرفت، این بود که او آتش را میپرستید؛ بنابراین تو هم برای تقرّب به خدا، آتشپرستی را رواج ده. بدین سان او گمراه شد و نسل او نیز به گناه و زشتی و هوسبازی روی آوردند، و افزون بر بیبند و باری و هرزگی، آتشپرستی را به جای یکتاپرستی و توحیدگرایی، راه و رسم خویش ساختند، تا سرانجام در طوفان نوح نسل تبهکار «قابیل» نابود شد و نسل «شَیْث» باقی ماند.
شرح آیه از تفسیر نمونه
«اَجْل» در اصل به معنی جنایت است سپس به هر کاری که عاقبت ناگواری دارد گفته شده و بعد از آن به هر کاری که عاقبتی داشته باشد گفتهاند و الآن غالبا برای تعلیل و بیان علت چیزی به کار میرود. «اِسْراف» در لغت، معنی وسیعی دارد که هرگونه تجاوز و تعدّی از حدّ را شامل میشود اگرچه غالبا در مورد بخششها و هزینهها و مخارج به کار میرود. در اینجا سؤال مهمی پیش میآید که چگونه قتل یک انسان مساوی است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوی با نجات همه انسانها میباشد؟ مفسّران در اینجا پاسخهای زیادی دادهاند. در تفسیر «تِبْیان» شش پاسخ و در «مجمعالبیان» پنج پاسخ و در «کنز العِرْفان» چهار پاسخ به آن داده شده است ولی پارهای از آنها از معنی آیه بسیار دور است. آن چه میتوان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که:
قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعی و تربیتی را بازگو میکند زیرا:
اولاً: کسی که دست به خون انسان بیگناهی میآلاید در حقیقت چنین آمادگی را دارد که انسانهای بیگناه دیگری را که با آن مقتول از نظر انسانی و بیگناهی برابرند مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بیگناه و میدانیم تفاوتی در میان انسانهای بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسی که به خاطر نوع دوستی و عاطفه انسانی، دیگری را از مرگ نجات بخشد این آمادگی را دارد که این برنامه انسانی را در مورد هر بشر دیگری انجام دهد، او علاقمند به نجات انسانهای بیگناه است و از این نظر برای او این انسان و آن انسان تفاوت نمیکند و با توجّه به این که قرآن میگوید «فَکَأَنَّما …» استفاده میشود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوی با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتی به آن دارد.
ثانیا: جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضای یک پیکرند، هر لطمهای به عضوی از اعضای این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضاء آشکار میگردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواه ناخواه ضربهای به همه جامعه بزرگ انسانی است. فقدان او سبب میشود که به تناسب شعاع تأثیر وجودش در اجتماع محلّی خالی بماند و زیانی از این رهگذر دامن همه را بگیرد، همچنین احیای یک نفس سبب احیای سایر اعضای این پیکر است، زیرا هر کس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانی و رفع نیازمندیهای آن اثر دارد بعضی بیشتر و بعضی کمتر.
و اگر در بعضی از روایات میخوانیم که مجازات چنین انسانی در قیامت مجازات کسی است که همه انسانها را کشته اشاره به همین است نه این که از هر جهت مساوی یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایات میخوانیم اگر تعداد بیشتری را بکشد مجازات او به همان نسبت مضاعف شود. از این آیه اهمیّت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملاً آشکار میشود و با توجّه به این که این آیات در محیطی نازل گردید که خون بشر مطلقا در آن ارزشی نداشت عظمت آن آشکارتر میگردد. قابل توجه این که در روایات متعدّدی وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادّی است اما از آن مهمّتر مرگ و حیات معنوی یعنی گمراه ساختن یک نفر یا نجاتاو از گمراهی است. کسی از امام صادق تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود:
«مَنْ حَرْقٍ اَوْ غَرْقٍ ثُمَّ سَکَتَ ثُمَّ قالَ تَأْویلُهَا الاَْعْظَمُ اَنْ دَعاها فَاسْتَجابَ لَهُ: منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزی یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود:
تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگری را دعوت به سوی راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد». (1)
*****
1- «نور الثقلین» ، جلد 1، صفحه 620، در این زمینه روایات دیگری نیز به همان مضمون وارد شده است.
