عامل روبه رویی با آنچه نمی خواهیم

همیشه اهل دنیا با دست دادن به شیطان، درست با چیزی روبه رو می شوند که می خواهند از آن فرار کنند، و اهل دین با پیروی از دستورات خدا و رعایت حرام و حلال خدا، با چیزی روبه رو می شوند که به دنبال آن بودند. فقط شیطان این وسط موضوع را وارونه می کند. به حضرت ابراهیم(علیه السلام) می گوید: «فرزند جوانت را چرا می کشی؟ مگر چه گناهی کرده است، مگر می شود خدا چنین دستوری داده باشد؟ حتماً اشتباه شنیده ای». دائم طوری راه توجیهِ حکم خدا را پیش می کشد که انسان از انجام اوامر الهی کوتاه بیاید. در صورتی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) با اراده به کشتن فرزند جوانش، براساس حکم خدا، فرزندش را حفظ کرد. چون حرف خدا را شنید، به آنچه می خواست رسید. دلش نمی خواست فرزندش کشته شود، می خواست فرزندش برایش بماند، حرف خدا را شنید و لذا فرزندش برایش ماند. راه ماندن حضرت اسماعیل برای حضرت ابراهیم«علیهما السلام» همین راهی بود که خدا به حضرت ابراهیم(علیه السلام) دستور داد، چون می خواست ابراهیم(علیه السلام) به حوائجش برسد. همین طور که به شما می گوید: برای حفظ دین باید راحتی و خوشی و آبرویت را هم بدهی. و اتفاقاً از همین طریق راحتی و خوشی و آبرویت را حفظ می کند و شیطان می گوید: حرف های خدا را نپذیر و گرنه زندگی برایت سخت می شود. و اگر کسی حکم خدا را پشت سر انداخت و توجیه شیطان را عمل کرد، به همان چیزی می رسد که می خواست از آن فرار کند. نمونه اش را هم در دنیا زیاد دارید. اگر حضرت ابراهیم(علیه السلام) حرف خدا را نشنیده بود، یا فرزندش برایش نمی ماند و یا خودش یک انسان یاغی می شد، و در آن صورت نه آن ماندن به درد می خورد و نه آن فرزندداشتن. یا این که حضرت ابراهیم(علیه السلام) نعوذبالله، و فرزندش هردو عصیانگر می شدند. آن وقت دوتا عصیانگر با هم نمی ساختند. یا فرزندش خوب می شد و حضرت عصیانگر بود که باز با هم نمی ساختند. یعنی تنها یک راه بود که در آن راه همة نتایجی که دنبال می کردند یافت می شد، و آن تبعیت از حکم خدا و بی اعتنایی به وسوسه  های شیطان بود، شیطانی که می خواهد تابعیت ما را از حکم خدا ضعیف کند.

همیشه این طور است که شیطان از طریق آنچه که شما می طلبید، شما را به سوی آنچه نمی طلبید نزدیک می کند. این یک قاعده است و عکس آن این طور است که خدا شما را به سوی آنچه می طلبید از طریق آنچه ظاهراً نمی پسندید، می کشاند که همان قاعده «... وَ عَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئًا وَ هُوَ خَیرٌ لَّکمْ وَ عَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَاللّهُ یعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».[1] چه بسیار که شما به کاری مایل نیستید و آن به نفع شما است. گاهی خدا می گوید بلند شو نماز شب بخوان، ممکن است برای آدم سنگین باشد. شیطان می گوید: اگر نمازشب بخوانید، فردا کار و زندگی تان را نمی توانید درست انجام دهید، شما را دعوت به استراحت می کند تا فردا سرحال و با نشاط باشید و شما را می خواباند. حالا مسلّم است انسانی که حرف شیطان را بشنود، فردا هم حرف شیطان را می شنود و در نتیجه این انسان در فردای خود هم به پوچی می رسد و روزگارش می شود روزگاری در دست شیطان، در دست دشمن قسم خورده اش، حالا آیا این دشمن به کسی رحم می کند؟

