پرسش اصلى اين است كه ريشه اين همه عقب رفت بشر جديد كجاست؟ اين خشونت جديد كه تمام روح و روان جوامع را در بر گرفته است از كجا شروع شده است؟ اگر همچنان بشر جلو برود به كجا مى رسد؟ آيا بايد فكرى و عملى براى نجات بشر از اين عقب گردِ بزرگ انجام داد؟ از كجا بايد شروع كرد؟ و بر چه چيزى و چقدر بايد تأكيد نمود؟
وقتى دقيقاً معنى خانواده در مكتب اسلام شناخته شد و تأثير دراز مدت و كوتاه مدت آن مورد ارزيابى قرار گرفت و متوجه شديم بايد بيش از پيش بر روى خانواده به معنى دينى آن تأكيد كنيم و بفهميم خانه، اولين هسته توحيدى است كه اعضاى خود را براى شايستگى به قرب الهى آماده مى كند. راه حل گمشده است، ولى مشكلات را، اساسى يافته ايم و ديگر به شعارها و پيشنهادهاى غير واقعى براى رفع مشكل، كه يا مشكل را بيشتر و يا پنهان مى كند، دل نمى بنديم.
مدرنيته فرهنگ انسان محورى به جاى خدا محورى را پايه گزارى كرد و در آن فرهنگ، نفس امّاره برنامه ريز بشريت شد و در چنين فضايى شعارِ برابرى زن و مرد، عملًا معنى اش عدم وفادارى واقعى زن و مرد نسبت به خانواده گشت و «آزادى» معنى اش بى بند و بارى و آزادى براى حاكميت سود و سرمايه شد و عدالت زيرپا قرار گرفت.