وسوسه و تذکر، مانع اختیار نیست

 

می فرمایند: «وسوسه، اختیار را از انسان نمی گیرد، بلکه بی راهه را راه نشان می دهد». نکته اصلی همین است. مثل کسی که اجناسی را در اختیارش گذاشتند تا کاری را انجام دهد و دستمزد خوبی هم به او بدهند، ولی او همان ابتدای کار با وسوسة شیطان تصمیم گرفت مقداری از اجناس را بفروشد تا به زعم خود بیشتر سود به دست آورد، او را گرفتند و زندان کردند چون راه را رها کرد و بی راهه را چسبید. مگر می شود در دنیایی که خدا بر اساس حکمت ایجاد کرده، حق و باطل در آن به کلّی پنهان بماند؟ یعنی این آقا با پذیرش وسوسة شیطان درست آنچه را که راه می پنداشت، بی راهه بود. دستمزد خودش را که به دست نیاورد هیچ، زندانش کردند و آبرویش هم رفت. جنس وسوسه همین است، یعنی جنس کار شیطان همین است که بی راهه را راه نشان می دهد و انسان را از راه خارج می کند و لذا انسان از نتیجه ای هم که در اثر پیمودن راه به دست می آورد، محروم می شود. حالا همین وسوسه برای کسی که می خواهد انسان صالحی باشد، موجب کمال است و او را در مسیر حق پایدار می نماید.

 فرمودند: وسوسه، اختیار را از انسان نمی گیرد، بلکه بی راهه را راه نشان می دهد. و از طرفی کار پیامبران این است که به کمک دستوراتی که می آورند، وسوسه را خنثی می کنند. پیامبران مذکر هستند. می آیند فطرت را که گرایش به صراط مستقیم دارد، به عنوان راه اصلی به انسان نشان می دهند. به فطرت طراوت می بخشند تا به عنوان راه حقیقی انسان مدّنظر او باشد، و از این طرف هم مثل همان حالت که وسوسة شیطان اختیار انسان را از انسان نمی گرفت، تذکرات پیامبران هم اختیار را از انسان نمی گیرد که انسان مجبور باشد فقط خوبی کند. پس نه شیطان اختیار انسان را با وسوسه اش از او می گیرد، نه پیامبران با تذکر، اختیار انسان را می گیرند، و نه ملک با الهامات خود اختیار انسان را از او سلب می کند.

پیامبران با تذکر، نشاط فطرت را حفظ می نمایند. برای همین هم می گویند به علم و آگاهی خودتان مغرور نشوید و به آن بسنده نکنید. بلکه باید برای خود برنامه بریزید که در جلسات فکر و تذکر شرکت کنید. در این حالت فطرت به نشاط می آید و در تصمیم گیری های شما نقش بیشتری ایفا می کند. اگر کسی بگوید من تقصیر ندارم، شیطان من را فریب داد، کسی از او نمی پذیرد، زیرا وسوسه شیطان یک نوع دعوت است و دعوت، اختیار انسان را از بین نمی برد.

اجازه دهید تا جملات علامه«رحمة الله علیه» را نگاه کنیم؛ می فرمایند:

«اگر گناه و دعوت به گناه در عالم نبود و اگر وسوسه به گنا ه کردن نمی بود و فقط و فقط راه صواب بود، در آن صورت کارها ارزشی نداشت و در آن حالت قهراً اطاعت هم نبود، زیرا اطاعت برای آن است که انگیزه ای ایجاد شود تا انسان میان راه صواب و راه گناه، یکی را انتخاب کند و اگر یک راه بیشتر نباشد، جایی برای تکلیف و انتخاب و دین داری باقی نمی ماند و به همین جهت هم آن هایی که گناه برایشان راه ندارد[مثل ملائکه]، تکلیف و دین و رسالت و شریعت برایشان نیست.

اساساً کمال انسان از راه افعالِ اختیاری اوست و از طرفی هر فعل اختیاری دو بُعد و دو جهت دارد، به طوری که هم جهت مثبت دارد و هم جهت منفی، و به عبارت دیگر هم «راه» دارد و هم «بیراهه»، و آن عاملی که در انسان ایجاد وسوسه و انحراف می کند انسان مختار را که در مقابل گذر از راه و بی راهه قرار دارد، با طرح وَهمیاتی دقیق و ظریف به انتخاب بی راهه تحریک می کند و لذا انسان را وادار می کند که به طور جدّی وارد عمل شود و زوایای مثبت و منفی هر دو را بررسی کند و اگر خواست تحت تأثیر شیطان نباشد با وهمیات خود به مبارزه برخیزد و لذا حاصل چنین مقابله ای پدیدآمدن شخصیت جدیدی برای انسان می شود. همین تحولات یک قاعدة تکاملی را تحقّق می بخشد، نه این که اختیار را از انسان بگیرد، بلکه به یکی از راه ها که انسان می تواند انتخاب کند - یعنی همان بیراهه - دعوتش می کند و برای تکمیل این انتخاب در مقابل دعوت شیطان، فطرت و عقل، انسان را به فضیلت دعوت می کنند و برای تکمیل و باطراوت نگه داشتن دعوتِ فطرت و عقل، انبیایی هم مبعوث شده اند تا آن فطرت را شکوفا و آن عقل را کامل کنند. سود و زیان انسان را روشن، و راه و چاه را برای او مشخص کنند.

این انسان است که در چنین شرایطی باید خودش یکی از این دو نوع دعوت را انتخاب کند، یا دعوت شیطان را و یا هدایت عقل و فطرت و انبیاء را، حال اگر با سوء اختیارخود، نه به ندای دل و فطرت از درون، و نه به پیام پیامبران از بیرون، وقعی ننهاد، و نه تعقّل کرد تا که ببیند مصلحت کارش در کجاست، بلکه شتابزده به دنبال شهوت یا غضب به بیراهه رفت، باز تا آنجا که امکانِ مهلت است، او را مهلت می دهند تا در انتخاب خود تجدید نظر کند آنجا که دیگر قابل الطاف الهی نیست، در این صورت شیطان را بر او مسلّط می کنند تا بیشتر در او ایجاد وسوسه کند و زشتی ها را برای او زیبا جلوه دهد و خوبی ها را بر او بد بنمایاند. البته معلوم است که این اضلال و گمراهی، اضلال و گمراهی کیفری است».

Share