جهاد با جهلِ جماعت

جهاد با جهلِ جماعت

رؤسای قبال و متولّیان بتکده ها و معابد، دست به دست هم داده، مردم را چنان استحمار کرده بودند که آنها باورشان شده بود که بت ها می توانند گره از مشکلات و ناملایمات بگشایند. در اثر تبلیغات ممتدّ و مداوم، مردم چنان تحمیق شده بودند که به راستی بت های چوبین و سنگی را می پرستیدند. نذر و نذورات خود را به بتکده ها می ریختند. در برابرشان به سجده افتاده، گاهی ساعت ها از سر حماقت می گریستند و حاجت های خود را از بت ها می خواستند و آنها را چنان مقدّس می پنداشتند که کسی را یارای چون و چرا کردن نبود.

جای تردید نیست که رؤسای قبایل و متولّیان بتکده ها و بتخانه ها در این استحمار و تحمیق هم دست بودند و سودهای کلانی از حماقت مردم می بردند و با این تحمیق و استحمار، مردمان را به راحتی استثمار کرده بودند و این خدایان ساختگی سکویی بود که آنها هر وقت و هر طوری که خواستند بتوانند به گرده مردم سوار شوند و صدها سال بود که نسل در نسل این ستمکشی و ستمگری عادت و آیین شده و صورت دینی به خود یافته بود تا این که پیام آور پاکی و رسول راستی؛ حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله صدای آزادی و رهایی سر داد و مردم را به توحید و آزادی فرا خواند و گفت که خدا یکی بیش نیست و خدا، خدای همه است و هیچ کس حق ندارد کسی یا چیزی به جز خدای یکتا را بپرستد. همه بت ها باید شکسته شوند و همه بتخانه ها و بتکده ها باید ویران شوند تا مردمان از استحمار و استثمار نجات یابند. سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله همین بود که «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا / بگویید خدایی جز خدای یکتا نیست تا رها و رستگار شوید.»

دریغا که جهل و جاهلیت مردم (نادانی و توحّشِ تقدّسْ یافته مردم) پایانی نداشت که آنها را نسل در نسل چنان تربیت کرده بودند که با جهل و نادانی از جاهلیت (توحّشِ) خود و با توحّش از نادانی خود پاسداری می کردند و این هر دو عادت را عبادت می پنداشند و ذوالفقار علی علیه السلام در این میان می خواست که پرده ها از گوش ها و خروارها خرافات از روی هوش های دفن شده بردارد تا مردم بتوانند صدای رهایی بخش رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بشنوند و معنای درست توحید را - که آزادی و رهایی از هرچه و هرکه جز خدا بود - بفهمند و درک کنند.

ذوالفقار علی علیه السلام دو سر داشت که یک سرش جاهلیت مردم - یعنی توحّش و درّنده خویی و جنگجویی مردم - را می برید که نمونه ای از آنها در داستان های پیشین گذشت و سر دیگرش جهل مردم را می برید که این یکی (جهاد با جهلِ جماعت) اهمیتش بسیار بیشتر از آن بود و جاهلیت خود معلولِ جهل است و مردم اگر استحمار و استثمار نشوند، وحشی و درّنده خو هم نخواهند بود. و امام علی علیه السلام همیشه می گفت:

«العلم اصل کلّ خیر؛ و الجهل اصل کل شرّ / دانش و آگاهی: اساس هر خیر و خوبی؛ و جهل و نادانی: ریشه هر شرّ و زشتی است.»[1]

از حضرت علی علیه السلام نقل است که در شهر مکه و طائف، شب ها با رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت ناشناس و مخفیانه به بتکده ها و بت خانه ها می رفتیم و بت ها را می شکستیم و صبح مردم نادان را می دیدیم که بر سر بت های شکسته می گریند و بت شکنان را نفرین می کنند!

این کار به صورت مخفیانه بیشتر در اوائل بعثت بود. پس از آن که مردمان گروه گروه به اسلام گرویدند و مسلمانان قدرت بیشتری یافتند، بت شکنی صورت آشکاری به خود یافت. پیامبر اسلام پس از پیروزی در هر جهاد نخست دستور می داد که بت ها را بشکنند و زمین را از لوث هرچه بت و بتخانه است، پاک سازند. هرجا که احتمال می رفت بت پرستان مقاومت خواهند کرد یا دست به شمشیر خواهند برد، بیشتر از همه علی علیه السلام را مأمور شکستن بت ها می کرد و علی علیه السلام گاهی بدون جنگ و گاهی که مجبور می شد با جنگیدن و رشادت، بت ها را پشت سر هم می شکست تا آنجا که «کاسِرُ الاَْصنام / شکننده بت ها و بت شکن» یکی از القاب و اوصاف حضرت علی علیه السلام شد و مردمانِ جاهل و بت پرست، علی علیه السلام را بیشتر با نامِ «بت شکن» می شناختند که در شکستن و نابود کردن خدایان آنها هرگز ترس و تردیدی به خود راه نمی داد.

 

-------------------------


[1] آمُدی، غُرُرُالحکم، 1/205.

Share