گذار از زمین؛ لازمة ماندن در بهشت

استاد اصغر طاهرزاده؛
آرزوی بندة خدا، بی آرزویی است
در داستان آدم، خودمان را به خودمان نشان دادند. ثانیاً: به ما فهماندند که سعادت ابدی را باید از زمینی بودن شروع کرد.

نکتة سومی که از آن سه نکته مطرح است عبارت است از این که خداوند به آدم می خواست بگوید: آدمیتِ تو، به زمینی بودن توست و محال است به زمین نرفته بتوانی در بهشت بمانی. برای همین است که وقتی در بهشتی که از زمین شروع نشده است می آیی، به  جهت و وجهی از آن بهشت دل می بندی که وجه زمینی آنجاست. یعنی به شجره ممنوعه که نماد زمین و مظهر کثرت است دل می بندی، به او گفته اند که در مقام بهشت، از زمین باید بگذری«وَلا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجرة» باید در این مقام و موقعیت که هستی به زمین نظر نداشته باشی و از زمین گذشته باشی. در واقع جای اعتراض برای آدم نماند که چرا مرا در زمین خلق کردی؟ چرا که در واقع زندگی او را از بهشت شروع کردند. ولی لازمة در بهشت ماندن این است که از زمین گذشته باشی، نباید به زمین دل بسته باشی، پس «وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجرة» به شجره نزدیک نشو. شجره شناس باش، ولی آدم درست به همان شجره نزدیک شد، چون در طی یک زندگی طولانی از زمین نگذشته بود و لذا در واقع خدا با ارائه این صحنه فرمود: ای آدم! آدمیت تو باید از زمین شروع شود، تو نمی توانی بی شجره بمانی. یعنی بی زمین نمی توانی رشد کنی، باید از زمین شروع کنی، بفرما! بودنت را به تو نشان دادیم. بودن تو آن است که به شجره نزدیک می شوی، حالا چگونه نزدیک می شود بحث بعدی است. در همین جا است که معلوم می شود شیطان پذیری ریشه در خود نفس دارد. یعنی خودش آماده است که شیطان او را وسوسه می کند، چون خود آدم شجره گرا است. پس خود آدم زمینی شد و نقش شیطان در واقع تحریک آن گرایشی در آدم بود که در عین داشتن آن گرایش بنا بود از آن بگذرد. یک راه آن است که انسان حرف خدا را بشنود و در همان بهشت از شجره بگذرد، و یک راه هم این که بعد از نزدیکی به شجره و آمدن روی زمین و تبعیت از دینی که برای او نازل شد، از زمین و زندگی زمینی دل برکند و خود را وارد میل ماندن در بهشت بکند و این معنی بسیاری از نهی های خداوند است و چقدر کم اند آنهایی که ره یک ساله را صدساله طی نکنند.

علامه«رحمة الله علیه» در ادامه می فرمایند:

«از آیات سوره بقره برمی آید که خداوند قبل از این که آدم در زمین قرار گیرد، بهشتی برزخی و آسمانی آفرید و او را در آنجا جای داد، و اگر او را از خوردن درخت نهی کرد برای آزمودن طبیعت بشری او بود، تا معلوم کند که بشر به غیر از این که زندگی زمینی را طی کند و در محیط امر و نهی و تکلیف و تربیت قرار گیرد، ممکن نیست به سعادت و بهشت ابدی نایل گردد، پس بدون طی کردن زندگی زمینی محال است به مقام قرب پایدار برسد».

حضرت حق، ما انسان ها را به مقام قرب برد، ولی نتوانستیم در آنجا مستقر شویم و آن مقام را بگیریم،[1] چون از زمین نگذشته بودیم. اگر کسی در طی یک عمر توانست به کمک شریعت از زمین بگذرد با ورود به عالم قیامت و حضور در بهشت، دیگر به مظاهر زمینی نظر ندارد و آن را طلب نمی کند، مظاهر عالی را می خواهد و بر همین اساس در قیامت هم به سوی جهنم نمی رود. طبق آیات قرآن که بعضی ها آنچنان شده اند که بر اساس شخصیت شان سیر به طرف جهنم دارند، این ها کسانی  هستند که در زندگی دنیایی به طرف دنیا می دویدند.

در آیات 51 و 52 و 53 سوره واقعه داریم؛ «ثُمَّ اِنَّکمْ اَیهَاالضّالُّونَ الْمُکذِّبُونَ ، لَآکلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ، فَمالِئُونَ مِنْهَاالْبُطُونَ» شما ای  گمراهان! در قیامت حتماً از شجره زقّوم می خورید و شکم های خود را پرمی کنید. چون جنس زندگی زمینی را برای خود مقصد گرفته اند و با تکذیب وَحی و پشت کردن به هدایت الهی، تمام روح خود را متمرکز زندگی زمینی کرده اند، این ها از آن بُعد مثبت خود که در عین گرایش به زندگی زمینی، متوجه انحراف خود شوند، استفاده نکردند و لذا شخصیت شان سیر به سوی جهنم است. برعکس حضرت آدم(علیه السلام) که وجه بهشتی اش در عین نزدیکی به شجره ممنوعه توبه بود و لذا در زمین هم که آمد، خودش پیامبر شد. یعنی تبعیت از هدایت الهی را کاملاً پذیرفت.

آری! انسان بعد از امر و نهی و تکلیف الهی و پیرو آن نایل شدن به تربیت مناسب، می تواند سعادت خود را حفظ کند، چون سعادت شما در بهشتی که شما در اثر نگذشتن از زمین به آن نرسیده اید، حفظ نمی شود، دیدید که حفظ نشد. ما آدم هستیم و معنی آدمیت ما این چنین است که خداوند به ما نشان داد، و لذا می توان گفت: «داستان آدم، داستان هویت هر انسان در هر روز زندگی است».

حاصل کلام آن که اولاً: در داستان آدم، خودمان را به خودمان نشان دادند. ثانیاً: به ما فهماندند که سعادت ابدی را باید از زمینی بودن شروع کرد.

شجره؛ مظهر زندگی زمینی بود که لازمة نزدیک نشدن به آن، گذر کردن از زندگی زمینی است. یعنی اگر صدبار دیگر خداوند آدم و حوّا را خلق کند و زندگی آنها را از بهشت شروع کند و خدا به آنها بگوید «وَ لا تَقْرَبا هَذه الشَّجرة»، حتماً دوباره به طرف شجره می روند و سعادت ماندنِ در بهشت را از دست می دهند، مگر این که سعادت شان را از زمین شروع کنند، تا وقتی به کمک دین الهی، به واقع و با تمام قلب از زمین گذشتند، و واردآن بهشت شدند از شجره بگذرند. در بهشتی که انسان پس از گذر از زمین به دست می آورد، دیگر شجره ممنوعه در منظرش نیست، بلکه لقاء الهی را نصیب خود کرده است، به یاد زمین نمی افتد تا آن را در منظر خود ببیند، بلکه به کلی از این ها گذشته است.

 


[1] - همان طور که ملائکه اسمائی را که آدم به آنها عرضه کرد، نتوانستند بگیرند، چون از نظر وجودی در شرایط پذیرش جمیع اسماء نبودند.

Share