علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در ادامه می فرمایند:
«خداوند فرمود: ای آدم! خبر از حقایق اسماءِ آن ها بده تا برتری وجودی تو برای خلافت من معلوم شود. و این خبر دادن، خبر دادن لسانی نیست، بلکه ظهور اسماء الهی است از طریق وجود انسان کامل. و چون جامعیت اسماء و حقیقت کل اشیاء را در آدم دیدند و ملاحظه کردند که انسان کامل، خودْ حقیقت کل اشیاء است، استحقاق خلافت او را در زمین و بر جمیع ملائکه یافتند».
از این نکتة مهم نباید غفلت کرد که آدم استحقاق خلافت بر جمیع عالم، حتی ملائکه را دارد و نیز متوجه باشیم که انسان کامل یا آدم بالفعل، حقیقت کل اشیاء است. و البته این دو نکته جای بحث دارد که إن شاء الله مطرح خواهد شد. به گفتة علامه«رحمة الله علیه»:
«در آخر آیة مورد بحث فرمود: «وَ اَعْلَمُ مَا تُبْدوُنَ وَ مَا کنْتُمْ تَکتُمُونَ» یعنی مگر نگفتم من می دانم آنچه را شما آشکار کرده اید، از جمله تعجب تان از خلافت آدم را نیز می دانم، و آنچه را در آن مقام مَلَکی خود پنهان کردید نیز می دانم».
خداوند می فرماید: «من می بینم که شما در مقام خودتان یک چیزی را پنهان کردید، و من می دانم چه چیز را پنهان کردید». یعنی مقام ملائکه مقامی است که از جهتی، درجة وجودی آن ها منشأ ظهور حقایق است و از جهتی دیگر حجاب حقایق برتر هستند، حقایقی که خلیفه خدا می تواند آن ها را بنمایاند، مثل درخت که مظهر اسم حی است و حیات و طراوت را به نمایش می گذارد و از طرفی حجاب بقیه اسماء الهی است. لذا در ادامه آیه می فرماید: شما در عین حال حقایقی را پنهان می کنید و مقام تان، مقام نمایش آن حقایق نیست و آن چیزها، یکی «کفر شیطان» بود، به طوری که شیطان توانسته بود در کنار ملائکه باشد بدون آن که کفر او معلوم گردد و آدم وسیله شد تا آن کفر نمایان شود، چون با سجده نکردن بر آدمی که نمایش کل اسماء الهی است، معلوم شد که شیطان کافر بود. به همین جهت هم در آخر آیه 34 سوره بقره می فرماید: «کانَ مِنَ الْکافِرِین»؛ ابلیس، کافر بود - نه این که کافر شد- تا نزد ملائکه بود، کفرش ظاهر نبود. پس:
اولاً: مقام ملائکه طوری بود که کفر ابلیسی آن جا می توانست پنهان باشد.
ثانیاً: آدمیت آدم با ظهور کل اسماء، کفرِ ابلیس را نمایاند. چون خطاب خدا جهت سجده ملائکه به آدم، خطاب به مقام ملائکه بود - نه به صِرف ملائکه بودن - پس هر کس در آن مقام قرار دارد جهت سجده به آدم، مورد خطاب است و باید تبعیت کند. شیطان هم در اثر عبادات شش هزار ساله در آن مقام واقع شده بود، هر چند جنس ملائکه نبود، ولی در مقام ملائکه بود و لذا باید سجده می کرد.
