52. آیه (راز حیات و مرگ خانوادهها)
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ
این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمیدهد جز آن که آنها خودشان را تغییر دهند و خداوند شنوا و دانا است. (53 / انفال)
1 نهج البلاغه، قصار 93.
شرح آیه از تفسیر نمونه
به تعبیر دیگر فیض رحمت خدا بیکران و عمومی و همگانی است ولی به تناسب شایستگیها و لیاقتها به مردم میرسد، در ابتدا خدا نعمتهای مادی و معنوی خویش را شامل حال اقوام میکند، چنانچه نعمتهای الهی را وسیلهای برای تکامل خویش ساختند و از آن در مسیر حق مدد گرفتند و شکر آن را که همان استفاده صحیح است به جا آوردند، نعمتش را پایدار بلکه افزون میسازد، اما هنگامی که این مواهب وسیلهای برای طغیان و سرکشی و ظلم و بیدادگری و تبعیض و ناسپاسی و غرور و آلودگی گردد، در این هنگام نعمتها را میگیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت میکند، بنابراین دگرگونیها همواره از ناحیه ما است وگرنه مواهب الهی زوال ناپذیر است.
تاریخ، اقوام و ملتهای گوناگونی را به ما نشان میدهد: گروهی را که آخرین مراحل ترقی را به سرعت طی کردند و گروهی را که به پایینترین مرحله انحطاط رسیدند، گروه سومی که یک روز پراکنده و وامانده و شکست خورده بودند، اما روز دیگر نیرومند و سربلند شدند، گروه چهارمی که به عکس از عالیترین مرحله افتخار به قعر دره ذلّت و خواری سقوط کردند. بسیارند کسانی که از برابر صحنههای مختلف تاریخ به آسانی میگذرند، بدون این که کمترین اندیشهای در آن کنند و نیز بسیارند کسانی که به جای بررسی علل و عوامل اصلی و زیربنایی حیات و مرگ ملتها، گناه را به گردن عوامل کم اهمیّت که نقش اساسی را به عهده ندارند و یا عوامل موهوم و خرافی و خیالی میاندازند. بسیاری تمام علت بدبختی خود را به بیگانگان و سیاستهای مخرب آنها نسبت میدهند و عدهای همه این حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاک میپندارند، سرانجام عدهای دست به دامن قضا و قدر، به مفهوم تحریف یافتهاش و یا شانس و طالع و اقبال میزنند و همه حوادث تلخ و شیرین را از این طریق توجیه میکنند. همه اینها برای این است که از درک علل واقعی وحشت دارند. قرآن در آیات فوق انگشت روی نقطه اصلی «دردها» و «درمانها» و عوامل پیروزی و شکست گذارده و میگوید:
برای یافتن عامل اصلی لازم نیست آسمانها و زمینها را جستجو کنید و یا به دنبال عوامل موهوم و پنداری راه بیفتید بلکه کافی است تنها در وجود، در فکر و روحیه و اخلاق خود و در نظامات اجتماعی خودتان جستجو کنید، هر چه هست در اینجا است. ملتهایی که فکر و اندیشه خود را به کار انداختند، دست اتحاد و برادری به هم دادند، سعی و تلاش و اراده و تصمیم نیرومند داشتند و به هنگام لزوم، جانبازی و فداکاری کردند و قربانی دادند، به طور قطع پیروز شدند، امّا هنگامی که رکود و سستی و تنبلی جای سعی و کوشش را گرفت، غفلت و بیخبری به جای آگاهی و تردید و دو دلی به جای تصمیم، محافظه کاری به جای شهامت، نفاق و تفرقه به جای اتحاد، تنپروری و خودخواهی به جای فداکاری و تظاهر و ریاکاری به جای اخلاص و ایمان نشست، سقوط و نکبت آغاز شد. در حقیقت جمله «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» برترین قانون حیات انسانها را بیان میکند و روشن میسازد که مکتب قرآن در زمینه حیات جامعهها اصیلترین و روشنترین مکتبهاست، حتّی به آنها که در عصر اتم و فضا انسان را فراموش کرده و گرداننده چرخهای تاریخ را ابزارهای تولید و مسائل اقتصادی که خود مولود انسان است میپندارند اعلام میکند که شما هم سخت در اشتباهید، شما معلول را گرفته و علت اصلی را که خود ایشان و دگرگونی انسانهاست فراموش کردهاید، به شاخه چسبیدهاید، آن هم فقط یک شاخه و ریشه اصلی را از خاطر بردهاید.
