زندگی زمینی، حادثه ای از کل زندگی

استاد اصغر طاهرزاده؛
زندگی دنیای

همان طور که ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» فرمودند؛ خدا با طرح این داستانِ واقعی خواست بنمایاند که انسان در مقابل آن همه نعمت که در اختیار داشته است، خستگی و آلام را اختیار می کند، و به جای این که سعی کند خود را به همان جا که آمده برگرداند به حیات سرد دنیایی مشغول می شود.

بشر فراموش کرده است که جنسش چیست و جایش کجاست و کجا باید برود؟ همه این ها را از یاد برده است. در نتیجه دنیا که یک پدیدة محدودی از کل وجود انسان است، همة مقصد او شده است. اگر ساعت شما خراب شود و در تمام طول هفته ذهنتان متمرکز خراب شدن ساعت شود، عملاً یک حادثه کوچک نسبت به گسترة حیاتتان، همه حیات شما را اشغال کرده است. حادثه حیات زمینی هم اگر همة حیات ما را که تا ابدیت گسترده است، اشغال کند به این جهت است که حیات زمینی را حادثه نمی بینیم، بلکه همه واقعیت زندگی خود می پنداریم، و این واقعاً فاجعه بزرگی است برای انسان و منجر به پست ترین انتخاب ها می شود، چون انسان بر اساس افقی که برای خود می شناسد، اجزاء زندگی را انتخاب می کند، اگر وسعت زندگی را خیلی بیرون تر از محدوده زندگی زمینی دانست دیگر حیات سرد دنیایی مشغولش نمی کند. چون می فهمد زندگی دنیایی، یک حادثه موقت در کل زندگی ما است. اصل زندگی بسیار عمیق تر از آن است که در دنیا روبه روی خود داریم و زندگی گنج نهفته ای است در اعماق جان ما که مقدار بسیار کمی از آن در زندگی زمینی دیده می شود و رویش ما رویشی است تا ابدیت، نباید این روییدن را تا سقف زندگی دنیایی محدود پنداشت.

و علامه «رحمة الله علیه» در ادامه می فرمایند:
«خداوند خواست با این مثال واقعی روشن نماید هر انسانی که راه خطا را پیمود، اگر برگردد و به پروردگار خود رجوع کند، خداوند او را به دار کرامت و سعادتش برمی گرداند، و برعکس؛ اگر چنگ به دامن زمین زد و از هوس پیروی کرد، به جای دار کرامت یعنی بهشت، به جهنم برمی گردد».

اگر بشر از بالا به زندگی نگاه نکند، حادثه سازان زندگی اش را از کنترل او بیرون می برند. شما حساب کنید یک حادثه در این دنیا و در غرب جغرافیایی به نام حادثة رنسانس اتفاق افتاده  که منجر به فرهنگ مدرنیته شد، این یک واقعه تاریخی است که نه قبلاً مثل آن در فرهنگ بشر بوده است و نه مسلّم بعداً خواهد بود و به طور حتم سقوط می کند. ولی شما ببینید چقدر زندگی آدم ها را در اشغال خود دارد، در حدّی که آدم ها فکر می کنند ماوراء این نوع زندگی که چهارصدسال است پیدا شده، اصلاً زندگی ای نیست. اگر به یک نفر ایرانی بگویید به جای این شلوار که در صد ساله اخیر به تقلید از غربی ها به پا کرده اید، می شد همان شلوار گشاد را که با زندگی کویری ایران مناسب تر است پوشید، الآن برایش مشکل است. با این که زندگی به آن شکل قبلی برای جسم انسان طبیعی تر است و با طبیعت ایران هم بهتر هماهنگی دارد. ملاحظه می فرمایید که یک حادثة تاریخی به نام فرهنگ غرب را اگر کسی از بالا نگاه کند، یک حادثه می بیند و لذا دیگر لازم نیست که عمر خود را فدای یک حادثه کند و آن حادثه دنیایی تمام افق روح او را اشغال نماید و آن را همه زندگی خود بپندارد. در حال حاضر با توجه به تبلیغی که زندگی غربی برای اثبات خود انجام داده است، این مشکل برای بعضی از افراد پیش آمده است که اصلاً نمی دانند ماوراء این زندگی هم می شود زندگی کرد، چون داخل این زندگی شده اند بدون آن که آن را از افقی بالاتر نگاه کنند و تجزیه و تحلیل نمایند.

