دشمن سرسخت تفکر

13- قبلاً بر اين موضوع تأکيد شد که وقتي وارد عالَم تفکر شديم و موضوع تفکر «وجود» حقايق بود و نه چيستي آن ها، درست است که تنهاييم، ولي هستيم، چون با هستي عالَم ارتباط داريم. در اين روزگار آنچه ارزش فکرکردن دارد و ما را در حضور مي برد، فکرکردن به وجود حقايق است و در آن حالت است که در مي يابيم تفکر چيست. و دائم بايد متذکر اين نکته باشيم که آنچه دشمنِ سرسخت تفکر است، انديشه هاي انتزاعي است. خداشناسيِ مورد نظر اسلام، بازگشت به حضوري است که در آن خوفِ اجلال به صحنه آيد و به اصطلاحِ عرفا موجب «وقت» شود و مراقبة لازم را به همراه آورد تا بتوانيم از طريق وَحي الهي متذکر و ذکرپذير شويم.

در مورد «وقت» بعداً تا حدّي بحث مي شود، چون شرط ورود به عالَم وجود و عالَم آزاد از زمان و مکان صاحب «وقت»شدن است و از طريق ارتباط با عالم قدس مي توان صاحب وقت شد. همان حالتي که حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) در موردش مي فرمايند: «إنَّ عُمْرَکَ وَقْتُکَ الَّذي أنْتَ فيه»[1] عمر تو همان «وقت»ي است که تو در آن هستي. براي واردشدن به اين «وقت» بايد از ساحت عالَم ماده که عالم گذشته و آينده است و موجب پراکندگي مي باشد، آزاد شد و به ساحت ارتباط با «وجودِ» حقايق وارد گشت.

غفلت از ارتباط با «وجودِ» حقايق، يک نوع واگذاري به خود و رانده شدن از درگاه حضرت حق است و لذا در آن صورت جلوي پاي خود را هم نمي توانيم ببينيم، زيرا تا حجاب مفاهيم نرود، شهود نمي آيد. اگر نظر ما به «وجود» بود و سعي کرديم قلب از دلواپسي  ها نسبت به گذشته و آينده پاک شود، آن نظر به کمک آن قلب، با علم حضوري به سوي «الله» مي رود و خشيت لازم در آن ظهور مي کند و انسان صاحب «وقت» و حضور مي گردد، در آن حال نور «الله» جهاد واقعي با نفس امّاره را به ما گوشزد مي کند.

در راستاي رسيدن به وقتِ حضور و آزادشدن از گذشته و آينده است که حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي فرمايند: «إنَّ عُمْرَكَ وَقْتُكَ الَّذي أنْتَ فيه»[2] عمر تو همان «وقت»ي است که در آن هستي.

حال اگر انسان از يک طرف متوجه حجاب مفاهيم باشد و از طرف ديگر بداند بايد با «وجود» مرتبط شود، توصية حضرت بسيار کارساز است، چون حضرت ما را از گذشته و آينده آزاد و به حال و حضور دعوت مي کنند، در اين حالت است که روبه روي خود، خدا و اسماء الهي را مي يابيم. زيرا تا از زمان آزاد نشويم با حقايق فوقِ زمان نمي توان مرتبط بود، يعني نمي توان صاحب «وقت» بود. همان «وقتي» که حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در معراج با صورت کامل آن توانستند با حضرت حق روبه رو شوند و در وصف آن حالت مي فرمايند: «لِي مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ»،[3]

براي من با خدا «وقت»ي بود که نه در آن مقام، ملک مقربي توانِ بودن داشت و نه پيامبر مرسلي و نه بنده اي که خداوند قلب او را جهت ايمان امتحان کرده بود.

-----------------------------------------------------

[1] - «غررالحکم»، ص 159.

[2] - «غررالحكم»، ص 159.

[3] - «بحار الانوار» ، ج 18، ص 360.

Share