بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389.08.19 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
پایبندی به تعهد، نردبان تکامل
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَكَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْس؛[بحارالانوار، ج29 ص223]
در توضیح فرازهای خطبه شریف فدکیه به این جا رسیدیم که حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَكَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْس. حضرت زهرا سلام الله علیها در این قسمت از خطبه به لزوم وفای به نذر و هم چنین به درست فروشی در مقابل کم فروشی اشاره کرده و به بیان حکمت تشریع این دو حکم می پردازند. برای توضیح این دو جمله مقدمه کوتاهی را عرض می کنم.
ضرورت زندگی اجتماعی
علت ارتباط آگاهانه دو موجود باشعور، کسب منعفت، تحقق مصلحت و دست یابی به کمالی برای هر دو یا دست کم برای یکی از آن دو است. نمونه بارز آن، ارتباطات اجتماعی بین انسان هاست که در سایه آن، زندگی مدنی و اجتماعی شکل می گیرد. در سایه زندگی اجتماعی، هزاران نوع برکت مادی و معنوی عاید انسان ها می شود که اگر این زندگی اجتماعی نبود و بنا بود انسان ها به صورت فردی زندگی کنند هیچ یک از این منافع و مصالح تحقق پیدا نمی کرد. برای درک این منافع، هر کسی کافی است مروری اجمالی بر زندگی خود داشته باشد. انسان از اولین تا آخرین لحظات زندگی دائماً در حال استفاده از دیگران است؛ یا از دیگران چیزی یاد می گیرد یا بیمار می شود و به پزشک مراجعه می کند یا لوازم مورد نیاز زندگی را با دیگران تبادل می کند یا ... . هم چنین از این زندگی منافع معنوی زیادی را کسب می کند؛ اگر انسان زندگی اجتماعی نداشت دین و احکام خدا را یاد نمی گرفت و به دنبال آن ترقی معنوی پیدا نمی کرد و آخرتش هم تباه می شد. پس در واقع این زندگی اجتماعی است که برای انسان هم خیرات دنیا را فراهم می کند و هم خیرات آخرت را. پس انسان ناچار است که با انسان های دیگر ارتباط داشته باشد.
واقعیات ریشه ارزش ها
بعد از تصدیق به ضرورت زندگی اجتماعی باید بدانیم که رکن این زندگی اجتماعی تأمین منافع دو موجود باشعوری است که با هم ارتباط برقرار کرده اند. اگر این ارتباط و تبادل منافع نباشد زندگی اجتماعی پایدار نمی ماند. بر این اساس سلسله ای از ارزش های اجتماعی شکل می گیرد که همه ما آن ها را درک می کنیم؛ ولی غالباً به سرّ به وجود آمدن آن ارزش ها توجه نداریم. گاهی گمان می کنیم که ارزش ها امور عقلیِ بدیهی اند؛ گمان می کنیم خوبی راست گفتن، عدالت و ... به خاطر این است که عقل آدمی به صورت بدیهی، خوبی آن ها را می فهمد. گاهی هم می گویند: «درکِ خوبی و حسن این امور فطری است» و معمولاً از این قبیل تعبیرات به کار می برند. ولی شاید سرّ پیدایش همه این ارزش ها این باشد که این ها تأمین کننده مصالح انسان ها هستند و از آن جهتی خوب اند که اگر این ارزش ها رعایت نشوند مصالح انسان ها به خطر می افتد. به اصطلاح طلبگی، این ها یک سلسله آراء محموده ای هستند که مبتنی بر یک سلسله واقعیات حقیقی اند و آن حقایق، روح این ارزش ها را تشکیل می دهند و به اصطلاح فقهی احکام تابع مصالح و مفاسد هستند.
