واقعیت آدم در قالب الفاظ

استاد اصغر طاهرزاده؛
واقعیت آدم
مسئله معنی بودن آدم خیلی مهم است و باید یک بصیرت خوبی پیدا کنیم تا این طور بودن ها را بشناسیم. علامه«رحمة الله علیه» می فرمایند: آن حادثه در حقیقت تصویری است از روابط واقعی که بین سه چیز «نوع  انسانی» و «نوع  ملکی» و «ابلیس» جاری است.

بودن آدم یعنی نزدیکی به شجره ممنوعه، و خداوند می خواهد همین را به ما نشان بدهد که در عینی که ما به شما گفتیم به این شجره نزدیک نشوید، ولی آنچنان هستید که نزدیک می شوید و خداوند خواست ما را به خودمان نشان دهد. بعد با آوردن «دین» برای ما، بگوید که راه تغییر خود و واردشدن در بهشت جاودان پیروی از این دین است. پس بودن آدم از یک وجه یعنی پذیرفتن وسوسة شیطان، همچنان که از وجه دیگر یعنی از وجه نورانی وجودش، بودنِ آدم آنچنان است که توبه را می شناسد و توبه کننده است همچنان که از جهت حقیقت فطری اش، در جایگاه عرضة اسماء الهی و مقام مسجود ملائکه قرارگرفتن است. ملاحظه می کنید که مسئله معنی بودن آدم خیلی مهم است و باید یک بصیرت خوبی پیدا کنیم تا این طور بودن ها را بشناسیم.

علامه«رحمة الله علیه» می فرمایند: آن حادثه در حقیقت تصویری است از روابط واقعی که بین سه چیز «نوع  انسانی» و «نوع  ملکی» و «ابلیس» جاری است. یعنی بین آن سه یک روابط واقعی حاکم بود و هست و نه یک روابط قراردادی که بین ما در زمین حاکم است. پس در این آیات قصه بودنِ هر یک از این ها در میان است و قصة این بودن را به زبان شرع بیان فرموده است. این واقعیت را به صورت امر و اطاعتِ ملائکه و استکبار شیطان و رجم و طرد و سؤال و جواب بیان کرد. پس واقعیت را به این شکل گفت. همین طور که خداوند در آیه 11 سوره فصلت می فرماید: به آسمان و زمین گفتیم بیایید، چه با میل و چه با جبر، و آنها گفتند: با میل و از سر فرمان برداری می آییم.[1] قصة بودنشان را گفتند، و خداوند این قصة بودن و این رابطه واقعی بین خداوند و زمین و آسمان را به زبان تشریع و در قالب الفاظ بیان می فرماید.

حالا اگر قصة «بودن» نبود، می توانستیم بگوییم پس زمین و آسمان هم می توانند نیایند، ولی خداوند می فرماید: آن ها با یک ذاتِ تابع حق در صحنه هستند، به طوری که ذات جهان، تابع حق است و در ذات خود، مایل به این تبعیت اند، نه  این که صِرفاً محکوم ارادة خداوند باشند و «کرهاً» و با کراهت نزد خدا بروند. بلکه می فرماید: «قالَتا اَتَینا طائِعِین» گفتند: می آییم و با میل  هم می آییم. و چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ خداوند این کشش ذاتی زمین و آسمان به سوی حق را در صورت الفاظ بیان فرموده است. یا مثلاً می گوییم: «خداوند به آب گفته است روان باش و حرکت کن» یعنی یک امر و دستور تکوینی به آب داده است. به عبارت دیگر بودنِ آب را در قالب تشریع و الفاظ اعتباری بشر طرح می کنیم، نه این که یک گفت و گویی همانند گفت وگویی که انسان ها انجام می دهند در آنجا واقع شده باشد که حالا بحث کنیم مگر آب گوش دارد که بشنود و مگر آب اختیار دارد و مگر می تواند روان نباشد؟ اصلاً این حرف ها نیست، قصة روانی اش را به این زبان می گوییم، نه این که ما آب را بیاوریم در مقام تشریع، آنگاه قراردادهای اجتماعی را روی آب پیاده کنیم. اولین قدم عرفان این است که سالک جایگاه تکوین و تشریع را بشناسد.

 


[1] - «ثُمَّ اسْتَوی اِلَی السَّماءِ وَ هِی دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ ائْتِیا طَوعاً اَوْ کرْهاً قالَتا اَتَینا طائِعِینَ».

Share