تصور غلط غرب، از زن

متأسفانه ظلم و ستم عليه زنان در دنياى غرب، بيشتر ريشه در ساختار فكرى و فرهنگى دارد و شبيه ظلم بر زنان در جوامع ديگر نيست. در جوامع غير غربى ظلم به زنان يك رفتار منفى بوده و هست، در حالى كه در فرهنگ غرب بحث روى انسان بودن يا انسان نبودن او بوده است. ارسطو زن را نسخه دوم مرد مى داند و با نهايت تأسف همين طرز فكر وارد متون مقدس شده و امروز واقعاً يك مسيحى متدين چنين مى پندارد و عملًا با همين منظر به زن و دختر خود مى نگرد.

از سال 1750 ميلادى زن در كارخانه كار مى كرد ولى حقوقش را بايد شوهرش بگيرد، و اين جا بود كه زنان غربى در مقابل چنين جامعه اى با آن تفكر دينى بايد كارى مى كردند تا ساختار حقوقى زن در جامعه تغيير كند، و لذا فرهنگ «فمينيسم» با شعار احياء حقوق زنان شروع شد، ولى براى تحقق اين هدف به نتايج سخت خطرناك گرفتار شدند. گفتند: آن چيزى كه در طول تاريخ موجب ظلم به زنان شده، وجود نقش هاى جنسيتى است و اگر زنان بخواهند به حقوق برابر با مردان برسند بايد با نقش هاى جنسيتى مقابله كنند، و آنچنان در اين مسير جانب افراط را گرفتند كه گفتند: نقش هاى جنسيتى هيچ حقيقتى ندارد، و معلول جامعه ى مردسالار است. و واقعاً به اين توهّم رسيدند كه زن از نظر احساس و عاطفه و توان جسمى با مرد تفاوت ندارد و تاريخ، مردسالارى اين ها را بر زنان تحميل كرده و متأسفانه بسيارى از زنان غربى شعار فمينيست را باور كردند.

گفتند: نقش جنسيتى يكى نقش مادرى و ديگرى نقش همسرى است، و چون زنان اين دو نقش را پذيرفته اند مورد ظلم قرار گرفتند و لذا شعار «فمينيسم افراطى» تا مرز نفى مادرى و همسرى براى زنان جلو رفت.

در حالى كه زيست شناسان و روانشناسانِ غربى در جواب فمينيسم مى گويند: درست است كه در رابطه با زن و مرد با انسان روبه روييم، ولى با دو نوع انسان، و طورى آن ها با هم متفاوت اند كه گويا از دو كره جداگانه آمده اند و اين طور نيست كه اگر آن دو را در شرايطى واحد تربيت كنيم يك طور عمل كنند.

در هر حال زنان غربى در مقابل ظلم اجتماعى و تاريخى خود طورى عمل كردند كه عملًا گرفتار ظلم مضاعف شدند و خانواده كه بهترين شرايط تعالى روح زن بود و با ساختار جسمانى زن بيشتر همخوانى داشت، از دست زن غربى تا حدّ زيادى رفت و فمينيسم از اين طريق موجب بحران خانواده شد و به تبع آن عامل اضمحلال اخلاق و رشد فحشاء گشت و به گفته منتقدين به فرهنگ غربى: «مدرنيته حريم خصوصى را بر زنان تنگ كرد چنان كه ديگر زنان با خود خلوت ندارند».

آنچه هنوز جوامع سنتى را به بحران هايى شبيه بحران جهان غرب گرفتار نكرده است، حضور زنان در فعّال نگهداشتن خانواده و دل سوزى نمودن براى حفظ آن است، مى توان گفت: رمز پايدارى هر جامعه اى در مقابل بحران خانواده در جهان غرب، ايثار زنان است در حفظ ساختار خانواده و به همين جهت جهان غرب تلاش مى كند نقش سنتى زنان را در جوامع غير غربى تخريب نمايد تا بتواند در اين جوامع نيز نفوذ كامل داشته باشد، و مسؤليت اساسى متفكران جامعه اسلامى براى تعريف درست از نقش زنان در حفظ خانواده مى تواند تأثير اين خطر را كاهش دهد.

غرب از نقش زنان به صورت فمينيستى آن در جوامع تجددزده نهايت بهره بردارى را كرده و مى كند، تا زنان را براى جامعه به عنوان يك معضل جلوه دهد، درست بر عكسِ آنچه زن مى تواند به عنوان يك رحمت براى جامعه باشد.

در منظر دينى از آثار ظلمات آخرالزمان؛ شبيه شدن زنان به مردان و شبيه شدن مردان به زنان است. يعنى آن دو جنس، از كاركردهاى متفاوتى كه خداوند در اختيار آنان گذارده فاصله مى گيرند و در نتيجه موجب بحران نسل و عاطفه و اخلاق مى شوند.

در دستورات دينى نظر بر اين است كه هر كدام از زن و مرد به تنهايى ناقص اند و با همديگر كامل مى شوند و به همين جهت شريعت در تفكيك نقش زن و مرد اصرار مى ورزد تا امكان رفع جنبه هاى نقصِ هر كدام توسط ديگرى به راحتى فراهم گردد.

Share