وفای به عهد؛ عام ترین ارزش
رکن تشکیل زندگی اجتماعی و مدنی یا تحقق تمدّن، تعهداتی است که افراد اجتماع نسبت به همدیگر دارند. افراد اجتماع طبق قراردادهایی با هم کار می کنند که این قراردادها گاهی لفظی یا کتبی است و گاهی نانوشته است اما به ذوق عقلایی همه عقلا می دانند که برای دوام زندگی اجتماعی باید طبق آن ها عمل کنند. وقتی چند نفر برای رفع نیازی اقدام به تبادل اجناس خود می کنند باید برای وفاکردن به تعهدشان ارزش قائل باشند. اگر بنا باشد که هر کدام درصدد فریب دیگری باشد زندگی اجتماعی دوامی پیدا نمی کند. کسی که می گوید: «فروختم» یعنی جنس را به صورت سالم تحویل می دهم و آن کسی که می گوید: «خریدم» یعنی طبق قرارداد پول را به طور کامل به تو می دهم. اگر فروشنده درصدد باشد که به جای مثلاً یک کیلوگرم، نهصد گرم بدهد و مشتری هم قصد داشته باشد که از قیمت کم بگذارد نتیجه کار به مشاجره و بالاخره به هرج و مرج می انجامد و زندگی اجتماعی دوامی پیدا نمی کند. اصلی ترین و عام ترین ارزش در زندگی اجتماعی این است که انسان به قراردادهایش پای بند باشد. رعایت این ارزش حتی درباره کفار و دشمنان هم واجب است.
یکی از مصادیق این تعهد ردّ امانت است. در اسلام آن قدر به این مسأله اهمیت داده شده که امام سجاد سلام الله علیه فرمود: «اگر قاتل پدرم شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رسانده است پیش من به امانت می گذاشت آن را سالم به او برمی گرداندم.»[أمالی صدوق، مجلس 43، ص246] قوام زندگی اجتماعی به تعهد است. اگر ما به تعهداتی که داده ایم عمل نکنیم پایه زندگی اجتماعی را متزلزل کرده ایم و در آینده دودش در چشم خودمان می رود.
معامله با خدا
گاهی رابطه قرارداد متقابل از رابطه انسان ها با یکدیگر فراتر می رود و شامل رابطه انسان با خدا هم می شود. مفاهیمی که ما در اخلاق، حقوق و ... به کار می بریم ابتدا در بین خود انسان ها شکل می گیرد ولی بعد تجرید می شود، توسعه داده می شود و نسبت به خدای متعال و اولیای خدا یا فرشتگان هم به کار می رود. مثلاً خدای متعال می فرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ؛[سوره توبه، آیه 111] من با بندگانم معامله می کنم و جان و مالشان را در مقابل بهشت می خرم.» واضح است که خدا به ما احتیاجی ندارد تا با ما قراردادی ببندد و ما چیزی به او تقدیم کنیم؛ اما برای این که راهی برای تربیت و تکامل ما باز کند خود را به منزله موجودی قرار داده است که با انسان معامله می کند. یا می فرماید: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ؛[سوره صف، آیه 10] آیا شما را به تجارتى راهنمایى كنم که شما را از عذاب ابدی نجات می دهد؟» آن تجارت چیست؟ می فرماید: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُم؛[سوره صف، آیه 11] به خدا ایمان بیاورید و در راه او با مال و جان جهاد کنید.» خدای متعال برای این که در ما انگیزه انجام کار خوب ایجاد کند تا مستحق رحمت او شویم از این مفاهیم استفاده می کند. خداوند در این آیه شریف خود را به منزله مشتری که متقاضی است قرار می دهد و می گوید: «چه کسی می خواهد جان و مالش را به من بفروشد؟»