برای روشن شدن این نکته به عنوان مثال ملاحظه کنید که قبل از انقلاب اسلامی، مذهبی ها یک گروه و جمعی بودند که بعضی مخالف شاه و بعضی هم موافق بودند و همه در یک طبقه و تحت عنوان مذهبی و مسلمان جای داشتند، حالا چه آن شخص مذهبی و انقلابی باشد و چه مذهبی حجتیه ای و اشرافی و طرفدار شاه. ولی امام خمینی«رحمة الله علیه» به عنوان جلوه ای از کمالات جامع انسان کامل در سال 1341 که به صحنه آمد، انحراف امثال حجتیه ای ها معلوم شد، به طوری که این جدایی آرام آرام به نهایت خود رسید و امام«رحمة الله علیه» در سخنرانی تیرماه سال 1360 یعنی یک روز بعد از شهادت اعضای حزب جمهوری اسلامی، تعبیرشان برای جریان انجمن حجتیه این بود که: «عده ای همّشان علف شان است» یعنی همة همت آنها دنیا است. اصلاً کسی باور نمی کرد پشت این مقدس مآبی انجمن حجتیه ای ها چه روحیة انحرافی بزرگی پنهان است، و این را امام خمینی«رحمة الله علیه» با ظهور حقایق الهی، نمایاندند. حالا حساب کنید انسان کامل، یعنی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اگر ظهور کنند، در آن شرایط چه کفرهایی که امروز به اسم ایمان در صحنه اند، بر ملا می شود. این یک مثال ساده و ملموس و اجتماعی بود، ولی در عالم تکوین مسأله خیلی دقیق تر است.شما بدانید که اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان حامل بالفعل همه اسماء الهی بر قلب شما جلوه نکند تا کفر ابلیس برایتان روشن گردد دائم تحت تأثیر حیله های ابلیس قرار می گیرید. آیا به راحتی کفر ابلیسی که این قدر ریاضت کشید و مبارزه با نفس کرده تا با ملائکه همنشین شده و شش هزار سال هم عبادت کرده است، برای ما روشن می شود؟ کدام عارفی این قدر وضعش خوب بوده است که با ملائکه همنشین باشد و در آن عالم، همراه ملائکه عبادت کند؟ پس می شود عارف منهای امام زمان(علیه السلام) بود و با بعضی از حقایق غیبی هم مأنوس بود ولی باز شیطانی بود. عارفی که نظر به مظهـریت جامع اسمـاء الهی - یعنی امام زمان(علیه السلام)- نداشته باشد، بلکه به یک مجموعه عبادات و حالات خوش معنوی راضی باشد غافل از این که مقام انسان، مقام ارتباط و تعلیم همه اسماء الهی است، سر به سلامت نمی برد. به همین جهت در روایات داریم که ایمان و عرفان بدون ولایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کسی را به جایی نمی رساند. اصلاً این قضیه یک تعصب دینی نیست، بلکه مقام انسان کامل مقامی است که کفر انسان را بروز می دهد و اگر انسان ها با انسان کامل ارتباط نداشته باشند، متوجه کفر خود نمی شوند تا بخواهند آن را جبران کنند. علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در ادامه بحث می فرمایند:
«خدا فرمود: من می دانم آنچه را در آن مقام پنهان کرده اید - در آن مقام چنین موضوعی قابل ظهور نبوده، و آدم موجب ظهور آن شد- که آن کفر ابلیس بود چون قرآن می فرماید: ابلیس قبل از سجده نکردن، کافر بود ولی کفر آن پنهان بود و با دستور سجده به آدم روشن شد که قبلاً کفرش در آن مقام پنهان بود. این که می فرماید: «کانَ مِنَ الکافِرین» یعنی در واقع کفر ابلیس پنهان بود، ولی پنهان کردن را به همه نسبت داد از باب رعایت ادب».
چون این سؤال مطرح است که چرا خداوند به ملائکه فرمود: «کنْتُم تَکتُمون»؛ شما پنهان کردید، و این طور ابتدا به ذهن می آید که همة این مقام که ملائکه در آن هستند چنین است که آن کفر را پنهان می کند. می فرمایند: این به جهت رعایت ادب است که عمل یک نفر را به جماعتی که با آن یک نفر آمیخته اند و امتیازی بین شان نیست، نسبت می دهند.