نامه اى به زوج هايى كه در ابتداى پرواز خود هستند

اى همسرانى كه بنا داريد در كنار همديگر راه هاى كشف ناشده ى زندگى را طى كنيد- راه هايى كه هرگز به تنهايى نمى توانستيد وارد آن ها شويد- بدانيد كه:

در پيوندِ ازدواج، هر دو بايد از بسيارى از چيزهايى كه قبلًا با آن ها مأنوس بوديد، دل بكَنيد و معلوم است كه اين مطلب پيشنهاد سختى است. ولى كسى كه از مأنوسات زندگى فردى دل نكَند، به زندگى جديد وارد نخواهد شد و هنوز در زندگى كودكانه ى خود به سر مى برد.

وارد شدن به شرايط جديد سخت است، ولى متوجه باش كه پذيرفتن آن، يك تولّد جديدى است و كسى كه حاضر نيست در هواى تازه تنفّس كند، هنوز متولّد نشده است و «تا جنينى، كار خون آشامى است».

بايد در زندگى جديد هركس قامت خود را اندازه بزند و ببيند در چنين شرايطى چه اندازه قد كشيده است، خوشه هاى گندم را در خرمن گاه بايد كوفت تا برهنه شوند و اندازه خود را بيابند و كاه را قسمتى از خود نپندارند. و مسلّم رمز و راز برهنگى گندم از كاه، راز و رمز دل كندن از مزرعه است، چرا كه تولّد جديد با مستورى ديروز در پوشش كاه هاى خيال و آرزوهاى دروغين، امكان ندارد.

پيوند ازدواج؛ يك تولّد جديد و در پى آن، تجلّى جديدى در عرصه خانواده است و هرگز نبايد به جهت سختى هاى زندگى، از تمنّاى اين تولد دست برداشت، پس قدم در راه نهيد.

گداختن، آب شدن، صاف شدن و سر به راه نهادن، مانند جويبارى كه نغمه خود را در تنهايى شب، ساز مى كند، معنى پيوند جديد دونفرى است كه ديگر دونفر نيستند، يك نفر هم نيستند، اصلًا ديگر از نفر بودن در آمده اند. آيا مى توان به نورى كه در تولّد صبحگاهانِ خورشيد متولّد مى شود و در پهن دشت زمين متجلّى مى گردد، صفت يك نفر و يا دونفر داد؟ راهى بلندتر از يكى ها و دوتاها، راهى ماوراء تعدّد و تكثّر، راهى از كثرت به سوى وحدت.

در تولّد جديدِ پيوندِ ازدواج است كه چون شامگاهان مرد به خانه مى رود در رويارويى با همسرش، معنى قدردانى و سپاس، ظهور خواهد كرد.

پيوند همسرى؛ يعنى همراهى دوبال كه بايد با هماهنگى كامل به سوى آرمان هاى الهى زندگى سير كنند، اما اين همراهى و مودّتِ خدادادى را به زنجير بدل نكنيد كه پاى هر دو بدان گرفتار شود و هركدام مانع رفتن ديگرى گردد. «از نان خود به هم ارزانى داريد، اما هر دو از يك قرص نان تناول نكنيد. امان دهيد هريك در حريم خلوت خويش آسوده باشد و تنها».[1]

«دل سپردن، آرى؛ حكايتى است دلپذير، ليكن دل را نشايد به اسارت دادن در ميانه ى همراهى، اندكى فاصله بايد، كه پايه هاى حايل معبد، به جدايى استوارند».[2]

خدا دو زوج را گرد هم آورد تا در حصارِ محرمِ خود، راز جان هاى يگانه را از بيگانه پنهان نمايد.

«هُوَالَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ الَيْهَا ...»[3]

اوست خدايى كه همه ى شما را از گوهرى واحد آفريد و از همان گوهرِ واحد همسرش را نيز آفريد تا در كنار او آرام گيرد و در آرامش به سر برد.

خانه؛ محيط خوشِ آرامشى است كه توان شناسايى انسان را به خودش ارزانى مى دارد، كه تو تا كجا مى توانى در درون خود بالا روى، و همسر تو بستر چنين آرامشى را براى تو فراهم كرده است.

