ناتواني عقل در رؤيت حق

اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي فرمايند: «انَّ الله قَدْ اِحْتَجَبَ عَنِ العُقُولْ كَمَا احْتَجَبَ عَنِ الاَبْصَار»[1] خداوند از عقل ها پنهان است، همان طور كه از چشم ها پنهان است. زيرا چشم ها محسوسات را مي يابند و عقول مفهومات را و خداوند يك حقيقت وجودي است كه قلب مي تواند به او نظر بيندازد و لذا قرآن در رابطه با درست ديدن قلب مي فرمايد: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»[2] قلب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آنچه را در معراج ديد دروغ نبود. و قلب توان ديدن آن حقايق را دارد و به همين جهت شما در مناجات شعبانيه از خدا تقاضا مي كنيد چشم هاي قلبتان را براي نظر به خودش نوراني نمايد، عرضه مي داريد:

«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ »؛

خدايا! نهايت بريدن از غير خودت را به من مرحمت كن، و چشم هاي قلب هاي ما را به سوي نظر به خودت بگشا، تا آن حدي كه چشم هاي دل، حجاب هاي ظلماني دل و حجاب هاي نوري را نيز پاره كند و هيچ واسطه اي بين ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهي بي واسطه بر قلب ما تجلي كند و روح هاي ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد.

چنانچه ملاحظه مي فرماييد اگر راه عقل براي لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رویت بسته نيست، مشكل انسان ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خميني«رحمة الله عليه»:

اين ما و مني جمله زعقل است و عقال است
در خلوت مستان نه مني هست و نه مايي

توجه قلبي به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبوديت در قلب انسان مي شود و انسان براي پايداري در اين توجه، سعي فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذايل دارد، و همين امر باعث مي شود كه قرآن به عنوان ذكر الهي غذاي جان او گردد، ولي بر عكسِ توجه قلبي، اگر انسان نسبت به حق و حقايقْ در محدوده مفاهيم عقلي متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبوديت در قلب خود محروم مي شود و ما و منيِ او ظاهر مي گردد و لذاست كه مي فرمايد: «اين ما و مني جمله ز عقل است و عقال است» عقل در این مسیر همچون عقال و پایبند است، چون انسان را متوقف مي كند، ولي وقتي قلب به ميان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه مني مي ماند و نه مايي و در اين حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمين مي يابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها مي گردد.

رابطة قلب با باطن قرآن از نوع تماس است و قلب آن حقايق را حس مي كند، نه اين كه به مفاهيم آن دانا شود. وقتي قرآن براي ما ذكر شد و قلب ما متذكر حقايق باطني آن گشت، هر وقت به آن رجوع كنيم قلبِ رميدة ما را به سوي عالم قدس برمي گرداند و لذا فرمود؛ مطهرون مي توانند با آن قرآنِ مكنون تماس بگيرند. باز تأكيد مي كنم نگفت: مطهرون آن را مي فهمند، در اين مقام ديگر مقام تعليم علم حصولي نيست،  اين جا ديگر حرف و الفاظ تمام مي شود. گفت:

تا به دريا سير اسب و زين بود
بعد از آنت مركب چوبين بود

تا لب دريا را مي توان با اسبِ علم حصولي جلو رفت، از آن به بعد بايد كشتي و مركب چوبين سوار شد و سير ما به سوي حقايق بايد شكل ديگري به خود بگيرد.

آن خموشي مركب چوبين بود
خامشي را بحريان تلقين بود

وقتي مقام تماس با حقيقت مطرح شد ديگر خاموشي از گفتار و كلمات به ميان مي آيد و چشم قلب باز مي شود تا حقايق را ببيند، چون مي خواهد وارد مدرسة خاصي شود.

خداوند در آيات مذكور مي فرمايد: اولاً؛ اين قرآن يك طوري است كه مي شود با آن تماس گرفت يعني فهميدني صِرف نيست، ديدني و چشيدني است. شما وقتي با دستتان با اين چوب تماس مي گيريد، عملاً يك نوع رؤيت انجام داده ايد، فهم نيست، حس است. رؤيت قرآن، رؤيت قلبي است و مطهرون با قلبشان كه عين طهارت است، با حقيقت قرآن تماس مي گيرند و آن را حس مي كنند، پس معلوم است كه قرآن يك واقعيتي در خارج داردكه آن واقعيت مفهومي نيست، وجودي است. همان طور كه خدا وجود دارد و بايد با خدا ارتباط برقرار كرد،  هر كه فقط خدا را بفهمد مشكلش حل نمي شود، بايد با خدا ارتباط پيدا كرد تا با غني مطلق و عليم مطلق و حيّ مطلق ارتباط برقرار كند و بهره  بگيرد. همين طور قرآن يك وجودي است كه بايد با آن ارتباط پيدا كرد و از حقايق باطني آن بهره گرفت و به باطن سنت هاي عالم وجود آگاهي پيدا كرد و قلب را متذكر آن سنت ها نمود. ثانياً؛ عنايت داشته باشيد كه اين ارتباط، ارتباط خاصي است، مثل ارتباطي است كه ما با نور برقرار مي كنيم. به همين جهت خداوند قرآن را «نور» معرفي كرده و مي فرمايد: مؤمنين واقعي آن هايي هستند كه تبعيت مي كنند از نوري كه همراه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هست «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ »[3] حالا شما در تاريكي مرتب فكر نور بكنيد، اين كه نمي شود ارتباط با نور، وقتي چشم شما با نور تماس بگيريد عملاً ارتباط برقرار كرده ايد. وقتي فكرِ نور بكنيد كه نوري در صحنه نيامده است.

-------------------------------------------------

[1] - «شرح نهج البلاغه»، مدرس وحيد، ج10، ص79.

[2] - سوره نجم، آيه 11.

[3] - سوره اعراف، آيه 157.

Share