خطري عمر سوز

با اين مقدمات؛ حال به بستر اصلي بحث عنايت بفرماييد كه وقتي علم صحيحي پيدا كرديم و به موضوعي عالم شديم، که آن موضوع به واقع يك موضوع حقيقي بود و نه يك چيز وَهمي و خيالي، در اين حالت ممكن است تصور  كنيم علم ما به مفهومِ حقايق همان ارتباط ما با حقايق است و خطر از اين جا شروع مي شود و ما از ابتداي بحث تا حال مي خواهيم عمق اين خطر را گوشزد كنيم، و اگر موضوع خوب روشن شد، دو نفع دارد؛ اولاً: مواظب هستيم موضوعِ مورد توجه ما حقيقي باشد و نه وَهمي. ثانياً: مواظب هستيم عمرمان را در پاي مفاهيمِ عقايد صحيح نسوزانيم، چون وقتي دانايي هايمان را دارايي حساب كنيم، عملاً عمرمان را بر پاي مفاهيمي كه هيچ تأثير وجودي ندارند، سوزانده ايم. مثل اين كه مي دانيم خدا هست، آن وقت فكر مي كنيم همين دانايي يك نوع خداپرستي است. اين خطري كه روي آن تأكيد مي شود، خيلي ظريف عمر ما را مي گيرد. كسي كه كافر است، فطرتش دائم به او نهيب مي زند و نمي گذارد آن كفر برايش آرامش دروني به وجود آورد و لذا نمي شود كسي كه داراي عقايد باطل است در عقايد باطلِ خود راحت و راضي باشد. ولي در درون خداشناسي هاي  ما خطر ديگري خوابيده و آن اين كه آدم با صد دليل براي خود اثبات مي كند كه اين فكر و فرهنگ حق است، بعد فكر مي كند كه اين دانايي براي وارد شدن در فرهنگ حق خواهان كافي است و متوجه نيست که بايد يك برنامه بسيار ظريف داشته باشد تا در آن حقي كه مي شناسد محقَّق شود. به همين جهت وقتي طرف وارد عالَم «خداداري» شد، اصطلاحاً مي گويند فلاني در فلان صفت محقَق است يا مي گويند در مقام تمكُّن قرار گرفت، چون از دانايي نسبت به آن صفت به دارايي نسبت به آن صفت سير كرده. به همين دليل حضرت علي(علیه السلام) در ارتباط با ايمان به خدا و ارتباط قلبي با حضرت حق مي فرمايند: «لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[1] چشم ها او را نمي بينند و لکن قلب ها به کمک حقايق ايماني، او را درک مي کنند. لذا چنانچه انسان بتواند قلب خود را در مشاهده حضرت پروردگار به صحنه بياورد و ارتباط مفهومي او به ارتباط قلبي و حضوري تبديل گردد، مي گويند آن فرد در مقام ايمان به خدا محقَّق شده است.

----------------------------------------------------

[1] - «نهج البلاغه»، خطبه 179.

Share