اگر کسی به کمک بصیرتی که خالق هستی از طریق وَحی انبیاء به او می دهد، داستان حیاتش را بشناسد؛ زندگی زمین را یک حادثه از کل حیات می داند، چه رسد به برهه های زندگی زمینی که خودش قطعه های کوچکی از یک حادثه است. او می فهمد که تمدن اموی و یا عباسی و یا تمدن غرب محال است بماند، چون قطعه ای در یک حادثه است و جنس زمینی دارند، نه جنس قیامتی و ابدی، و با چنین بینشی در عینی که در زمین زندگی می کند، خیلی راحت به زندگی اصلی خود می پردازد. علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می گویند: می خواستند به آدم بگویند سنت برگشت به دار کرامت به طور دائم در کل زندگی جریان دارد. پس داستان آدم، داستان کلی حیات انسانی است و این که به او بفهمانند چگونه دار کرامت را رها می کند و خستگی و آلام را انتخاب می نماید.

در راستای وسوسه شیطان و نزدیکی به شجره ممنوعه و اعلان حضرت رب العالمین به آدم و حوا که باید از بهشت خارج شوید، قبل از خروج عملی از بهشت خداوند در آیه 37 بقره می فرماید:

«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ، اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیم»

پس آدم کلمات و سنت هایی را از طرف پروردگارش دریافت کرد، پس به حضرتِ ربّ نظر کرده، توبه کرد، خداوند بس توبه پذیر و مهربان است.

قرآن در رابطه با فهم سنّت توبه توسط آدم، واژة «تَلَقّی» را به کار برد که به معنی ملاقات کردن است، یعنی آدم کلمات و حقایقی را ملاقات کرد. حقایقی را با قلب خود روبه رو دید که نتیجه رویارویی با آن حقایق این شد که «فَتابَ عَلَیهِ» به سوی پروردگارش برگشت. به قول علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» «اسم توّاب» را ملاقات کرد. از این که به طرف پروردگارش برگشته است، معلوم است پروردگار را در جلوة توّابی دیده است که موجب شده توبه کند.

پس اولاً: حقیقتی را ملاقات کرد، ثانیا: این ملاقات موجب   شد که فهمید برای جبران مشکلش چه باید بکند. گاهی حقایق روحانی به قلبمان می رسد ولی چون اسیر زمین هستیم این حقایق، با حالتی بی رنگ به قلبمان می رسد و لذا بهرة کافی از آن ها نمی بریم. هرچه از زندگی زمینی آزادتر شویم نور حقایق را بهتر و روشن تر درک می کنیم. گاهی حتی آن حقایق به شکل و صورت ملک ظهور می کند و در نتیجه یک ملاقات کامل با همه ابعادش- اعم از صورت و معنی- واقع می شود، گاهی فقط آن خطورات در حدّ یک خطور قلبی زلال است، آن هم ملاقات است ولی بدون صورت معنوی. پس این که می فرماید: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ» یعنی یک نوع ملاقات و روبه رویی معنوی با یکی از سنت های غیبی پروردگار بود و منجر به آن شد که توبه کرد. پس سنت توبه را یافت وتوبه کرد. مثل خود ما که گاهی نمی دانیم توبه یعنی چه؟ گاهی به جهت تجلی اسم توّاب می دانیم توبه یعنی چه. کسی که به قلبش قانون و نور سنت توبه رسید، توبه کردن را می فهمد و توبه او اساسی است.

پس آدم قبل از این که در زمین هبوط کند یک حقیقت غیبی از طرف پروردگارش با او برخورد کرد که منجر شد از کار خود پشیمان شود و به خدا نظرکند و از طرفی هم «اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیم» خدا را توّاب یافت، که به بنده  خودش نظر دارد و در این نظر به بنده اش او را از رحمت خاصه اش برخوردار می کند چون «رحیم» است، پس فقط نظر به بنده نمی کند، بلکه او را در رحمت خاص قرار می دهد.

چنانچه ملاحظه فرمایید، توبه سه مرحله دارد؛ یک توبه و توجه از طرف خدا داریم به نام «توبةٌ عَلَی الْعبد» که پروردگار بر بنده اش نظر می کند. و یک توبه داریم به نام «توبة عَنِ العبد» که بنده پس از توجه پروردگارش به او، بیدار می شود و به پروردگارش روی می کند. این جاست که می گوید: «فَتَلَقَّی ادَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ» آدم کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد. یعنی متوجه شد که خدا به او نظر دارد و پروردگارش سنت توبه کردن را در قلب او القاء کرد. بعد ادامه آیه می گوید: «فَتابَ عَلَیهِ» پس آدم هم به سوی خدا نظر کرد. حالا که آدم به سوی خدا نظر کرد، خدا هم دوباره به او نظر می کند که این مرحله سوم توبه است. پس در هر توبه ای دو توبه و توجه از طرف خدا هست و یک توبه از طرف بنده. مرحله اول توبه، مرحله ای است که ابتدا خدا نظر کند به بنده، مرحله دوم، بنده نظر می کند به خدا و پشیمانی از کردة خود را اعلام می کند. مرحله سوم، دوباره خدا نظر به بنده می کند تا آن توبه را بپذیرد.

Share