امام خمینی«رحمة الله علیه» در رابطه با معنی شجرة ممنوعه می فرمایند:
«پس خطیئه آدم و آدم زاد گان را مراتب و مظاهری است. چنانچه اول مرتبة آن توجه به کثرات اسمائیه و آخر مظهر آن اَکْل از شجرة منهیه است که صورت ملکوتی آن، درختی است که در آن انواع اثمار و فواکه است، و صورت مُلکی آن، طبیعت و شئون آن است، و حبّ دنیا و نفسْ که اکنون در این ذریه است از شئون همان میل به شجره و اَکل آن است». [1]
بعد می فرمایند:
«خطای آدمی این بود که به کثرت اسماء متوجه شده و از کثرت اسماء متوجه به لوازم اسماء شده و از محبوب، نظر را قطع کرد، و این توجه به غیر، در پیشگاه سلاطین مکروه است، به خصوص که خلاف قانون حبّ و محبت باشد. لذا شجره؛ شجرة کثرات بود و اصل آن شجره، این عالم طبیعت و هیولای اولی بود که تعینات در آن استقلال پیدا کرده و شرک ها به وجود آمده است و عدم نماها خود را نمایان کرده، باعث غفلت وی از آنچه که باید مدّ نظر قرار دهد شد. و شاید مراد از شجرة منهیه همین باشد که مورد نهی واقع شده بود و شیطان آدم را به این کثرت و دنیا هدایت کرد و نظر او را از محبوب، انحراف و انصراف داد ... آدم به کیفر نظر به عالم طبیعت إهباط شد تا از این کثرات سیر کرده و بداند که این کثرات لایق توجه نبوده و این جهنم است ...».[2]
و در جای دیگر می فرمایند:
«همین بود که نظر به این مرتبة کثرت کرد و به مجازات این نظر، از «جمعی» گرفتار «فرقت» شد تا هبوط از جنّت وصل، به دار فرقتِ دنیا حاصل گردید».[3]
ملاصدرا«رحمة الله علیه» می گوید:
«نزول او [آدم] از نشئه غیبیه و هبوط نفس از محل اعلای ارفع به ارض سفلای طبیعت و ردّ او به اسفل سافلین از احسن تقویم، برای سلوک اختیاری الی الله و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الله و جناب ربوبیت است که غایت خلقت و نهایت مقصد اهل الله است، «رَحِمَ الله امْرَاً عَلِمَ مِنْ اَینَ وَ فِی اَینَ وَ اِلی اَینَ».[4]
پس به تعبیر حضرت امام خمینی«رحمة الله علیه»، اولا: هبوط یک نحوه تغییر منظر و تغییردادن جهت جان از وحدت به سوی کثرت است. ثانیا: سمت و سوی سلوک اختیاری به سوی حضرت الله است، تا انسان با پای اختیار خود به مقام فناء الی الله نایل شود و آن مقام را سرمایة ابدی خود نماید.
به همین جهت باطن کثرات دنیا در آن عالم، صورت شجره است. یعنی اگر عالم کثرت در عالم برزخ بر ما ظهور کند، به صورت شجره است.
شما می دانید که هر موجودی در عالم مُلک یا ناسوت یک وجه «عنداللهی» دارد و یک وجه «عندالخلقی». خداوند در آخر سوره یس می فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ» منزه است خدایی است که ملکوت هر چیزی در دست اوست. هر چیزی که در این عالم هست جنبة ملکوتی و صورت ملکوتی آن در دست خدا است. مثل من و شما که یک جنبه مُلکی داریم که همین بدن ما است و از این طریق همدیگر را می بینیم، چون این وَجه خلقی ما است. ولی یک جنبه غیر مادی و مجرد داریم که تمام حرکات و سکنات این بدن ما تحت قبضه آن جنبة ملکوتی ما است، به طوری که مثلاً اگر«نفس» یا «مَنِ» ما اراده کند، دست ما بالا می آید. حال آن جنبة ملکوتی ما، در قبضه خداوند است، و همین که خواست بدن ما را حرکت دهد، یک میلی در نفس ما ایجاد می کند و بدن ما به حرکت می آید. طبق آیه فوق باید متوجه باشیم که ملکوت تمام اشیاء در دست خدا است.
با توجه به این نکته که اشیاء دارای جنبه ملکوتی هستند و آن جنبة ملکوتی، باطن و حقیقت جنبه های ناسوتی یا مُلکی می باشد، عنایت داشته باشید که کلّ عالم ماده نیز یک وجود غیبی و ملکوتی دارد که در عالم ملکوت به صورت «شجره» است. پس اگر کسی به عالم ماده نزدیک شود، صورت برزخی عمل او نزدیک شدن به شجره است که عبارت بود از عالم کثرت. از طرفی اگر کسی به عالم کثرت نزدیک شود، عمرش تلف خواهد شد، چون از «اَحَد» دور می شود و لذا حضرت پروردگار به هر زن و مرد فرمود: «وَ لاَ تَقْرَباَ هَذِهِ الشَّجَرَةَ» به این شجره که جنبة ملکوتی عالم کثرت است نزدیک نشوید، چون از حضرت اَحد دور می شوید. از طرفی «اَحد»، صفت خالق عالم است که عین وجود است و به مخلوقات وجود می بخشد. پس هر کس به کثرت نزدیک شود از هستی و وجود فاصله گرفته و به نیستی و وَهمیات امید بسته است. چون در برهان صدیقین روشن شد که خداوند عین وجود است. از طرفی هم می دانیم که خداوند «اَحد» است و هیچ گونه کثرت در ذاتش نیست. پس هر چه از «اَحد» فاصله بگیریم و به کثرت ها نزدیک شویم، از عین وجود فاصله گرفته و به عدم و نیستی و پوچی و بطلان گرفتار شده ایم. خیالات و وَهمیاتمان، جدایی از «اَحد» را «وجود» می نمایاند و به همان اندازه که خیالات است و حقیقت ندارد، دل بستن به آن ها یعنی دل بستن به سراب و گرفتار به پوچی شدن.
[1] - خلاصة نظر ایشان خدمتتان عرض شد. عزیزانی که مایل اند به طور کامل از نظرات ایشان مطلع شوند به کتاب آداب الصلواة صفحات 72 به بعد مراجعه فرمایند.
[2] - تقریرات فلسفه، ج 3، ص 119، انسان شناسی در اندیشة امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص 257.
[3] - تقریرات فلسفه، ج 3، ص 82 به بعد، نقل از انسان شناسی در اندیشة امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص 256.
[4] - مفاتیح الغیب، تصحیح خواجوی، ص 50.