خداوند می فرماید: شیطان گفت «لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقِیم» من در صراط و مسیری که مستقیم به سوی تو ختم می شود، می نشینم. یعنی شیطان در راهی که به سوی خدا می رود نشسته است. از طرفی خدا یعنی «توحید محض»، یعنی «مقام وحدت مطلقه». پس حرف شیطان این است که من راه توحیدی شدن بندگان را می بندم. در جایی از زندگی بشر می نشینم که بشر نتواند به خدا نظر بکند، به هرکس می خواهد نظر کند ولی به خدا نظر نکند، جهتش توحید نباشد، هرچه می خواهد باشد. او مانع می شود که قلب انسان به یگانگی برسد، قلب انسان را محل توجه به کثرت ها می کند، چرا که کثرت هرچه می خواهد باشد، دیگر اَحد نیست. حال اگر کثرت؛ تعداد دلارها، یا فرزندان و یا کتاب هایمان باشد فرقی نمی کند. برای شیطان مهم این است که توجه قلب به «اَحد» نباشد. چون اگر قلب انسان توانست از همة کثرات بگذرد و تمام توجه خود را به خدا بیندازد، به مقصد رسیده است، چون مقصد اصلی همه «اَحد» است.
در آیه 17 سوره اعراف نمونة دورشدن از مقام توحیدی را از طریق حیله های شیطانی مطرح می کند و می فرماید: شیطان گفت:
«ثُمَّ لَآتِینَّهُم مِّن بَینِ أَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ».
حالا که بنا شد آنها را از جهت گیری به سوی تو منحرف کنم، این طوری منحرف می کنم که از چهار طرف او را به بیراهه می کشم، یکی «مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ» از جلو می آیم. یعنی افق های آینده را برآدم ها آنچنان بزرگ می کنم که از خدا باز شوند. چون اصل قضیه این بود که انسان را از هر طریقی که می تواند از خدا غافل کند. یکی این که آینده را بسیار بزرگ و پرهیبت می کند تا تمام توجه او مشغول آینده شود و دیگر نتواند به خدا فکر کند و یا آینده را به صورت وَهمی برای انسان، اَمن نشان می دهد؛ به طوری که انسان فکر کند با برنامه ریزی های خودش حتماً به آنچه آرزو کرده است می رسد و هیچ خطری هم او را تهدید نمی کند تا به خدا فکر کند و از او مدد بگیرد. در هرحال شیطان تلاش دارد به انسان آرزوهای بلند القاء کند. به طوری که انسان، آینده را آن قدر دراز و پربرنامه ببیند که اصلاً یادش برود خدایی در صحنه است و باید با خدا به سر برد و نه با آینده. با مشغول شدن به آرزوهای دراز در آینده ای مبهم عملاً قیامت و معاد و شرایطی که باید جواب اعمال مان را بدهیم از صحنة قلب می رود. شیطان اعمالمان را برای ما زیبا جلوه می دهد به طوری که فکر می کنیم آیندة ما رسیدن به همین ظواهراعمال باید باشد و از آن طرف به ما القاء می کند چیزی بالاتر از این ظواهر دینی از تو نمی خواهند و از تو انتظار چیز بالاتری نیست، این جاست که می بینید شیطان چقدر راحت زندگی ما را در دست خودش می گیرد.
اگر انسان خودش را در دنیا اَمن حسّ کرد و متوجه نبود همواره دشمن قسم خورده ای دارد که برای او نقشه می کشد و یکی از نقشه ها هم آرمان سازی دنیایی است؛ نگران مکر شیطان نیست و خطر اصلی همین اَمن بودن از مکر شیطان است.
امام خمینی«رحمة الله علیه» در کتاب «آداب الصلوة» می فرمایند:
«سالک باید حظوظ قلبیة عباداتش را حاصل کند، در دنیا و در ظاهر عبادات متوقف نشود، که این خارِ راه سلوک است و هرکس ما را به ظاهر مشغول کند از شیاطین طریق الی الله است».
یعنی واقعاً قلب انسان باید با سجده و رکوع و قیام، ارتباط با اَحد را به دست آورد و از کثرت ها منصرف شود و کسی که ما را به ظاهر متوقف کند - حالا چه ظاهر دنیا و چه ظاهر عبادات- آن شیطان است.
بلی؛ باید ظاهر را رعایت کرد ولی در ظاهر عبادات متوقف نشد. بالاخره مخارج حروف باید در نماز درست اَداء شود؛ اما در مخارج حروف متوقف شدن، حیلة شیطان است. یعنی انسان را از نعمت توجه قلبی عبادت باز می کند.
شیطان ما را مشغول به آیندة اَمن می کند که مثلاً همین چهاررکعت نماز ظهر را که خواندی، دیگر وظیفه ات را انجام دادی. و این آیندة پراَمن، نتیجه اش غفلت از خدا است و غفلت می کنیم که بنا بود با این چهاررکعت نماز، خدای اَحد را بیابیم و نه چهاررکعت نماز را.
اگر آینده خود را قیامت تعیین کنیم، همة حیله های شیطان خنثی می شود، به همین جهت به ما می گویند: در سجده سعی کن هفت موضع را به زمین بچسبانی و به خاک بودن خود فکر کن و به بقیه چیزها فکر نکن، و از این طریق تمام آرزو سازی شیطان را در قلب خود خاک می کنیم و قلب را متوجه مقام سبحانی پروردگاری می نماییم که «اعلی» است و ارزش حمدکردن و دل به او بستن را دارد. در آن حال گرفتاری در آرزوهای دنیا و اَمن بودن از قهر خدا از بین می رود و جای آرزوهای دنیایی و امنیت از قهر الهی، لابه و گریه و الهی العفو می آید و انسان این گونه از نقشة شیطان می رهد.