وسعت وجودی انسان

استاد اصغر طاهرزاده؛
وسعت وجود انسان

انسان از دو جهت دارای وسعت وجودی است؛ یکی از جهت «قبل از خلقت» و یکی هم از جهت «ابدیت و بودن همیشگی»، این ها دو جنبة وسعت انسان است. به گفته حکیمان، سعه و وسعت انسان «لا یقِفْ» است، یعنی اصلاً در هیچ مرتبه از مراتب هستی تمام و متوقف نمی شود و هیچ مرحله ای از مراحل زندگی اش او را در آن مرحله محدود نمی کند. دقت کرده اید که مثلاً وقتی در دوران کودکی هستید، شما کودکی خود را می نوشید و در واقع آن مرحله را مزمزه می کنید، ولی اگر کودکی شما را بنوشد، شما فقط کودک خواهید ماند، اما وقتی شما کودکی را بنوشید، از آن می گذرید و جوان می شوید و بعد جوانی را نیز می نوشید، و همچنان جلو می روید تا پیر شوید، پیری را می نوشید و می میرید و مرگ را می چشید، نه این که مرگ شما را بچشد. قرآن می فرماید: «کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، وَ نَبْلُوکمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً وَ اِلَینا تُرْجَعُونَ»؛[1] «هر کس مرگ را می چشد و شما را از این طریق به سختی ها و راحتی ها امتحان می کنیم - و این سیرِ چشیدن مرگ همچنان ادامه می یابد- تا به سوی ما برگردید».
پس شما مرگ را می چشید، همچنان که جوانی را چشیدید. و لذا نه در چشیدن جوانی، در آن حالت متوقف شدید، و نه در چشیدن مرگ، در مرگ و نابودی، متوقف می شوید، بلکه همچنان سیرِ چشیدن ها ادامه می یابد. و لذا از دریچه چشیدنِ مرگ به برزخ می آیید و همچنان تا ملاقات خدا جلو می روید. شما مرگ را چشیدید، همین طور که شما آب را می خورید، نه آب شما را. اگر آب شما را بخورد، شما نابود می شوید و آب می ماند. ولی اگر شما آب را بخورید، آب می رود و شما می مانید. و این است معنی «سعة وجودی» انسان، که در هیچ مرحله ای تمام نمی شود، در هر مرحله ای از مراحلِ سیر خود، مرگ را می چشد و گذر می کند، چون نفس انسان مادی نیست که فرسایش و مرگ در آن حاکم باشد. به گفته فیلسوفان، نفس انسان یک حقیقت وجودی است، مثل دیوار و سنگ و انواع ماهیات نیست که وجودش اعتباری باشد، بلکه یک نوعِ از «بودن» است. شما به اعتبار نفس خودتان، بودن هستید، منتها بودنی به بودن خدا، و نه بودنِ بالذّات. ولی به جهت مجردبودن تان، این بودن خلاص شـدنی و تمام شدنی نیست. آری! «سوار چون که به منزل رسد پیاده شود». انسان وقتی که به قیامت رسید، بودنش وسعت می یابد و قیام ابدی پیدا می کند، دیگر گذر کردنش به انتها رسیده است و دیگر بودنش همراه با شدن نیست. قرآن می فرماید که انسان پس از سیر از قبر و برزخ و آمدنش در قیامت، در یک قیام و بقاء دائمی است، «فَاِذَاهُمْ قِیامٌ ینْظُروُنَ»؛[2] این نوع بودن که در قیامت برای هر کس حاصل می شود، یک نوع حضور و بودن کاملی است که دیگر تغییر و سیر در آن نیست. جوانی در یک انسان جوان، «قائم» است، ولی «قیام» نیست. یعنی آن جوانی به عنوان یک واقعیت وجود دارد، دروغ نیست، اما آن، نهایتِ بودن نیست. پیری هم در یک انسانِ پیر «قائم» است، ولی «قیام» نیست. مثلاً می گوییم «زیدٌ عادلٌ» یعنی زید عادل است. اما یک وقت می گویی «زیدٌ عدلٌ»؛ یعنی، زید آن قدر عادل است که خود عدل است. در قرآن هم می فرماید: چون در «صُور» در مرتبه دوم دمیدیم، در این حالت تمام اهل قیامت، عین قیام می شوند «فَاِذَاهُمْ قِیامٌ ینْظُروُنَ» انسان ها در عین قیام شدن، ناظر صحنه قیامت خواهند بود و هستی را نظاره می کنند.
بیان علامه طباطبایی«رحمة  الله علیه» این است که قرآن می فرماید: «ای انسان! تو با این سعة وجودی و این شرایط رشدی که داری، کفر ورزیدن شأن تو نیست»، منظور از سعة وجودی، این وسعتی است که انسان تا ابدیت دارد. بعد ادامه می دهند: «زیرا مسیر حیات تو از گِل مرده شروع شد تا آنجا که انسانِ تمام عیار شدی، با روح و روانِ فوق جسم و جسمانی».
چرا «فوق جسم و جسمانی»؟ چون خود قرآن در مورد انسان می فرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهُ»؛ چون بدن او را در دوره جنینی آماده و متعادل کردیم«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی»؛[3] و از روح الهی در آن دمیدیم. پس از این جهت هم انسان دارای سعة وجودی است؛ و یا این که قرآن می فرماید: «ثُمَّ اَنْشَأْناهُ خَلْقاً اخَر»؛[4] پس از آماده کردن بدن، یک خلقت دیگری را برای انسان به وجود آوردیم، اشاره به این بُعدِ فوق جسمانی انسان دارد و در یک کلمه می خواهد وسعت انسان را به او متذکر شود تا بعد به او بگوید آری از گِل شروع شدی، اما بنا نیست در گِل متوقف شوی، بلکه «در همین زمین باید تکامل خود را شروع کنی». پس حیات زمینی آدم، بستر حیات تکاملی آدم است و نه حیاتی که زمین مقصد آدم شود. می خواهند اثبات کنند که حیات آدم از زمین شروع می شود، ولی به زمین ختم نمی شود. علامه«رحمة  الله علیه» در ادامه می فرمایند:
«بله باید تکامل خود را از زمین شروع کنی تا به مرحله فوق ماده برسی، و آنگاه که آماده شدی و تکامل لازم را یافتی، فرشته مرگ تو را می گیرد بدون کم و کاست، و این صراط و راهِ هستی توست» چون در آخر آیه 28 سوره بقره فرمود: «ثُمَّ اِلَیهِ تُرْجَعُون» سپس به سوی حق برمی گردید، چون بناست منزل تکامل را طی کنی، نه این که آن را مقصد بگیری و به تکاملی مافوق زندگی زمینی فکر نکنی».

