خطر بي آينده بودن فعاليت هاي فرهنگي

حاصل صحبت ما تا اين جا اين شد که «خداشناسي حقيقي، يک نوع معرفتي است که نظر به خودِ واقعيت دارد، نه نظر به مفهوم واقعيت». و روشن شد که دو نوع خداشناسي مطرح است؛ خداشناسي اوليه که بفهميم خدا هست که اين نوع معرفت، به عنوان مقدمه ارتباط با حقايق، يک امر لازمي است و در واقع آدرس مقصدي است که بايد به آن جا برويم. خداشناسي ديگري هم داريم كه خداشناسي اصلي است و با لقاء الهي حاصل مي شود، که همان «خدا داشتن» است، به طوري که چون چشم دل انسان باز شد تمام عالم، چه در درون جان خود، و چه در بيرون، همه و همه براي او تجليات اسماء الهي است که حق را نشان مي دهند، در اين حالت است که وقتي انسان به بيرون مي نگرد خواهد گفت:

بس که هست از همه جا، از همه کس روي به تو
به تو برگردد اگر راه روي برگردد

چون در صحنه هستي جز حق در صحنه نيست، و چون به درون خود بنگرد خواهد گفت:

کي رفته اي ز دل که تمنا کنم تو را
کي بوده اي نهفته که پيدا کنم تو را

از درون و بيرون با حق روبه رو مي شود و حق را همواره در ميان مي بيند و مي گويد:

ما كه باشيم اي تو ما را جان جان
تا كه ما باشيم با تو در ميان

کامل ترين شکل اين نوع رؤيت در سخن امام الموحدين(علیه السلام) است که فرمود: «ما رَأيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَأيْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»؛[1]هيچ چيزي را نديدم مگر آن که خدا را قبل از آن چيز، با آن چيز ، و بعد از آن چيز ديدم.

اگر اين مرحله دوم خداشناسي را در فعاليت هاي فرهنگي و عباديِ شخصي و اجتماعي مدّ نظر نداشته باشيم فعاليت هاي فرهنگي  ما به پوچي مي کشد و کارهايمان بي آينده خواهد بود. آري؛ بي آينده! چون چيزي آينده دارد که وجود در آن جاري باشد، مثل بدني كه روح در آن جاري است، و تا وقتي اين بدن آينده دارد و نمي پوسد که روح در آن جاري است، اگر روح رفت اين بدن ديگر آينده ندارد و مي پوسد و مي گذرد و خلاص مي شود. چون روح يک حقيقت وجودي است و نه يک مفهوم، و بدن من تا وقتي آينده دارد که در يک ارتبـاط واقعي با روح و جـان مـن -که جنبه وجودي دارد - مرتبط باشد.

فعاليت هاي فرهنگي هم وقتي آينده دارند که با وجود خدا ارتباط داشته باشند و اگر در حدّ مفهوم خدا با خدا مرتبط باشند، دائماً از نور وجودي حضرت حق بهره مند نمي شوند، و لذا بعد از مدتي کوتاه آن فعاليت ها هيچ خواهند بود، و اين يک قاعده اساسي است و بايد همه کارها بر اساس آن ارزيابي شود و بر همين اساس آيندة کارها را پيش بيني کنيم. اين درست نيست که منتظر باشيم بينيم کارها ثمر مي دهد يا نه، از ابتدا بايد انتهاي کار را بشناسيم. ممکن است بگوييد جوانان از فلان برنامه خيلي استقبال کردند، پس خوب است. اين نوع ارزيابي ها همان ارزيابي هايي است که نتيجه اش بي ثمري است. بايد برنامه هايي را که نظر به حق دارد و زمينه تجلي انوار الهي خواهد بود طوري شکل دهيم که جوانان استقبال کنند، نه به صرف اين که فلان برنامه مورد استقبال جوانان است، به عنوان يک فعاليت فرهنگي، مورد قبول براي ما باشد؛ چرا که در اين صورت به وَهم جوانان جواب داده ايم و نه به قلب آن ها و نتيجه اش هم پر از بي ثمري است، من که نبايد خودم را صَرف هيچي آن ها بکنم و کار خود را و آن ها را به بي آيندگي بكشانم.

اين چه جهل است و چه حمق بي کران
سوختن خود را ز بهر ديگران؟

----------------------------------------------------

[1] - «مفتاح الفلاح»، ص 368.

Share