قصیده فردوسی

قصیده فردوسی

در این که حکیم ابوالقاسم فردوسی شیعه مذهب بود و به امیر مؤمنان علی علیه السلام عشق می ورزید، تردیدی نیست که خود در دیباچه اثر پرآوازه و جاویدش؛ شاهنامه گوید:

منم بنده اهل بیت نبی * ستاینده خاک پاک وصی

خود آن روز نامم به گیتی مباد * که من نام حیدر نیارم به یاد

بر این زادم و هم بر این بگذرم * یقین دان که خاک پی حیدرم

چکامه بلندی نیز به فردوسی نسبت داده می شود که با ردیف انگشت و در ستایش شجاعت مولا علی علیه السلام سروده شده است به این ترتیب:

اگر بری به خم زلف تابدار انگشت
ز تاب زلف برآری به زینهار انگشت

مگر شماره زلف تو می کند شانه
که کرده در خم زلف تو بی شمار انگشت

گره گره شده رگهای جان خسته دلان
چو کرده زلف سیاه تو تارتار انگشت

به حرف قتل من انگشت کش نهادی دوش
سرم فدای تو زین حرف بر مدار انگشت

سزای شهد شهادت، شهید عشق بُوَد
چو یار تیغ برآرد دلا برآر انگشت

پی نظاره مشکین هلال او هر ماه
کشد مه نو از این نیلگون حصار انگشت

به مستی آرزوی پای بوس او کردم
نهاد بر لب چون نوش خود نگار انگشت

دلا چو پیر شدی بگذر از هوا و هوس
ز بهر آرزوی نفس خود برآر انگشت

علی عالی اعلا که هست همّت او
هزار پی زده بر چشم ذوالخمار انگشت

ز دست تیغ تو جان برد و از جهان ایمان
هر آن که کرد به دین تو استوار انگشت

کسی که حبِّ تواش نیست تا به روز شمار
به هرزه گویی تسبیح می شمار انگشت

کسی که دست به دامان حیدر و آلش
نزد، بسا که به دندان کند فکار انگشت

شها تو راست مسلّم کرم که گاه رکوع
کند برای تو انگشتری نثار انگشت

شهی که تا به دو انگشت در ز خیبر کند
بر آمد از پی اسلام، صد هزار انگشت

شهی که کرد به انگشت مرّه را به دو نیم
برای قتل عدو ساخت ذوالفقار انگشت

شهی که دلدل او را گهِ خرامیدن
به خاره در شدیش دست و پا چهار انگشت

ز دست تیغ تو جان بردی ار برآوردی
نهاده از مژه بر چشم اشکبار انگشت

بزرگوار خدایا به حقّ حیدر و آل
در آن نفس که رود خلق را ز کار انگشت،

موالیان علی را ز روی لطف و کرم
ز هول روز جزا برقرار دار انگشت

شها غلام غلام تواَم مرا مگذار
برای فاقه برآرم به زینهار انگشت[1]

 


[1] کشفی ترمذی، مناقب مرتضوی / 33، 333، 395، 426؛ نور اللّه شوشتری؛ مجالس المؤمنین 2 / 608؛ رضا قلی خان هدایت، مجمع الفصاء / 950؛ شرح احوال و اشعار شاعرانِ بی دیوان / 400.

Share