معنای حیدر
معنای حیدر
شاه مردان علی، سپهر وجود * چار ماهه به چشم ظاهر بود...
ز قضای خدای عالمیان * بود در مکه اژدری پنهان...
اژدها کرد قصد گهواره * کرد شه بند مهد را پاره
نعره ای از جگر چو شیر کشید * اژدها را ز یکدگر بدرید...
هم در آن دم که بردرید اژدر * اسم او آمد آن زمان حیدر...
حیدر آن حیه را چنان بدرید * که یکی قطره خون از او بچکید[1]
توضیح: از تاریخ معلوم می شود که این قضیه با گذشت زمان، فراموش نشده بود، بلکه نقل مجالس و محافل بود و دیگران هم آن را کم و بیش شنیده بودند. حضرت علی علیه السلام هنگامی که در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبه رو می شود، همان را به یاد حریفش می اندازند و در رجزی که می خواند همین را به رخ او می کشد و با افتخار تمام فریاد می زند: «اَنَا الذّی سمّتنی اُمّی حیدرة؛[2] من همان هستم که مادرم مرا حیدر (بچّه شیر) نامید.»
البته تفصیل این داستان در فصل بعد به ترتیب تاریخی در جای خود به زودی خواهد آمد.
افزودن دیدگاه جدید