بَعدی نیست

علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند: «آری؛ تصرّفات شیطان در ادراک انسان تصرف طولی است و ...» می خواهم این جمله علامه«رحمة الله علیه» را معنی کنم، ولی دل می گوید از بحث قبلی دل نکن. شیطان دارد نقشه می کشد که بسیار خوب کافی است سراغ بحث بعدی برو، این بحث را زود تمامش کن ببینم بعد چه می شود. عزیزان؛ بعدی وجود ندارد، ما به دنبال بقاء هستیم تا از جزء جزء هر آیه ای به ملکوت وصل شویم. هر آیه ای راهی است به سوی ملکوت؛ به شرطی که از طریق آن آیه در حالت بقاء و قرار با ملکوت آن، ارتباط پیدا کنیم. اگر در حالت بقاء نباشیم، از هیچ قسمت از زندگیمان نمی توانیم استفاده کنیم. دائماً قوة وهمیه با تحریک شیطان می گوید: برو بعد، بعد هم می گوید: برو بعد؛ در نتیجه همواره در ناکجاآباد به سر می بریم. در حالی که با خدایی که عین قرار و بقاء است، از طریق قرار و بقای خودمان می توانیم ارتباط پیدا کنیم. اگر همین طور گرفتار بعد و بعد باشیم، با هیچ چیز نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیطان وَ التَّأَنِّی  مِنَ اللّه (عز وجل)»؛[1] آرامش و قرار از خداست و عجله از شیطان است، شیطانی که شش هزار سال عبادت خود را بر باد داد و می خواهد همه لحظه های ما را پوچ کند. این بیست دقیقه ای را که ما حرف زدیم این طور پوچ می کند که خیال شما را تحریک می کند که ببینم بعدش چه می گوید و نمی گذارد با حرف حالای من ارتباط برقرار کنید. آرامش ارتباط با من را از شما می گیرد و با حرف بعد هم همین معامله را می کند. ما داشتیم بیست دقیقه به قشنگی با همدیگر زندگی می کردیم و زندگی مان هم همین ارتباط بود و این که داریم می فهمیم که ربّ العالمین، خزینه جان ماست و دلمان را به این موضوع داده بودیم، حالا شیطان می آید ما را از این ارتباط خارج کند و به بی محتوایی و به بی خزینه ای تبدیل کند و درنتیجه گمراهی مان شدیدتر شود.

با خودمان در میان گذاشتیم که باید ربّ داشته باشیم و ربّ ما هم باید ربّ العالمین باشد تا به بندگی خدا برسیم و راه نجات از حیلة شیطان هم همین است، حالا شیطان وسوسه می کند که این را که جلسه قبل گفتی. بسیار خوب از آن جلسه تا این جلسه با این زندگی کردیم. ممکن است بگویی:حالا که این طور زندگی کردیم، بعدش چه کار کنیم. هیچی، بعدی ندارد. داریم از این طریق به ربّ العالمین نظر می کنیم که او ربّ ماست و ما عبد اوییم. بعدی نیست، همین که خود را در «حال» قرار دهیم، عبادت است. در نماز هم همین را متعین می کنیم.

شما اگر نگران بعد هستید، یعنی هم اکنون چیزی به دست نمی آورید و علّتش هم این است که با ربّ خود ارتباط ندارید. اگر پذیرفتی بنده خدا باشی و به بندگی ات هم راضی بودی، یک مرتبه ربّ خود را در منظر خود می یابی و می بینی همچنان که تو به عنوان عبد، نظر بر او داری، او هم به عنوان ربّ به تو نظر دارد؛ حالا تو به چه چیز راضی هستی؟! به این که ربّ تو به تو نظر دارد، بعدش چی؟ بعد ندارد، ارتباط با ربّ که به بعد نیاز ندارد؛ چون خودش همه مقصد است. آیا شما در وسط دشت که آفتاب همه جا را فرا گرفته است، به دنبال آفتاب می دوید؟! یا همین که بایستید با آفتاب ارتباط دارید. دویدن نمی خواهد، اگر آفتاب می خواهی که هست، اگر سنگ و خاک می خواهی، پس چرا می گویی آفتاب می خواهم؟! اگر بنده ای و ربّ می خواهی که بَعدی ندارد. بهترین عبادت این است که بنده حق باشی و ربّ العالمین را ربّ خود بگیری. آفتاب بخواهی، نه سنگ و چوب. خیلی سخت و خیلی آسان است. اگر پذیرفتیم که به بندگی خدا راضی شویم، خیلی آسان می شود وگرنه خیلی سخت است.

آن آدمی که آلوده به «بعد» است نمی تواند از «حال» استفاده کند. نماز می خواند ولی چون نظر به «بعد» دارد، نمی تواند از نماز استفاده کند. در «حال» نیست، در گذشته و آینده است. به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام)  می رسد، باز نظر به «بعد» دارد و نمی تواند از آن استفاده کند. بعدش چی؟ هیچ و  هیچ و  هیچ. آفتاب ربّوبیت بر سراسر وجودش می درخشد و همة عالم خلقت وسیله است که به آفتاب ربّوبیت حق بنگرد و ببیند «ربّ» دارد و به «ربّ» خود نظر کند و با بندگی او حقِّ ربوبیت او را در حدّ طاقت بشری اش ادا کند. ولی با یک اضطراب و غافل از رب العالمین، در آفتاب به دنبال آفتاب می دود. عادت دویدن را در عبادات رها کنید، می بینید که تو عبدی و او ربّ، و همه چیز هم حاضر است، خود دانید! حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حضرت رب العالمین عرضه داشتند:

«إِلَهِی کفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً وَ کفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کمَا تُحِب»[2]‏ الهی! مرا همین اندازه عزّت بس که بندة تو هستم و همین اندازه افتخار بس که تو پروردگار من هستی، تو آنچنانی که من دوست دارم، مرا آنچنان قرار بده که تو دوست داری.

ای دل! به سوی یار گذاری نمی کنی؟

اسباب جمع داری و کاری نمی کنی؟

------------------------------------------------

[1] - «المهجة البیضاء»، ج 5، ص 60.

[2] - «بحار الانوار»، ج 74، ص 402.

Share