خانه؛ محل صعود به سوى قلّه هاى بلند انديشه و انديشيدن است، در روشنايى روح همسرى كه محرم تنهايى تو است و نه مزاحم صعودت.

خانه اگرچه محلِ اندكى براى تن به راحت دادنِ انسان است در پرتو محبت همسرِخود، ولى نه آنچنان كه در اسارت رفاه در آيى و همسر خود را گرفتار خودخواهى هايت گردانى.

از براى زيستن در كنار هم نبايد ساكن مقبره هايى شويم كه مردگان بنا كرده اند، مردگانى كه سال ها كنار هم زندگى كردند ولى هرگز معنى زيستن را نمى دانستند. خانه هايى كه با شكوه هاى دروغين، هرگز محرم راز ساكنان نخواهند شد، و با ظاهر فريبنده ى خود راه گذر به سوى آسمان را مى بندند و دعوت به زمينى شدن دارند، مقبره هايى هستند كه مردگان بنا كرده اند.

آن هايى كه در پيوند ازدواج به يگانگى رسيدند و وطن خود را در جمعى كه ديگر هيچ كدام فرد نيستند يافتند، ديگر بى وطن نيستند و در ناكجاآباد زندگى نمى كنند.

وقتى خانه سُكنى مى شود، كه نامحرمى در آن جا نباشد. نه افكار نامحرم، و نه همنوعى نامحرم، و در اين حال كه خانه سُكنى شده است، جايگاه بودنِ حقيقى خواهد بود.

زيستن با ديگرانى كه پاره ى تن خودِ آدم هستند، زيستن به خاطر چيزى نيست، صِرف خودْ بودن و با خود بودن است و در چنين شرايطى است كه امكان سُكنى گزيدن براى انسان ممكن مى گردد و انوار «مودّت و رحمتِ» الهى بر سكنى گزيدن انسان سرازير مى گردد كه خداوند فرمود:
«وَ مِنْ آياتِهِ انْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ ازْواجاً لِتَسْكُنُوا الَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ...»[4] از نشانه هاى حضور خدا در بين شما، اين كه از جان خودِ شما همسرانتان را خلق كرد تا در آرامش و سكنى قرار گيريد و بين شما مودّت و دوستى و رحمت و گشايش قرار داد.

واقع شدن در سكنى و مسكنى اصيل، انديشه ما را به سوى ابعاد همواره فرو بسته، باز مى كند و پيوندِ ازدواج مقدمه ى شروع سكنى يافتن و سكنى گزيدن انسان است، تا هركس آرامش خود را در ديگرى بيابد و هركس مشتاق است تا منشأ آرامش ديگرى باشد.

اگر انسان هدف از زيستن را كه عبارت است از «در قرب حق قرارگرفتن» بشناسد، جايگاه خانواده را در راستاى چنين هدفى قدر مى نهد.

بدانيد كه انسان ها هيچ گاه نمى توانند منقطع از «زمينه وجودى آرامش بخش»، يعنى منقطع از سكنى، بودنِ منطقى خود را ادامه دهند و قابل دسترس ترين عالَم براى يافتنِ «زمينه وجودى آرامش بخش»، پيوند ازدواج و سكنى گزيدنى است آنچنان.

آن كس كه نتوانسته است در خانه خود به سكينه و آرامش برسد، عملًا تفكر را شروع نكرده و با بى فكرى تا انتهاى زندگى مى رود.

انسان ابتدا در خانواده جاى مى گيرد و احساس قرارگرفتن در سُكنى را پيدا مى كند و سپس انسانيت خود را مى سازد.

در انگيزه تشكيل خانواده حالتى به نام سكنى گزيدن و پناه يافتن پنهان است كه بايد سخت از آن مراقبت كرد تا به همجوارى با خداى رحمت و مودت نايل شويد.

«والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته»

 

------------------------------------------
[1] - اقتباس ازكتاب« پيامبر» از جبران خليل جبران، قسمت زناشويى.
[2] - همان
[3] - سوره اعراف، آيه 189 ..
[4] - سوره روم، آيه 21 ..

Share