گاهی برعکس حالت فوق، تعهد را ما شروع می کنیم. این تعهد انواعی دارد که دارای مفاهیمی شبیه به هم اند و عبارتند از: عهد، قسم و نذر. اگر ما با انسان ها عهدی ببندیم ولی برخلاف تعهد عمل کنیم چه قدر زشت است؟! یعنی عام ترین و روشن ترین ارزش های اجتماعی و بهترین ارزش های عقلی را پایمال کرده ایم. در حقیقت معامله ای انجام داده ایم و بعد تقلب کرده ایم. این عمل بسیار زشت است اما به هر حال یک نوع کار متقابلی است بین دو نفری که هم عرض اند و او هم می تواند همین بلا را به سر ما بیاورد. من به او احتیاج دارم و او هم به من احتیاج دارد. اما خدای متعال خودش را برای ما تنزل داده، برای ارتباط با ما از مفاهیم انسانی استفاده کرده است تا من را به طرف کمال و رعایت ارزش ها حرکت دهد تا از این راه لیاقت رحمت و پاداش او را پیدا کنیم. با این حال اگر در صدد فریب او برآییم، زشتی کار صدها و هزارها برابر می شود. اگر انسانی بخواهد کسی را فریب دهد، طوری رفتار می کند که او نفهمد و اگر طرف بفهمد، فریب کار خجالت می کشد و حیا می کند. خدای متعال به باطن ما و به کارهای ما آگاه تر از خود ماست. حال اگر با چنین خدایی قراردادی ببندم که اگر فلان کار را کردی فلان عمل را انجام می دهم، ولی قصد تقلب داشته باشم یا بعداً در انجام تعهدم سهل انگاری کنم این خیلی زشت است و در اصل پا به بخت خودم زده ام. پس خیانت کردن به خدا خیلی زشت تر از تخلفاتی است که انسان ها نسبت به یکدیگر می کنند.
این دو عبارت حضرت زهرا سلام الله علیها با این اصل کلی ارتباط پیدا می کند. یکی از آن دو وفای به نذر است. نذرِ مشروط یعنی با خدا قرارداد می بندم که اگر حاجت من برآورده شود، مثلاً سه روز روزه می گیرم. حال اگر نذر کننده به این تعهد عمل نکرد خدا این خیانت را نادیده نمی گیرد؛ چون بنای خدا بر این است که یا زمینه رشد و ترقی را فراهم کند تا ما استحقاق پاداش پیدا کنیم یا به سوء اختیار خودمان تنزل کنیم و مستحق عقوبت شویم. انسان یعنی موجودی که خدا به او اختیار داده است برای این که یا راه رشد را انتخاب کند یا راه سقوط را. بنابراین او باید زمینه را فراهم کند تا ما انتخاب کنیم.
نفاق ثمره عهدشکنی
خداوند اولین کیفری که به سبب تخلف از این گونه تعهدات به انسان می دهد این است که ایمانش را ضعیف می کند و به تعبیر قرآن مبتلا به نفاق می شود. شاید این بالاترین عقوبت ممکن باشد. چون ارزنده ترین گوهری که انسان دارد ایمان است؛ این ایمان است که می تواند انسان را تا عرش الهی بالا ببرد. اگر ایمان از او گرفته شد از هر پَستی پست تر می شود. قرآن صریحاً به این مطلب اشاره می کند و می فرماید: «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ یَكْذِبُونَ؛[سوره توبه، آیات 75 و 76] عده ای از این منافقان با خدا عهد بستند و گفتند: اگر خدا از فضل خودش به ما مرحمت کند و روزی ما فراوان شود، ما زیاد صدقه می دهیم و انسان شایسته ای می شویم. وقتی خدا به آن ها نعمت داد بخل ورزیدند و سرپیچى كردند و روى برتافتند. نتیجه عهدشکنی با خدا این شد که نفاق را تا روزى كه خدا را ملاقات كنند در دلهایشان برقرار ساخت. بخاطر این كه از پیمان الهى تخلّف جستند و بخاطر این كه دروغ مىگفتند.» این نفاق نفاقی لحظه ای نیست؛ بلکه این نقاق در دل آن ها تا روز قیامت باقی خواهد ماند. چرا؟ چون با خدا پیمان شکنی کردند. اما اگر انسان به عهدش با خدا وفادار باشد و به آن عمل کند پاداش می گیرد؛ یعنی علاوه بر این که روزی وسیع را دریافت می کند وقتی به عهد خود عمل می کند و صدقه می دهد پاداش صدقه دادن را هم می گیرد. به این دسته به جای نفاق، نورانیت داده می شود و استحقاق مغفرت، آمرزش و تکامل ایمان پیدا می کنند.
