برایش باز شد باب نجاتی / شاعر : یوسف رحیمی
انیس شیون و آهِ رقیه
چشمان تو غرق خون و لبها پر آه
نگاه دشت خیره سوی نیزه
ملکوت نگاه بارانيت
حرف هايي نگفتني دارد
لحظه لحظه غروب چشمانت
در کمند نگاه تو قلبم
مثل آهو به دام افتاده
ملکوت نگاه بارانيت ...
چشمان تو غرق خون و لبها پر آه