راه دور نرویم تاریخ اسلام و یا صحیحتر تاریخ زندگی مسلمین، شاهد پیروزیهای درخشانی در آغاز کار و شکستهای تلخ و دردناکی به دنبال آن است، در قرون نخستین، اسلام به سرعت در جهان پیش میرفت و در همه جا نور علم و آزادی میپاشید، بر سر اقوام سایه علم و دانش میگسترد، نیروآفرین و قدرتبخش و تکان دهنده و آباد کننده بود و تمدّنی خیره کننده به وجود آورد که در تاریخ سابقه نداشت امّا چند قرن بیشتر نگذشت که این جوشش به خاموشی گرایید، تفرقه و پراکندگی، انزوا و بیتفاوتی، ضعف و ناتوانی و در نتیجه عقب ماندگی جای آن همه ترقّی را گرفت، تا آن جا که مسلمانان جهان برای وسایل ابتدایی زندگی ناچار شدند دست به دامان دیگران بزنند، فرزندان خود را برای فراگرفتن علم و دانش راهی دیار بیگانه کنند، در حالی که یک روز دانشگاههای مسلمانان برترین دانشگاههای جهان و مرکز دانشجویان دوست و بیگانه بود، ولی کار به جایی رسید که نه تنها صادر کننده علم و صنعت و تکنولوژی نشدند بلکه موادّ ابتدایی غذایی را نیز از خارج از کشورهای خود وارد کردند. سرزمین فلسطین آن ها، که یک روز کانون مجد و عظمت مسلمین بود و حتّی جنگجویان صلیبی با میلیونها کشته و مجروح در طیّ دویست سال نتوانستند آن را از دست سربازان اسلام بیرون آورند، در مدت شش روز به آسانی از دست دادند، در حالی که برای پس گرفتن یک وجب آن را از دشمن باید ماهها و سالها چانه بزنند چانهای که معلوم نیست پایانش به کجا بیانجامد. آیا این وعده الهی که میفرماید:
«وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ: یاری مؤمنان برعهده ماست» (47 / روم) تخلف پذیرفته؟ و یا این که میگوید:
«َّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ: عزت و سربلندی از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است» (8 / منافقون) منسوخ گشته؟ و یا این که میگوید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ: در کتب آسمانی پیشین نوشتیم که زمین از آن بندگان صالح ماست» (105/انبیاء) دگرگون شده است؟ آیا خداوند، العیاذ باللّه، از انجام وعدههای خود عاجزست؟ و یا وعدههای خویش را به دست فراموشی سپرده و یا تغییر داده؟ … اگر چنین نیست پس چرا آن همه مجد و عظمت و قدرت و سربلندی و افتخار از میان رفت؟ قرآن مجید در آیه کوتاه فوق به همه این سؤالها و صدها سؤال مانند آن یک پاسخ بیشتر نمیگوید و آن این که سری به اعماق قلبتان بزنید و نگاهی به زوایای اجتماعتان بیفکنید، ببینید دگرگونیها از ناحیه خود شما شروع شده است، لطف و رحمت خدا برای همگان گسترده است، شمایید که شایستگیها و لیاقتها را از میان بردید و به چنین روز غم انگیزی افتادید. این آیه تنها از گذشته سخن نمیگوید که بگوییم گذشته با همه تلخی و شیرینیهایش گذشته است و دیگر باز نمیگردد و سخن از آن بیهوده است. بلکه از امروز و آینده نیز سخن میگوید، که اگر بار دیگر به سوی خدا آیید، پایههای ایمان را محکم کنید، اندیشهها را بیدار سازید، تعهدها و مسؤولیتهایتان را به یاد آرید، دستها را به یکدیگر بفشارید، به پاخیزید و فریاد کشید و بخروشید و بجوشید، قربانی دهید و جهاد کنید و تلاش و کوشش را در همه زمینهها به کار گیرید، بازهم آب رفته به جوی آید، روزهای تیره و تاریک سپری شود، افقی درخشان و سرنوشتی روشن در برابر شما آشکار میگردد و مجد و عظمت دیرین در سطحی عالیتر تجدید خواهد شد.
