باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی

باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی
باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی | از اهالی حقیقت - پیشوایان مردم - کار سالکان - قانون نیک - رحمت خدا - انسان آزاد - کیمیای صحبت - آداب صحبت - عمارت دنی - طهارت نفس - زندانیِ شهوت - از مِیْل تا عشق - فراغت و جمعیت - طلب خوشی - نصیحت - سعی وکوشش آدمی

باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی

در این پست از کوچه باغ عرفان، نگاهی خواهیم داشت به کتاب انسان کامل عارف بزرگ عزیزالدین نسفی و جملات برگزیده از آن کتاب را تقدیم حضورتان خواهیم کرد.

باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی

مقدمه

هنگامی که سخن از وجود پر رمز و راز آدمی به میان می آید،

هنگامی که در مجلسی معنوی، همگان غزلِ قُرب به حضرت حق را زیر لب زمزمه می کنند و حدیث تکامل را سر می دهند، آری آن گاه است که بی اختیار همه به یاد کتاب «انسان کامل» می افتند و با اشتیاقی وصف ناپذیر، به سراغش می روند.

عزیزالدین نسفی، این عارف روشن ضمیر قرن هفتم هجری در کتاب ارزشمند خود ـ انسان کامل ـ تصویری زیبا و به یاد ماندنی از انسان کامل ترسیم می کند و جنبه های ناشناخته ای از اسرار آفرینش آدمی را بیان می کند. این کتاب در میان عارفان و سالکان کوی دوست از ارج و قرب ویژه ای برخوردار است و مریدان بسیاری دارد. بر همین اساس خوشه هایی از خرمن... را انتخاب کرده و تقدیم شما می کنیم.

باغ عرفان , انسان کامل , عزیزالدین نسفی , شریعت , طریقت , حقیقت , سیر و سلوک , نفس , عشق

از اهالی حقیقت

ای دوست، بدان که شریعت گفتِ انبیاست و طریقت عمل انبیاست و حقیقت، دید انبیاست.

هر که قبول می کند، آنچه پیغمبر وی گفته است، از اهل شریعت است و هر که می کند، آنچه پیغمبر وی کرده است، از اهل طریقت است و هر که می بیند، آن چه پیغمبر وی دیده است، از اهل حقیقت است.

پیشوایان مردم

ای دوست! آن طایفه که هر سه (شریعت، طریقت، حقیقت) دارند، کاملانند و ایشان اند که پیشوای خلایق اند و آن طایفه که هیچ ندارند از این سه، ناقصانند و ایشانند که از حساب بهایم اند.

کار سالکان

انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک، افعال نیک و اخلاق نیک و معارف وکار سالکان این است که این چهار را به کمال رسانند.

قانون نیک

انسان کامل هیچ طاعتی بهتر از آن ندید که عالم را راست کند وراستی را در میان خلق پیدا کند وعادت و رسوم بد ازمیان خلق بردارد وقاعده و قانون نیک در میان مردم بنهد و مردم را به خدای خواند و از عظمت و بزرگواری و یگانگی خدای، مردم را خبر دهد و مدح آخرت بسیار گوید و از بقاء و ثبات آخرت، خبر دهد و مذمّت دنیا بسیار کند.

رحمت خدا

رحمت خدای عام است جمله موجودات را، و رحمت انبیاء عام است جمله آدمیان را. رحمتِ اولیا عام است جمله طالبان را. دعوت انبیاء دین بود، جمله یک سخن بودند و جمله تصدیق یکدیگر کردند واین سخن هرگز منسوخ نشود.

انسان آزاد

انسان کاملِ آزاد آن است که او را هشت چیز به کمال باشد؛ اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف و ترکِ عزلت و قناعت و گمنامی. هر که چهار اول دارد و چهار آخر ندارد، کامل است، اما آزاد نیست و هر که چهار آخر دارد و چهار اول ندارد، آزاد است، اما کامل نیست و هر که این هشت کامل دارد و به کمال دارد؛ کامل و بالغ و آزاد و حُرّ است.

