شاعر چشم های تو هستم / یوسف رحیمی
شاعر چشم های تو هستم / شاعر : یوسف رحیمی
در کمند نگاه تو قلبم
مثل آهو به دام افتاده
يا شبيه کبوتري خسته
که به پاي امام افتاده
من اسيرم اسير اين مرقد
خاک من با غمت سرشته شده
من کبوتر کبوتر مشهد
رزق من در حرم نوشته شده
با کرامات چشم تو ديگر
کي گرفتار درد و غم هستم
جزء عمرم نمي شود محسوب
لحظاتي که در حرم هستم
با تمام شکوه خود خورشيد
در کنارت چقدر کم جلوهست
حج مقبول مستمنداني
کعبه با مرقد تو هم جلوهست
شاعر چشمهاي تو هستم
با نگاهي کميت مي سازي
من قلم را به دست مي گيرم
اين تويي بيت بيت مي سازي
زائري از ديار قم هستم
که رسيدم به محضرت آقا
از سرم کم مباد يک لحظه
سايه ي لطف خواهرت آقا
يک نگاهت «و إن يکاد» من است
دل من تا هميشه بيمه ي توست
آشيان کبوتران شما
حرم خواهر کريمه ي توست
مهر تو شرط عشق و شيدايي
عشق تو ابتداي ايمان است
تو انيس النفوس دلهايي
قيمت خاک بوسي ات جان است
چشمهايت محول الاحوال
قصه ي سرنوشت را ديدم
يک نگاه تو زير و رويم کرد
از حرم تا بهشت را ديدم
من کويرم کوير لب تشنه
تشنه ي آيه هاي بارانت
چشمهايت تمامْ توحيد است
قبله ي من! منم مسلمانت
مظهر رأفت خداوندي!
به کسي نه نگفته اي آقا
يک سحر پاي پنجره فولاد ...
يک شب جمعه صحن کرب و بلا ...
عشق را تو برايم آوردي
باني روضه هاي ما هستي
همه ي هستي ام فدايت باد
تو خودت کربلاي ما هستي
افزودن دیدگاه جدید