اوامر الهی؛ الطافی الهی
همه ما با قریحه عقلایی خودمان می فهمیم که انسان با هر که قرارداد می بندد باید به آن وفادار باشد. هرچه طرف قرارداد مهم تر باشد انسان باید بیشتر به آن اهمیت دهد. بنابراین وقتی طرف قرارداد خداوند است اهتمام به آن هیچ حدّی ندارد و باید تا حد ممکن به آن اهمیت داد. به همان اندازه که خداوند متعال عظمت دارد عهدشکنی با او هم به همان اندازه زشت است. چون عقل تا این حدّ را می فهمد خداوند می توانست با همین عقل در روز قیامت ما را مؤاخذه کند. ولی به این اندازه اکتفا نکرده است؛ بلکه از روی رحمت بی پایانش برای این که ما انگیزه بیشتری برای عمل به مدرکات عقلی مان پیدا کنیم نسبت به این مسأله یک حکم شرعی هم صادر کرده و فرموده است: «وفای به نذر واجب شرعی است.» از این طریق، هم انگیزه ما را برای عمل بیشتر می کند و هم زمینه استحقاق رحمت فوق العاده ای را برای ما ایجاد می کند و آن رحمتی است که در سایه عمل به امر او حاصل می شود.
حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: «وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ؛ خدا وفای به نذر را بر شما واجب کرد تا شما را در معرض آمرزش خود قرار دهد.» اگر خدا وفای به نذر را واجب نکرده بود ما با عقلمان می دانستیم که باید این کار را انجام دهیم؛ اما برای این که زمینه مغفرت بیشتری برای ما پیدا شود، گناهانمان آمرزیده و بر کمالاتمان افزوده شود، به خدا بیشتر نزدیک شویم و بیشتر مورد محبت خدا قرار بگیریم، به عنوان یک تکلیف شرعی هم وفای به نذر را بر ما واجب کرد.
همچنین حضرتش می فرمایند: وَ تَوْفِیَةَ الْمَكَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْس؛ عرض کردیم که اگر انسان به تعهدات خودش در معاملات پای بند نباشد و در معامله کم فروشی و تقلب کند همه عقلا مذمتش می کنند و کار او را بد می شمارند. ولی خداوند علاوه بر زشتی عقلی کم فروشی، آن را شرعاً هم حرام کرده است و در چند جای قرآن راجع به خصوص کم فروشی آیاتی را بیان کرده است. از آن جا که در زمان حضرت شعیب علی نبیناوآله وعلیه السلام کم فروشی امر رایجی بوده در صدر تعالیم آن حضرت این است که کم فروشی نکنید و با ترازوی درست اجناس را وزن کنید. قرآن می فرماید: وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنین.[سوره اعراف، آیه 85] خداوند به شعیب سفارش می کند که: به مردم بگو کم فروشی نکنید! کم فروشی جامعه تان را متلاشی می کند و موجب می شود که اعتمادتان از هم سلب شود و در اقتصاد جامعه هرج و مرج پیش آید. وقتی با ترازوی درست معامله کنید برای خودتان بهتر است.
عقل ما تا این اندازه را می فهمد؛ اما خداوند علاوه بر این حکم عقل، کم فروشی را هم شرعا حرام کرده است و فرموده است: ارتکاب به آن غیر از ضررهای دنیوی، عقوبت اخروی هم خواهد داشت تا انگیزه ما برای عمل به این ارزش اجتماعی بیشتر شود و در سایه اطاعت خدا استحقاق ثواب هم پیدا کنیم.
وفقنا الله وایاکم ان شاء الله.