کیمیای صحبت

بدان که صحبت، اثرهای قوی و خاصیّت های عظیم دارد. هر سالکی که به مقصد نرسیدو مقصود حاصل نکرد، از آن بود که به صحبتِ دانایی نرسید. هر که هر چه یافت از صحبت دانا یافت.

اگر سالکی یک روز، بلکه یک لحظه به صحبت دانایی رسد و مستعد و شایسته صحبت دانا باشد، بهتر از آن بود که صد سال بلکه هزار سال به ریاضات و مجاهدات مشغول باشد.

آداب صحبت

بدان که چون به صحبت دوریشان رسی، باید که سخن کم گویی و سخنی که از تو سئوال نکنند، جواب نگویی. اگر چیزی از تو سئوال کنند و جواب ندانی، باید که زود بگویی که نمی دانم و شرم نداری، و اگر جواب دانی، جوابی مختصر و با فایده بگویی و به درازا نکشی.

عمارت دنی

باید که بر دنیا و نعمت دنیا دل ننهی و بر حیات وصحت و مال و جاه، اعتماد نکنی که هرچیز که در زیر فلک قمر است و افلاک بر ایشان می گردد، بر یک حال نمی ماند... کارعالم به موج دریا می ماند یا خودِ موج دریاست و عاقل هرگز بر موج دریا عمارت نسازد و نیّت اقامت نکند.

طهارت نفس

در بند آن مباش که علم و حکمت بسیار خوانی و خود را عالم وحکیم نام نهی و در بند آن مباش که طاعت و عبادت بسیار کنی و خود را عابد و زاهد نام کنی که این ها همه بلا و عذاب سخت است. از علم و حکمت به قدر ضرورت کفایت کن و آنچه نافع است، به دست آر و از اطاعت و عبادت به قدر ضرورت بسنده کن و آنچه واجب است به جای آر و در بند آن باش که بعد از شناخت خدای، طهارت نفس حاصل کنی و بی آزار و راحت رسان باشی که نجات آدمی در این است.

زندانیِ شهوت

هر که طهارت نفس حاصل نکرد، اسیر شهوت و بنده مال و جاه است. دوستی شهوتِ بطن و فرج آتشی است که دین و دنیای سالک را می سوزاند و نیست می گرداند و سالک را خسرالدنیا و الآخرة می کند و هر که ازدوستی شهوت بطن و فرج و از دوستی مال و جاه آزاد شد، مرد تمام است و آزاد و فارغ است.

از مِیْل تا عشق

هر که خواهان صحبت کسی شد، آن خواستِ اول را میل گویند و چون میل زیادت گشت و مفرط گشت، آن میلِ مفرط را اِرادت گویند و چون ارادت زیاد شد و مفرط گشت، آن ارادتِ مفرط را محبّت گویند و چون محبّت زیادت شد و مفرط گشت، آن محبت مفرط را عشق می گویند.

فراغت و جمعیت

در این عالم، مردم دانا هر چیز که می خواهند، از آن جهت می خواهند تا ایشان را بدان سبب فراغتی و جمعیّتی باشد و تفرقه واندوهی به ایشان نرسد. تو نیز طالب فراغت و جمعیّت باش و به یقین بدان که فراغت و جمعیّت در مال و جاه نیست. مال و جاه سیب تفرقه و اندوه است. فراغت و جمعیّت در اَمن و صحّت و کفاف و صحبت داناست.

طلب خوشی

یقین بدان که در این عالم خوشی نیست. طلب خوشی نکن که نیابی، از جهت آن که در این عالم اَمن نیست. کسی که نمی داند که ساعتی دیگر چه باشد و چون باشدو کجا باشد، او را امن چه بود؟ و چون امن نیابد، خوشی ازکجا باشد. هر که را عقل باشد، به یقین بداند که در این عالم خوشی نباشد.

نصیحت

هر بزرگ که تو را نصیحت کند، بایدکه قبول کنی و از خدای شنوی. و هر که فرود تو باشد، باید که نصیحت از وی دریغ نداری، که نصیحت قبول کردن از بالای خود و نصیحت کردن به فرود خود کاری مبارک است و فواید بسیار دارد.