اتفاقاً اگر سختی های ظاهری را که در حکم خداوند به چشم می خورده، تحمل کنید مثلاً سختی نمازشب  را بپذیرید. فردا درست به آنچه می خواستید برسید و شیطان شما را نگران کرده بود که ممکن است از آن محروم شوید، می رسید. شما باورتان نمی آید، وضوگرفتن و دائم الوضوبودن که کاری است بسیار آسان، آن را آنچنان سخت می کند که بعضی ها توفیق این کار به این آسانی را ندارند. حالا ریشة  این بی توفیقی در سختی دائم الوضو بودن که نیست، ریشه اش در القاء شیطان است. فرمایش امام معصوم(علیه السلام) است که «اگر وضو نگرفته از خانه خارج شدید و به حوائج خود نرسیدید، خود را ملامت کنید» یعنی عدم موفقیت به عهده خودتان است و غیر خود را مقصر ندانید. در روایت دیگر می فرمایند: «اگر در زندگی با وضو بودید، خداوند کارتان را به عهده می گیرد» این نقش یک وضو است به عنوان یک دستور ساده پروردگارتان. ابتدا شیطان طوری وسوسه می کند که فکر کنید این وعده ها دروغ است. اگر موفق نشد و در جواب او گفتید؛ سخن امام معصوم است، سعی می کند ارزش کار را پایین بیاورد. می گوید: مگر یک وضو گرفتن چقدر سخت است؟ نیم دقیقه طول می کشد. مگر می شود برای یک کار نیم دقیقه ای این همه برکت گذاشته باشند؟ در حالی که ارزش کار در اعتماد به قول خدا نهفته است. برای همین هم شما می بینید خیلی ها موفق به آن نمی شوند.

آری شیطان سعی دارد طوری حکم خدا را توجیه کند که انسان از آن منصرف شود. حالا چون منطقش ضعیف است و دلیل هم برای کار خود ندارد، قسم را چاشنی حرفش می کند. به فرمایش علامه طباطبایی«رحمة الله علیه»:
«ابلیس مثل آتش است که با تماس با هرکه خواست او را گمراه کند و او هم پذیرا بود، اثر می گذارد و با تماس با شعور انسانی و تفکر حیوانی او، کار خود را می کند، و برای شدت تأثیر، خود را در لباس دوست معرفی می کند».

در آیه 21 سوره اعراف هست که: «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» یعنی ابلیس برای آن دو قسم های غلاظ و شداد خورد که من خیرخواه شما هستم. جایی که منطق نداشت با قسم خوردن بر حرف خود اصرار کرد. عموماً شیاطین اعم از جنّی و انسی دلیل روشنگر ندارند و لذا اصرار دارند. بیایید امتحان کنید و به آدم هایی که ما را دعوت به بدی می کنند، بگویید به چه دلیل؟ می بینید رسوا می شوند و به همین جهت است که اگر آدم اهل دلیل باشد و بی دلیل کاری را انجام ندهد و سخنی را نپذیرد، شیطان در وسوسه گری اش رسوا می شود. عموماً یا با اطلاعات دروغ ما را از مسئله حقیقی منحرف می کنند یا بر موضوع غلط و غیر واقعی اصرار می ورزند و همین طور آن را می گویند و تکرار و تبلیغ می کنند، که رمز ماندگاری شما چنین و چنان است، و درست ما را به بی ثمری و اضمحلال می کشانند. پس، روش شیطان با هر عنوانی که باشد، به اضمحلال و عدم جاودانی در مقامات معنوی ختم می شود و برعکسِ پیروی از شیطان، هرچه بهتر حکم خدا عمل شود ماندگاری در مقامات معنوی بیشتر خواهد بود.

سیاق آیه نشان می دهد که گویا شیطان می گوید: به جان خودم من به نفع شما می گویم. یعنی قسم  می خورد که من برای شما اهل خیر هستم. این هم شد از جمله روش های شیطان، که یکی از آن روش ها «تأکید» است. ما در روایت داریم که منافق کارش تأکید یا اِلْحاح است و مؤمن کارش تذکر است. شما امتحان کنید؛ مثلاً کسی می آید شما را دعوت به یک جلسه می کند، اگر در حد تذکر و اطلاع رسانی است که خوب است، ولی می بینید اصرار دارد که حتماً بیایید. این نشان می دهد که مشکل دارد. به هرحال قرآن می فرماید: شیطان پس از آن قسم های غلاظ و شداد آن ها را فریب داد.
--------------------------------------------------
[1] - سوره بقره، آیه 216.

Share