سلب نعمت نتیجه ارتکاب گناه است
این بحث را با ذکر دو روایت پایان میدهیم. نخست این که از امام صادق نقل شده:
«ما اَنْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ فَسَلَبَها اِیّاهُ حَتّی یُذْنِبَ ذَنْبا یَسْتَحِقُّ بِذلِکَ السَّلْبِ: خداوند هیچ نعمتی که به بندهای بخشیده از او نمیگیرد مگر این که گناهی کند که به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود». (1)
در حدیث دیگری از آن امام میخوانیم:
«خداوند پیامبری را مأمور کرد که این سخن را به قوم خود بگوید که هیچ جمعیّت و گروهی که در پرتو اطاعت من در خوشی و آسایش بودهاند از آن چه موجب رضایت من است تغییر حالت ندادهاند مگر این که من هم آنها را از آن چه دوست میدارند به آن چه ناخوش دارند تغییر حال دادهام و هر گروه و خانوادهای که به خاطر معصیت گرفتار ناراحتی بودهاند، سپس از آن چه موجب عدم رضایت من است تغییر موضع دادهاند من هم آنها را به آن چه دوست دارند رسانده و تغییر موضع دادهام». (2)
1 «نور الثقلین» ، جلد 2، صفحه 163.
1 «نور الثقلین» ، جلد 2، صفحه 163.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
تَغْییر: دگرگونی.
در آیه مورد بحث در ترسیم یکی از سنتهای الهی در روند تاریخ و پیشرفت و انحطاط جامعهها و تمدنها میفرماید:
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
آنان بدین دلیل گرفتار این کیفر دردناک شدند که خدا نعمت گرانی را که به مردمی ارزانی دارد از آنان بر نمیگیرد مگر این که اندیشه و عقیده و اخلاق شایسته خویش را به بداندیشی و زشت کرداری و بیداد تغییر دهند و به جای فرمانبرداری از خدا و زندگی بر اساس عدالت و آزادگی و پاکی، به گناه و نافرمانی خدا و بیدادگری روی آورند. آری، در این صورت است که خدا نعمت خویش را از آنان سلب میکند؛ چرا که این یکی از سنتهای تغییرناپذیر اوست که نعمتهای خویش را به کیفر کفر و بیداد بندگان و کسانی که در خور آنها نباشند از آنان میگیرد.
به باور برخی، گاه نیز خدا نعمتی را نه به منظور کیفر بندگان که به خاطر آزمونشان از آنان سلب میکند که این بر اساس مصالح آنان و طبق سنّت ابتلاء و امتحان برای فرد و جامعه پیش میآید.
«سدی» در این مورد آورده است که نعمت گرانمایهای که خدا به مردم «مکّه» و قریش ارزانی داشته بود، وجود ارجمند پیامبر گرامی بود، امّا آنان دعوت و رسالت او را دروغ انگاشتند و خدا نیز این نعمت گران را از آنان گرفت و به مردم مدینه و انصار ارزانی داشت.
وَ اَنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ
و بیگمان خدا شنوا و داناست. آری، او گفتار دیگران را میشنوند و از راز دلهای بندگان آگاه است.