سؤال دیگری که در آیه باقی میماند این است که چرا نام بنی اسرائیل به خصوص در این آیه آمده؟ با این که میدانیم حکم مزبور اختصاصی به آنها ندارد. در پاسخ میتوان گفت ذکر نام بنی اسرائیل به خاطر آن است که مسأله قتل و خونریزی مخصوصا قتلهایی که از حسد و تفوّق طلبی سرچشمه میگیرد در میان آنها فراوان بوده است و هم اکنون نیز قربانیان بیگناهی که به دست آنها کشته میشوند رقم بزرگی را تشکیل میدهند، به همین جهت نخستین بار این حکم الهی در برنامههای آنها گنجانیده شد و در پایان آیه: اشاره به قانون شکنی بنی اسرائیل کرده میفرماید:
«پیامبران ما با دلایل روشن برای ارشاد آنها آمدند ولی بسیاری از آنها قوانین الهی را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند» (ً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُون).
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«اَجْل»: این واژه بر سه معنا آمده است:
1 از این روی، به همین جهت، به خاطر این کار.
2 به مفهوم مدّت و پایان زمان مقرّر.
3 به معنای آری، که در دو صورت اخیر، حرف دوم هم مفتوح است.
«اِسْراف»: گزافکاری و زیادهروی. میان این دو شیوه ناپسند، اعتدال و میانهروی قرار دارد که شیوهای انسانی و اسلامی است.
گناه آدمکشی
اینک در این آیه شریفه، آفریدگار هستی در اشاره به گناه سهمگین آدم کشی و تجاوز به حقّ حیات میفرماید:
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ
از این رو و یا به بیان «زَجّاج» ، از این جنایت سهمگین که به دست «قابیل» پدید آمد، ما بر فرزندان اسرائیل نوشتیم که:
هر کس دیگری را بی آن که کسی را کشته باشد تا سزاوار کشته شدن گردد و یا بی آن که فسادی در روی زمین نموده باشد تا در خور کشتن شود از پا درآورد، گناهش در بارگاه خدا به سان کسی است که همه انسانها را کشته است.
منظور از «فَساد» این است که به جنگ با خدا و پیامبرش برخیزد، و یا در میان مردم بیگناه، وحشت و ناامنی پدید آورد.
فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً
در تفسیر این فراز از آیه شریفه دیدگاهها متفاوت است:
1 به باور گروهی از جمله «مُجاهِد» ، منظور این است که همه انسانها به خاطر جنایت سهمگین آدم کشی، با قاتل دشمن میگردند و کار به گونهای جلوه میکند که گویی آن تبهکار، آهنگِ کشتن همه انسانها را نموده و در نتیجه همه به سان قربانی جنایت و نزدیکان او، از جنایت قاتل پریشان و ناراحت شده، او را دشمن همه انسانها میپندارند. امّا در برابر آن، کسی که انسانی را از خطر غرق شدن در آب یا سوختن در آتش، یا افتادن در زیر آوار یا هر خطر مرگباری نجات دهد، یا او را از سرگشتگی و گمراهی به راه درست راه نماید، پاداش کارش به سان این است که همه انسانها را زندگی بخشیده است و خدا پاداش احیاگر انسانیت را به او ارزانی میدارد. به هر حال چنین کسی در نظر همه انسانها نیز بزرگ مینماید؛ چرا که با حفظ برادر نوعی آنان، گویی همه آنان را حرمت کرده است.
ذکر این نکته لازم است که این دیدگاه از امام باقر علیهالسلام نیز روایت شده است و آن حضرت افزودند که:
از این کار بهتر، کار کسی است که انسان گمراهی را به راه درست رهبری نماید. «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ أَنْ یُخْرِجَها مِنَ ضَلالٍ إِلی هُدیً». (1)
2 امّا به باور «ابن عبّاس» ، منظور این است که:
هر کس پیامبر یا امام دادگری را بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است و کیفر کشتار همه انسانها را خواهد چشید و اگر کسی از پیامبر و یا امام عدالت پیشه و آسمانی حمایت کند، از نظر پاداش چنان است که گویی همه انسانها را زندگی بخشیده است.
