مقام معظم رهبري«حفظه الله» با توجه به اين امر تعريف حکيمانه اي از اصول گرايي دارند که در آن تعريف مشخص مي شود همه ي ابعاد را در نظر گرفته اند. متأسفانه ما متوجه نيستيم که اصول گرايي يك فكر و فرهنگ است و پشتوانه ي آن تنها شخصيت امام مي تواند باشد و اين اصول گرايي با اصول گراييِ خطي و حزبي و سياسي که بعضي از گروه ها مدعي آن هستند فرق دارد.
مقام معظم رهبري«حفظه الله» در تبيين اصول گرايي حقيقي مي فرمايند:
ايمان و هويت اسلامي و انقلابيِ روشن بينانه، دوري از خرافه و سست انديشي و تمناي دائميِ عدالت از يك سو و ايمان به آينده، برخورداري از روحيه ي مجاهدت علمي، اعتقاد به آزادانديشي وكرامت انساني، به كارگيري اصل تصحيح روش ها در مديريت و تلاش براي شكوفايي اقتصادي - اجتماعيِ كشور، ايمان به مردم، ايمان به خود، ايمان به استقلال و وحدت ملي از سوي ديگر، از مهم ترين شاخص ها در اصول گرايي است.[1]
إن شاءالله روشن خواهد شد که اين اصول گرايي فقط و فقط با مكتب حضرت روح الله«رضوان الله تعالي عليه» محقق مي شود. بايد قلب ما متوجه شود بستر تحقق چنين صفاتي که تحت عنوان اصول گرايي حقيقي مطرح است در هر شرايطي پديد نمي آيد مگر در مکتب حضرت امام. وقتي توانستيم در عالَمي قرار گيريم که شخصيت امام با سيره ي علمي و عملي شان متذکر آن عالَم بودند و وقتي اين نسل حس کرد آن اصول گرايي غذاي جان اوست و سخت به آن نياز دارد، متوجه مي شود تحقق اين موضوع آن قدر هم ساده نيست که در هر شرايطي و با هر فکري ايجاد شود، در نتيجه به دنبال راه کاري مي گردد که مي تواند صورت عملي اصول گرايي حقيقي را پديد آورد و مي بيند آن راه کار، عالَم حضرت روح الله است.
رسيدن به عالَمي که مطلوبِ انسان، اصول گرايي حقيقي باشد چيزي است بالاتر از آن که شما با استدلال کسي را قانع کنيد تا حرف شما را بپذيرد، بايد عالَم او عالَمي شود تا روح اصول گرايي را غذاي جان خود بداند. اثر استدلال به تنهايي مثل اثر دليلي است که يک پزشك درباره ي مضرّات سيگار دارد و در عين حال خودش سيگار مي کشد. رابطه ي شما با دين مثل رابطه ي علميِ آن پزشك با مضرات سيگار نيست، يک مسلمان، «دين» را غذاي جان خود مي داند و در فضاي دين زندگي مي کند. اين حالت بالاتر است از اين که حقانيت دين با دليل و استدلال روشن شود. آري اگر کسي منکر حقانيت دين شد بايد حقانيت دين را با استدلال به او ثابت کرد. مرحوم شهيد مطهري سلسله بحث هاي جهان بيني اسلامي را در جواب ماركسيست ها نوشتند و اساتيد معارف اسلامي هم در ابتداي انقلاب به دانشجويان مسلمانِ دانشگاه ها همان مباحث را درس مي دادند. پس از مدتي فراموش کرديم ما براي منكرينِ دين يك شکل بحث داريم و براي معتقدين به دين يک شکل ديگر بايد بحث کنيم. متكلمين عزيز ما علم كلام را تدوين کردند تا مخالفين و منكرين دين را با دلايل عقلي مجاب کنند. اگر کسي سؤال كند چرا پيامبر(صلی الله علیه وآله) مثل متكلمين صحبت نكردند، جواب اين است که پيامبر مي خواستند به مردم دين بدهند، بعداً که منکرين و منافقين پيدا شدند و شبهه كردند و متكلمين جواب آن شبهات را دادند، علم کلام شکل گرفت. روش علم کلام روش شکوفاکردن دينداري نيست، براي رفع شبهه و مجاب کردن مخالفين است. خواجه نصيرالدين طوسي با تجريد الاعتقاد مي خواهد شبهات را رفع كند در حالي که مسير دينداري و رسيدن به اصول گرايي حقيقي روش کلامي و صرفاً عقلي نيست، بايد قلب به ميان آيد و روحيه ي حماسي و مجاهده شکل بگيرد و اين امر ادب وآداب خاصي را مي طلبد. اگر آن اصول گرايي كه مقام معظم رهبري تعريف كردند مورد پذيرش ماست نكته بعدي اين است كه بدانيم اين اصول گرايي، معارف و اخلاق و عرفان خاصي را مي طلبد، بعداً روشن خواهد شد که آن ادب و آدابِ خاص در مکتب حضرت امام«رضوان الله تعالي عليه» پايه گذاري شده و با آن مکتب إن شاءالله عالَم مخصوصي رخ مي نمايد که به کمک آن مي توان در محضر حقيقت قرار گرفت.
