در جلسه قبل به اين نتيجه رسيديم روشي هست كه به ظاهر دينداري است، ولي در باطن گمراهي است. عنوان بحث اين بود: «فعاليت هايي براي شبه قدسي كردن»؛ اين موضوع براي شناخت خطرات مسير دينداري بسيار اهميت دارد. اگر اين موضوع درست روشن شود، موانع زيادي از جلو مسير سلوك فرد و جامعه برداشته مي شود، و غفلت از اين موضوع دو خطر اساسي را به همراه دارد؛ يكي اين که خودمان از ارتباط با حقايق قدسي محروم مي شويم، بدون اين كه اين محروميت را حس كنيم، ديگر اين که به حق بي حرمتي مي كنيم و حقيقت را از جايگاهش ساقط مي نماييم.
شبه قدسي كردن، يعني ما به ظاهر به دين عمل كنيم ولي در باطن پيام دين را از بين ببريم. اين نوع فعاليت، شبيه همان نوع فعاليتي است كه همه چيز را دنيايي مي كند منتها در اين حالت نظر را ظاهراً به عالم قدس و عالم معنا مي اندازيم ولی اصالت را به دنیا می دهیم و به همین جهت معنویت مورد نظر در این نوع فعالیت ها، معنويت به معناي واقعي آن نيست.
عمداً دو نوع فعاليت دنيايي كردن دين و شبه قدسي كردن آن را جدا طرح كرديم تا موضوع در دو زاويه مورد بررسي قرار گيرد. آن جايي كه همه فعاليت ها را مي خواهد دنيايي كند، اصالت را به دنيا مي دهد، در حدّي كه مدعي است اصل و مقصد دستورات دين در نهايت ورود به همين دنياست كه در این منظر بهداشت مدرنيته با نظافت ديني یکی می شود و نظافت از اخلاق ذميمه مثل كبر و حسادت، در حدّ نظافت بدن پايين مي آید. پيام دين را كه مي گويد قلبت بايد از هر گونه اخلاق زشت پاك باشد تا نور ايمان در آن بدرخشد، تبديل مي كند به همان چيزي كه فرهنگ غرب با محدوديتي كه در تفكر حسي خود دارد، مطرح مي كند، و عرض شد در آن صورت اصلاً ضرورت وجود دين زير سؤال مي رود. زيرا نتيجه آن ديدگاه اين مي شود كه آنچه ديروز دين گفته، امروز دنياي مدرن مي گويد پس ديگر چه نيازي به دين؟! در بحث «شبه قدسي كردن دين» به ظاهر دين را پذيرفته، اما آن را از تأثير انداخته است به طوري كه در اين روش، دينْ نمي تواند نقش آفرين باشد چون قالب ديني است ولي قلب آن زميني است و راهي به سوي عالم قدس ندارد، كه بحث آن تا حدّي روشن شد و در آينده بيشتر به آن پرداخته مي شود.