سعی و کوشش آدمی

بدان که در نطفه آدمی ننوشته است که این فرزند، علم چند آموزد و چون آموزد، و مال خود حاصل کند و چون حاصل کند و... . بلکه در نطفه آدمی استعداد تحصیل علم و حکمت و استعداد تحصیل مال و جاه نوشته است. پس علم و حکمت نصیب این فرزند است و این بستگی به سعی و کوشش فرزند دارد و به اندک سعی و کوشش که این فرزند کند،به مقصود و مراد برسد.

رضایت

اگر به آنچه داری، راضی شوی و شکر آن چیز بگذاری و آن را به غنیمت داری، همیشه مجموع دل و آسوده خاطر باشی و اگر به آنچه داری راضی نشوی و طلب زیادت کنی، همیشه پراکنده خاطر و در زحمت باشی.

سجده حقیقی

ای دوست! سجده کردن نه آن است که پیشانی بر زمین نهد، سجده کسی کردن آن باشد که کار از برای وی کند. پس جمله موجودات، سجده آدمیان می کنند و موجودات، سجده آدمیان از برای آن می کنند که انسان کامل در میان آدمیان است. در موجودات بزرگوارتر و داناتر از انسان کامل چیزی دیگر نیست، از جهت آن که انسان کامل زُبده و خلاصه موجودات است و ملائکه و کروبیان و عرش و کرسی و سماوات و کواکب جمله خادمان انسان کاملند وهمیشه گردِ انسان کامل طواف می کنند.

صحبت نیکان

صحبت با نیکان دار و صحبت و با بدان مدار که هر که هر چه از نیکی یافت، از صحبت نیکان یافت و هر که هر چه از بدی یافت، از صحبت بدان یافت واگر می خواهی آدم نیک و آدم بد را بشناسی بدان که آدم نیک آن است که راست گفتار و راست کردار و نیکو اخلاق و راحت رسان بُود و آدم بد آن است که راست گفتار و راست کردار نباشد و بداخلاق و آزار رسان بود.

جهد کن تا راست گفتار و راست کردار و نیکو اخلاق و راحت رسان شوی، تا از خود ایمن گردی و دیگران از تو ایمن شوند. هر کجا امن باشد، بهشت است و هر کجا امن نباشد، دوزخ است.

اخلاق انبیاء

بزرگ و کوچک را عزیز دار تا بزرگ و کوچک تو را عزیز دارند و دوست ودشمن را تواضع کن تا دوست، دوست تر گردد و دشمن، دشمن ترنگردد، بلکه دوست شود.

ای دوست! تحمّل از همه، تواضع با همه و عزّت داشتن همه و شفقت بر همه، اخلاق انبیاء و اولیاست.

غنیمت ها

حیات را به غنیمت دار، صحت را به غنیمت دار، جوانی را به غنیمت دار و جمعیّت و فراغت را به غنیمت دار و یاران موافق را و دوستان مشفق را به غنیمت دار که هر یک نعمتی عظیمند و مردم از این نعمت ها غافلند. و این نعمت ها هیچ بقا و ثبات ندارند، اگر در نیابی خواهند گذشت و چون بگذرند هر چند پشیمانی خوری سودی ندارد. امروز که داری به غنیمت دار و هر کار که امروز می توانی کردن، به فردا مینداز که معلوم نیست که فردا چون باشد.

دوستی خدا

خدای با بنده است، بنده می بایست با خدای باشد، تا کمال بنده بُود. تا دوستی خدای همگی دل بنده را فرو نگیرد، بنده با خدا نتواند بود و چون بنده با خدا باشد، اگر نماز گذارد، به حضور گذارد واگر تسبیح گوید به حضور گوید و هر طاعتی که نه به حضور بود، آن طاعت صورتی باشد بی جان.

 

منبع: مجله گنجینه، فروردین 1380، شماره 2، فصل پنجم؛ باغ عرفان؛ انسان کامل ، عزیزالدین نسفی

پدیدآورنده: 
Share

دیدگاه‌ها

چه کتاب زیبایی