وقتي ما به طور حضوري در قرآن تدبّر مي کنيم، قرآني كه موجب دل آگاهي و مرگ آگاهي و خشيت مي شود، ما را به حضور در معاد مي برد. اين بستگي به منظر ما دارد كه از منظر وجودي و حضوري به قرآن بنگريم و با تهذيب عقل و نفس، سعي كنيم آن حضور را حفظ نماييم، يا از منظر علم حصولي از حرف ها و معاني آن مطّلع شويم؟ شايد در عالم وجود هيچ توجهي بهتر از توجه به معاد موجب فكر و ذكرِ وجودي نگردد، معادي که همين حالا به عنوان يک واقعيت متعالي مي تواند در منظر ما باشد. همان معادي که وقتي پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به معراج رفتند با آن روبه رو شدند، ديدند عده اي از فرشته ها در حال ساختن قصرهايي هستند، ولي گاهي مي ايستند و سپس دوباره شروع مي كنند به ساختن. گفتند: اي برادرم جبرائيل اين ها چرا گاهي کار مي کنند و گاهي مي ايستند. جبرائيل(علیه السلام) عرض كرد: مصالح نمي رسد. پرسيدند مصالح اين ها چيست؟ اذكاري را عرض كرد كه همان اذكار تسبيحات اربعه است[1] که در کتاب «معاد، بازگشت به جدی ترین زندگی» مورد بحث قرار گرفت. اين روايت مي رساند همين الآن که شما در زندگي زميني کار مي کنيد با نفس خود و به جهت وسعت آن در معادِ خود حاضريد و وجود مقدس پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در معراج، همين حالا آن معادي را كه بعداً ما با آن روبه رو مي شويم ديدند، به همين جهت هم حضرت مي فرمايند: «اَلْانَ قِيامَتِي قَائِم»[2] همين حالا قيامت من قائم است. به قول مولوي:
پس محمد صد قيامت بود نقد
ز آن كه حلّ شد در فنايش حل و عقد
زاده ثاني است احمد در جهان
صد قيامت بود او انـدر عيان
زو قيامت را همي پرسيده اند
كاي قيامت تا قيامت راه چند
با زبان حال مي گفتي بسي
كه زمحشر حشر را پرسد كسي؟
پس قيامت شو قيامت را ببين
ديدن هر چيز را شرط است اين
عرضم اين جاست كه از چه منظري اگر به قرآن نگاه شود همين حالا با قيامتي كه هم اكنون موجود است مرتبط مي شويم و روح ما آزاد از محدوديت هاي ماهيات، با آن حقيقت متعالي مرتبط مي گردد و ترس آگاهي و خشيت در ما ظاهر مي شود؟ اين رؤيت با علم حصولي به قيامت، محقق نمي شود، اتفاقاً هر چه بيشتر با علم حصولي به قرآن نزديك شويم، بیشتر از جنبة ذکربودن قرآن، دور مي شويم. اگر کسي توانست منظر جان خود را در اين چنين قيامتي قرار دهد كه هم اكنون هست، دائماً به جاي نگاه حصولي، نگاه «وجودي» خود را به کار مي اندازد و آينده دارترين كارها را انجام مي دهد و به كلي نطفه پوچي را در زندگي خود مي خشكاند. چون در مباحث قبلي روشن شد اعمالي كه بي باطن باشند بي آينده اند، حال وقتي متوجه باشيم قيامت به عنوان يك واقعيتِ حيّ و حاضر، هم اكنون باطن اعمال ما را تشکیل می دهد و هم محل ظهور آيندة اعمال ما است، در نتيجه توجه به قيامت در کارها، به اعمال انسان،باطنی و وسعتي به وسعت ابديت مي دهد.
حساب كنيد وقتي با نظر به قيامتِ حضوريِ حي و حاضر وارد كارها شديم، چنين منظري چه اندازه در نجات از پوچي ها، در حال حاضر و در آينده مؤثر است. به همين جهت شما در دعاها قيامت را به عنوان يك واقعيت، يعني يك حق، در منظر خود قرار مي دهيد و مي گوييد: «اَشْهَدُ اَنَّ المَوْتَ حقٌّ ... و النُّشورَ حَقٌّ و انَّ السَّاعة حقٌّ آتِيَةٌ...»[3] هم اكنون مي نگرم و مشاهده مي كنم كه مرگ حق و واقع است- هر چند من هنوز به آن نرسيده ام- نشور و قيامت حق و واقع است-هرچند من به آن نرسيده ام- بايد به مرور از مفاهيم و تعلقات خارج شوم تا با آن حقيقتِ مسلم روبه رو گردم. مثل اين كه مي گوييد خداوند حق است، يعني يك واقعيت متعالي است و هر اندازه خود را از حجاب ها آزاد كنيم بهتر متوجه حقانيت و حضور او مي شويم.
------------------------------------------------------------
[1] - «بحار الانوار»، ج18، ص409.
[2] - «شرح مقدمه قيصري»، سيد جلال الدين آشتياني، ص771.
[3] - مفاتيح الجنان، دعاي عديله.