1 - کافی، ج 2، ص 168، کتابُ الإیمانِ وَ الْکُفْرِ؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 313، ح 85.
3 گروهی از جمله «طَبَری» ، بر آنند که:
منظور آیه شریفه این است که هر کس دیگری را به ناروا بکشد، گناه همه آدم کشان تاریخ بشر به گردن اوست؛ چرا که شیوه زشت آدم کشی و تجاوز به حقّ حیات انسانها را رواج داده، این جنایت سهمگین را در نظرها آسان جلوه داده است. آری، چنین کسی در حقیقت، در کشتار دیگر آدمک شان به نوعی شرکت دارد؛ زیرا او در این راه گام سپرده، آن را هموار ساخته است. در برابر، هر کس جلوی شیوه زشت آدم کشی و خشونت را بگیرد، و روش و سنت پسندیدهای برای دفاع از حقّ حیات انسانها و جلوگیری از کشتار، در جامعه پی افکند و رواج دهد، و آن را فرهنگ مردم سازد، تا در پرتو آن آدم کشی را گناهی سهمگین شمارند و به این کار زشت دست نیازند، و آدمکشان را پلید و منفور شمارند، با این کار پسندیده، او چنان است که گویی همه مردم را زندگی بخشیده است؛ چرا که اگر نیک بیندیشیم، حقّ حیات همگان را از آفت بزرگی حراست نموده است، و همین کار بزرگ به مفهوم زنده ساختن همه انسانیت است.
از پیشوای گرانقدر توحید آوردهاند که فرمود:
«مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً لَهُ أَجْرُها وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَلَهُ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ.» (1)
هر کس سیره و شیوه خداپسندانه و شایستهای را رواج دهد، پاداش آن و پاداش عمل کنندگان به آن را تا روز رستاخیز دریافت میدارد، و هر کس سیره و سیاست زشت و ناپسندی را پی نهد، گناه آن و گناه عمل کنندگانِ به آن تا روز رستاخیز به گردن اوست.
4 و گروهی دیگر از جمله «اِبنِ مَسعود» میگویند:
منظور این است که هر کسی دیگری را به ناروا بکشد، از دیدگاه قربانی و نزدیکان او، به سان این است که همه انسانها را کشته است، و کسی که فردی را زندگی بخشد، از دیدگاه کسی که نجاتیافته، چنان است که گویی همه را زندگی بخشیده است.
1 – صَحیح مُسْلِم، ج 2، ص 705، ح 1017 کِتاب الزّکاة؛ سُنَن ابن ماجِه، ج 1، ص 75 74، ح 203 و 207.
5 و پارهای نیز بر این باورند که منظور آیه شریفه، این است که کیفر قاتل یک انسان بیگناه لازم است؛ همانگونه که اگر همه انسانها را کشته باشد، لازم است که به کیفر جنایت سهمگین خود برسد و کسی که از قاتل و کشنده انسانی بیگناه، به جا و سنجیده درگذرد، کارش چنان است که گویی همه را مورد عفو قرار داده است.
ذکر این نکته لازم است که حیاتبخش و زندگیساز انسانها و دیگر موجودات زنده، تنها خداست و جز او کسی نمیتواند این موهبت و نعمت را به دیگران ارزانی دارد؛ و نسبت دادن آن به دیگری، یا همچون دجّالگری «نِمرود» دروغی سهمگین است و یا یک نسبت مجازی است.
وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ.
این فرزندان اسرائیل که نام و یادشان به میان آمد، مردمی بودند که پیامآوران ما با دلیلهای روشن به سویشان آمدند، آن گاه بسیاری از آنان با شرکگرایی و آدمکشی و تجاوزکاری، در روی زمین به زیادهروی پرداختند و راه تجاوزکاری و اسراف و گزافکاری را پیشه ساختند.