وقتى خداوند در اين آيه مى فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»؛ هركس عمل صالحى انجام دهد- از زن و مرد- در حالى كه مؤمن باشد، او را به حيات طيب احياء مى كنم؛ عملًا راه زندگى همراه با آرامش و نتيجه گيرى كامل را در جلو ما قرار مى دهد، ديگر اضطرابِ اين كه چه بايد بكنيم و چه بايد نكنيم در درون خود نداريم، راهى مطمئن به ما پيشنهاد مى كند. بزرگانى كه تكليفشان را در اين دنيا خوب فهميدند طورى نبودند كه همواره در درونشان خارى به جانشان فرود رود. چون راه زندگى خود را در اين دنيا معلوم كردند، فهميدند چه كسى هستند و بناست چه كارى بكنند. از آيه فوق آموختند بناست عمل صالح يعنى آنچه را دين پيشنهاد مى كند پيشه ى خود كنند و ايمان به خدا را هم در قلب خود دائماً محفوظ نگه دارند. لذا مى بينيد نمازشان را سر وقت مى خوانند، و كارى كه در راستاى بندگى باشد و از دستشان برآيد انجام مى دهند و ديگر هيچ. چون از نظر آن ها ديگرى وجود ندارد. حالا ماشين هاى مدل جديدى آمده است، به آن ها چه مربوط، چون راهى را انتخاب كرده اند كه اين چيزها در آن راه قدر و قيمتى ندارد كه بتواند آن ها را از آن راه منصرف كند. گفت:
مَر سفيهان را ربايد هر هوا چون كه نَبْوَدشان گرانى قوا
اين ها با تعريفى كه به كمك آيه فوق براى زندگى خود كردند حجاب هاى بين خود و خدا و عالم قدس را كنار زدند، حالا شما عزيزان اين را امتحان كنيد و خود را در وادى وظيفه الهى وارد نماييد تا ببينيد چگونه راهِ به سوى خدا جلو قلبتان باز مى شود. مثلًا بخواهيد در نمازتان تشهد را با حضور قلب بخوانيد، بگوييد فعلًا كار من در اين دنيا اين است كه تشهد خود را بخوانم، اصلًا زنده ام براى همين كار، به خودمان بفهمانيم در حال حاضر كار ما همين است. باز در وقت ركوع بفهميم كار ما همين ركوع كردن است، اگر اين حالت را آرام آرام بعد از مدتى به خود بفهمانيد، ملاحظه مى كنيد كه تمام وسوسه ها چون دودى بر هوا مى رود، شما مى مانيد و نظر به زيبايى هاى عالم معنى، و آرام آرام نزديك شدن به «حيات طيبه». حيات پاكى كه از هرگونه وَهميات و وسوسه مبرّا است. در چنين فضايى مى بينيد به راحتى ارتباطتان با عالم غيب برقرار مى شود، ديگر قلب مشكلى ندارد. دليل موضوع هم از نظر علمى مشخص است زيرا تا انسان بى زمان نشود با عالم بى زمان نمى تواند ارتباط برقرار كند. اگر شما قبل و بعد را با خودتان به مسجد بياوريد، با توجه به اين كه قبل و بعد جنس ماده است و ماده با غيب سنخيت ندارد، لذا مى بينيد هرچه تلاش بكنيد نمى توانيد قلب را در حضور ببريد. تمام دستورات دين بر مبناى نظر به آيه فوق و امثال آن است و اگر آن دستورات عمل شود به نتيجه فوق العاده ى «حيات طيب» مى رسيد. اين آيه مى فرمايد اگر زندگى شما اين شد و خود را اين طور تعريف كردى كه آمده اى در اين دنيا تا عمل صالح انجام دهى، عملى كه جنبه ى الهى در آن مطرح باشد و قلب در حين عملْ نظر به حق داشته باشد، اگر آن عمل و فعاليت در بازار و كسب و كار هم باشد، و علاوه بر حُسن فعلى و پسنديده بودن عمل از نظر شرعى، حُسن فاعلى هم داشته باشد و طرفِ ايمان به حقايقِ عالم در آن موجود باشد، در چنين حالتى ديگر بدون هيچ دغدغه اى راه پر نتيجه اى را در پيش گرفته اى. آرى اگر توانستى به نور آيه فوق خود را اين طور تعريف كنى، راه را پيدا كرده اى، به خود فهمانده اى من كارم در اين دنيا آن كارهايى است كه حق برايم روشن نموده است. لذا چون كارتان كار حقى است در مشغله هاى زندگى آنچنان لغزيده نمى شويد كه ارتباط شما با خدا قطع شود و گرفتار كارهاى روزمرّه گرديد. بزرگان ما هم مثل من و شما فعاليت هاى مربوط به زندگى زمينى را دارند، هم غذا مى خورند هم كار و كاسبى دارند ولى توانسته اند قلبشان را همواره در محضر حق نگه دارند و اين حالت بسيار گرانقدرى است، گفت:
اول قدم آن است كه او را يابى آخر قدم آن است كه با او باشى
هنر بزرگان در اين است كه در هيچ حالى توجه قلبى خود را از نظر به خدا به جاى ديگر نمى اندازند و در هيچ حال از آن عالَم خارج نمى شوند و از كارها و صحنه هايى كه خطر بيرون آمدن از آن عالَم را دارد سخت پرهيز مى كنند. دائماً بايد به قلبمان القاء كنيم كه خداوند فرمود: هر كس در اين دنيا عمل صالح انجام دهد و مؤمن هم باشد به حيات طيب مى رسد، و زندگى ما جز اين نيست. حاصل چنين رويكردى شروع زندگى حقيقى است. در چنين فضايى اگر انسان در سخت ترين صحنه هاى زندگى قرار گرفت كه قلب هر انسانى را مى ربايد، او در آرامش كامل مستقر است و قصه اش قصه انسان هايى مى شود كه خداوند در وصف آن ها فرمود: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»؛[1] انسان هايى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمى دارد و از روزى كه دلها و ديده ها در آن زيرورو مى شود مى هراسند. در آيه بعد از اين آيه نيز در سوره نور مى فرمايد: «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛[2] تا خدا بهتر از آنچه انجام مى دادند به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد و خداست كه هركه را بخواهد بى حساب روزى مى دهد. يعنى وقتى در هر حال توجه قلب شما به سوى حق بود بركاتى نصيب شما مى شود كه غير قابل پيش بينى خواهد بود، چون در آخر آيه فرمود: «وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛ وقتى چنين آدم هايى خانه هم مى سازند شاكله فكرى شان اين است كه مى خواهيم عمل صالح انجام دهيم، در راستاى انجام عمل صالح بايد يك خانه اى هم بسازيم، ديگر قلبشان در سيمان و آجر فرو نمى رود. وقتى اين كارها آدم را مى ربايد و از مسير اصلى مى لغزاند كه يادش مى رود جاى اين خانه در زندگى اش كجاست. و اين موقعى است كه جاى خودش را فراموش مى كند، حيات طيب را مقصد و مقصود خود نمى گيرد و نگران حيات آلوده به دل دادن به دنيا و تجملات نيست.
-------------------------
[1] سوره نور، آيه 37.
[2] سوره نور، آيه 38 ..