آن اصول گرايي که مقام معظم رهبري«حفظه الله» شاخصه هاي آن را برشمردند بيش از آن كه اراده ي معطوف به قدرت و منصب در آن مطرح باشد، اراده اي معطوف به فرهنگ و خدمت در آن مطرح است.
وقتي سلمان رشدي در کتاب آيات شيطاني به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) توهين کرد و امام او را مهدورالدم دانستند و حکم قتلش را صادر کردند، عده اي به امام گفتند اين کار در جهانِ مدرن با هيچ عرفي از مديريت جهاني هماهنگي ندارد، شايد هم راست مي گفتند ولي حضرت امام خوب مي دانند که اقتضاي رجوع به فرهنگ اسلام اين است که مديريت جهانِ استکباري چنين عكس العملي را از خود نشان دهد، اما اين که وظيفه ي امام آن است که چنين حکمي را بدهند برايشان يک فرهنگ است تحت عنوان انجام وظيفه ي شرعي، اين دنياي مدرن است که بايد خود را با آن وظيفه ي شرعي و حکم الهي هماهنگ کند. معني اراده ي معطوف به فرهنگ و وظيفه ي شرعي به همين معنا است و اصول گرايي واقعي بر آن تکيه دارد.
فرهنگ امام«رضوان الله تعالي عليه» فرهنگ اراده ي معطوف به قدرت و منصب نيست. اين فرهنگِ مدرنيته است که به قول نيچه اراده اش معطوف به قدرت و استکبارمنشي است. نيچه معتقد است در دنياي مدرن با حذف خدا از مناسبات بشر، اراده ي معطوف به قدرت ظهور مي کند و در آن حال انسان در ذيل چنين اراده اي معناي خود را جستجو مي نمايد و گرفتار استکبارمنشي مي شود. اگر ما نتوانيم اين زمانه را - يعني زمانه اي که اراده ها معطوف به قدرت است - درست بشناسيم نمي توانيم جايگزين مناسبي در آن پيدا کنيم. هدف اراده ي معطوف به فرهنگ آن است كه تاريخ ملت را جلو ببرد و به اهداف متعالي اش نزديك كند و مسير رسيدن به آن اهداف را در امور فرهنگي ريل گذاري کند و از حركت در سطحِ زد و بندهاي سياسي به شدت حذر نمايد و اين با اراده ي معطوف به قدرت و منصب تفاوت اساسي دارد. در اراده ي معطوف به فرهنگ، حرف اصلي را قدرتِ نرم مي زند و شما در حرکات و برنامه هاي حضرت امام آن را به خوبي لمس مي کنيد ولي در اراده ي معطوف به قدرت و منصب، حرف اصلي را پول و تکنولوژي و عوامل فريب مردم مي زنند و البته هميشه با ناکامي روبه رو بوده اند.
در راستاي اراده ي معطوف به فرهنگ، حركت به سوي اهداف متعاليِ تشيع و سلوكِ همه جانبه به سوي آن اهداف متعالي پيش از آن كه نياز به صاحب منصب داشته باشد، نياز به انسان هايي دارد كه احياگر روحيه اي باشند كه حضرت امام خميني«رضوان الله عليه» در كالبد ملت دميدند و ملت را احياء نمودند. در اين راستا بايد پاي در ميان گذاشت و تاريخ را با همان شيوه جلو برد تا طعم عبور از لايه هاي باقي مانده از عهد غربي و عهد شاهنشاهي، کام ملت را شيرين كند و روحيه ي خدمت گزاري به ملت را كه قسمتي از سلوك الي الله است، به ميان آورد.
در روايت داريم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «أَيَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ كَأَبِي ضَمْضَمٍ كَانَ إِذَا خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي تَصَدَّقْتُ بِعِرْضِي عَلَی النَّاس»[2] آيا كسی از شماها نمیتواند مانند ابی ضَمْضَم باشد؟ ابوضمضم مردی از امتهای گذشته بود، هر روز که صبح میكرد، میگفت: پروردگارا من آبرو و عنوان خود را برای خدمت به مردم و بندگان تو وقف كردهام.
در ذيل نظام اسلامي و براي پايداري نظام، ثواب و برکات عزم خدمت به مردم بيشتر از اعمال مستحبي است که مردم مي شناسند حتي اگر آن عمل، طواف به گرد خانه ي خدا باشد. يکي از ياران حضرت صادق(علیه السلام) همراه با حضرت در حال طواف مستحبي بود شخصي آمد از او درخواست كمك كرد، گفت بگذار طواف را تمام كنم و بيايم، حضرت به او اشکال کردند که چرا طواف را قطع نكردي؟ در ذيل اسلام و در فضاي نظام انقلاب اسلامي برداشتن يك سنگ از وسط جاده، عمل صالح است، براي اين كه در آن صورت مردم راحت تر مي توانند به حق رجوع داشته باشند.
---------------------------------
[1] - خلاصه ي بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوري اسلامي در تاريخ 29/3/1385.
[2] - شهيد ثانی، زين الدين بن علی،كشف الريبه، ص: 74