سپس در تفسیر آیه مورد بحث در ادامه می فرمایند:
«پس این که می فرماید «خَلَقَ لَکم» یعنی این تسخیر زمین برای شما انسان ها، و استواء و پرداختن به آسمان برای شما، و آن هم هفت آسمان، همه برای حضور زمینی و سیر و مسیر این حضور است، تا این حیات زمینی درست به انجام برسد».

در واقع این آیه خطاب است به انسان که مواظب باش در این زمین با این همه برنامه که برای تکامل تو ریخته شده است، در غفلت زندگی نکنی، و از مقصد و مقصود اصلی زندگی زمینی ات باز بمانی. آیه می خواهد شعاع عمل انسان را در هستی به او گوشزد کند که درست است عمل و فعالیت های انسان در زمین و در زندگی زمینی انجام می گیرد، ولی در حد زمین نمی ماند، بلکه زمین گهواره ای است برای تربیتی که انتهایش ملاقات ربّ العالمین است، هر چند این تربیت و شایستگی از زمین آغاز می شود. پس رسیدیم به این نکته بسیار مهم که اگر انسان معنی و فلسفة بودن در زمین را بشناسد، زندگی خود را درست شکل می دهد.

-----------------------------------------------------

[1] - سوره انبیاء، آیه35.
[2] - سوره زمر، آیه 68.
[3] - سوره ص، آیه 72.
[4] - سوره مؤمنون، آیه14.

Share