معنی سجده بر آدم

استاد اصغر طاهرزاده؛
سجده به آدم

سپس خداوند در آیه 34 می فرماید:
«وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِأدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ».
آنگاه که به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از انجام این دستور سر باز زد و کبر ورزید و او کافر بود.

خداوند با طرح این آیه دارد ما را معنی می کند که ای آدم اگر مقامت مقامی بشود که اسماء الهی را در قلبت بگیری، تمام عالَم در خدمت تو هستند. چون سجدة ملائکه بر آدم یعنی تسلیم بودن آن ها در مقابل انسان. البته به اندازه ای که قلب، نزدیک به قلب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، آن قلبْ مقامش مقام سجدة ملائکه است. از آن طرف هم می فهمیم که ای انسان تو هر چه هم می خواهی خوب باش، ولی یک دشمن غیبی داری. همین طور که قوای ملائکه در اختیار تو هستند و دائم با تو حرف می زنند و جان تو را نوازش می دهند و روحت را نورانی می کنند و حقایق را برای قلبت روشن می نمایند، یک دشمن غیبی هم داری که همواره می خواهد نگذارد تو در مقام خلیفة اللّهی واقع گردی.

پس معنی بودنِ ما در زمین این گونه روشن شد و این بودن، از بهشتِ آدم شروع شد. رسیدیم به این که ملائکه با سجده بر آدم، کرامت او را پذیرفتند و با تمام قوا خود را در اختیار او قرار دادند و شیطان هم مقام خلیفة اللّهی آدم را نپذیرفت و با سجده نکردن بنای دشمنی را گذاشت. و خدا هم فرمود: ای آدم!

اولاً: تو توانستی ظرف اسماء الهی شوی. ثانیاً: توانستی آن اسماء را نشان بدهی. ثالثاً: دشمن تو هم مشخص شد. حالا با چنین شرایطی در این بهشت بمان. لذا در آیه 35 سوره بقره می فرماید:
«وَ قُلْنا یا ادَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَ زَوْجَک الْجَنَّةَ وَ کلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ».
و گفتیم: ای آدم تو و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از آن با یک فراوانی، هر چه خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید و در آن تصرف نکنید که از ظالمین خواهید شد و با این کار به خود ظلم کرده و از رحمت خدا محروم می شوید.

پس معلوم است آن بهشت از جهتی مثل دنیا بوده که هم رحمت داشته و هم محل تزاحم و محدودیت و ممنوعیت بوده است. یعنی حیات بهشتی آدم و آدمیت چنین خصوصیاتی داشته و دارد و به همین دلیل می فرماید: «وَ لاَ تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرة»؛ به این درخت نزدیک نشوید، و این نشان می دهد یک نوع محدودیتی داشته اند و در آن بهشت، راحت نبوده اند و باید مواظب باشند ظالم نشوند. و گفتیم این ظلم، ظلم به خود است و در نتیجه آن گرفتار تشنگی و گرسنگی و عریانی می شدند که نتیجة نزدیکی به آن درخت بود. و آدمیت هم نتوانست این محدودیت را بپذیرد و از آن سر باز زد و به گفتة علامه طباطبایی«رحمة الله علیه»:
«با این امتحان برای خود او هم روشن شد باید در زمین زندگی کند و در زمین بمیرد».

معلوم شد که حقیقت آدم این چنین است که نمی تواند این نهی را رعایت کند و معلوم شد آدمیت آنچنان است که در آن بهشت نمی ماند، بلکه با انتخابِ نزدیکی به شجره ممنوعه، زندگی زمینی را برای خود انتخاب می کند. آری زندگی او از بهشت شروع می شود، ولی به زندگی زمینی سیر می کند و این قصة همه انسان ها است نه این که مخصوص شخص آدم باشد. به گفته حافظ:
صوفیان جمله حریف اند و نظرباز ولی

                                         زین میان حافظ دل سوخته بدنام افتاد

آدمیت آدم اقتضای خرابات دارد و خرابات آن جایی است که به جهت نفس حیوانی و زهد و ریا خراب است و انسان ها باید کمال حقیقی خود را از آن جا شروع کنند.

«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»

Share