شجاعت شیر خدا

شجاعت شیر خدا

شجاعت حضرت علی علیه السلام نیاز به بحث و بررسی زیادی ندارد که دوست و دشمن همیشه به آن اقرار و اعتراف کرده اند و قولی است که جملگی بر آنند. کسی را در این جا تردیدی نیست. تا نیاز به شرح و بسط سخن باشد تنها به نقل قولی از ابن ابی الحدید معتزلی بسنده می شود:

«در شجاعت چنان است که نام همه شجاعان پیش از خود را از یاد برده است و نام و یاد همه شجاعانی را که پس از او آمده اند از صفحه تاریخ زدوده است. پایگاه و پایداری های او در جنگ چنان شهرتی دارد که تا روز قیامت به آن مَثَل ها زده خواهد شد. او دلاوری است که هرگز از حریفی نگریخت و از هیچ سپاهی نترسید؛ با هیچ هماوردی هم نبرد نشد مگر این که او را کشت و هرگز ضربتی نزد که نیاز به ضربت دوّم داشته باشد؛ هرکس را که کشت با یک ضربت کارش را تمام کرد. در حدیث هست که: - ضربه های او همیشه تک ضرب و یکی بود. - هنگامی که علی علیه السلام معاویه را به جنگ تن به تن فرا خواند تا مردم با کشته شدن یکی از آن دو از جنگ و کشت و کشتار نجات یابند، عمرو عاص به معاویه گفت: علی از سر انصاف سخن می گوید. معاویه گفت: از آن هنگام که خیرخواه من بوده ای هرگز به من خیانت نکردی مگر امروز. آیا مرا به جنگ تن به تن با ابوالحسن می خوانی حال آن که خود بهتر از هرکس دیگر می دانی او شجاع و دلاوری است که سر از تن جدا می کند، چنان می نمایی که به امیری شام پس از من طمع بسته ای.

عرب بر خود می بالید که بتواند در جنگ با او رو به رو شود و تاب ایستادگی بیاورد، حتّی بازماندگان کسانی که به دست او کشته می شدند، بر خود می بالیدند که علی علیه السلام او را کشته است و این گروه بسیارند. خواهر عمرو بن عبدود یکی از آنان بود که در مرثیه برادرش چنین سرود:

- اگر کشنده عمرو کسی دیگر جز این کشنده اش بود، همواره و تا هرگاه زنده بودم بر او می گریستم، امّا کشنده او - یعنی علی علیه السلام - کسی است که او را مانندی نیست و پدرش - ابوطالب - مایه شرف مکه بود.

روزی معاویه از خواب بیدار شد و دید که عبداللّه بن زبیر کنار پاهای او بر روی تختش نشسته است. معاویه نشست و در حالی که عبداللّه با او شوخی می کرد، به وی گفت: ای امیر مؤمنان! اگر می خواستم، می توانستم تو را غافلگیر کنم. معاویه گفت:

شگفتا! از کی چنین شجاع شده ای؟ پاسخ داد: از آن روزی که در صف جنگ برابر علی بن ابی طالب ایستادم. با این وجود چگونه تو می توانی شجاعت مرا انکار کنی؟

معاویه با تمسخر و تحقیر او گفت: آری و نتیجه آن ایستادن این می شد که علی با دست چپش می توانست تو و پدرت را بکشد بدون این که دست راستش را به کار گیرد. بلکه دست راستش چنان آسوده باشد که بتواند با آن نیز کسی دیگر را بکشد.

فشرده سخن این که شجاعت هر شجاعی در این جهان بالاخره روزی به سر می رسد که هرکسی پنج روزه نوبت اوست، امّا شجاعت علی چنان است که اگر از هر نوع شجاعتی در دنیا سخن گفته شود، در نهایت سخن به علی علیه السلام خواهد رسید. شجاعت در شرق و غرب زمین با نام علی علیه السلام شناخته می شود.

امّا قوّت بازو و نیروی دست اش چنان بود که در هر دو مورد به او مثل زده می شود. ابن قتیبه در کتابش المعارف می نویسد: با هیچ کس کشتی نگرفت مگر این که او را به زمین زد و از پای درآورد. و علی علیه السلام بود که درِ خیبر را از بن درآورد و سپس گروهی از مردم دست به دست هم دادند تا آن در را به پشت برگردانند که نتوانستند. باز او بود که بُت هبل را با همه بزرگی و سنگینی از فراز بام کعبه از ریشه اش کند و بر زمین کوفت. و به روزگار خلافت خویش سنگ بزرگی را که تمام سپاهیانش از کندن آن ناتوان مانده بودند، به تنهایی و با دست خویش از جای برآورد تا از زیر آن آب جوشید و بیرون زد.»[1]

 

----------------


[1] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1 / 20 - 21.

Share