حضرت امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» روحي را به جهان عرضه کرده اند که اگر ما آن روح را احساس کنيم و جزء مبادي شخصيت ملت خود قرار دهيم تفکر به معني حقيقي آن در ملت ما شروع مي شود و آن حيات تاريخي که منجر مي شود تا ملت ما فعّالانه زندگي خود را شکل دهند، طلوع مي کند، در اين صورت از آن پريشان حاليِ تاريخي عبور مي کنيم و ذيل آن روح به فلسفه و عرفان نيز رجوع خواهيم داشت.
با توجه به عقيده ي فوق، سعي بنده آن است که در رابطه با آن نوع هندسه ي فکري که ضرورت دارد عزيزان مدّ نظر قرار دهند، مواردي را عرض مي کنم تا در بستري که امام«رضوان الله تعالي عليه» در قالب انقلاب اسلامي فراهم نموده همچون سربازي در راستاي تحقق اهداف متعالي آن بکوشند و از خطر انحراف و تحجّر و سير قهقرايي مصون باشند.
توجه به وضع موجودِ خودمان و تجربه ي سال هاي بعد از انقلاب، خبر از آن مي دهد که در عين دينداري، خطرِ «انحراف از خط اصلي انقلاب» و خطرِ «تحجّر و فرار از آزادانديشي» و خطرِ «سير قهقرايي» و برگشت به ديانتِ منهاي ولايت فقيه، ما را تهديد مي کند، چون همه ي فضايي که بايد در آن فضا مبادي خود را بيابيم نشناختيم، و لذا اين امکان هست که از تقديري که خدا برايمان اراده کرده تا از طريق حضرت امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» به آن برسيم، محروم شويم.
ملاحظه کرده ايد که عده ي زيادي - حتي آن افرادي که در لندن اتاق فکر تشکيل دادند و آن مذهبي هاي گرفتار در فتنه ي 88 - همه مي گويند مي خواهيم امام و انقلاب را ياري کنيم، سؤال اين است: چطور شده بعضي ها تا اين اندازه از انقلاب اسلامي فاصله گرفته اند که مشخصاً به جاي مخالفت با رقيب انتخاباتي خود، با نظام اسلامي درگير مي شوند و باز مي گويند مي خواهيم انقلاب را ياري کنيم؟ اگر متوجه باشيم که انقلاب اسلامي يک گرايش حزبي سياسي نيست بلکه مکتبي است بر مدار اسلام ناب محمدي(صلی الله علیه وآله) و مبتني بر اصولي که حضرت امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» مطرح فرموده اند، مي توانيم تحليل درستي از حادثه ها داشته باشيم. اصولي که حضرت امام مطرح کرده اند مي تواند ميزاني براي تعيين اندازه ي مسلماني هرکس به معني واقعي آن باشد، در آن صورت روشن مي شود نمي توان ادعاي مسلماني داشت ولي نسبت به راهي که حضرت امام مطرح فرموده اند بيگانه بود و لذا نبايد انقلاب اسلامي و شخص حضرت امام«رضوان الله تعالي عليه» را در حد يک جريان سياسي در نظر گرفت و بعد در عين ادعاي ياري انقلاب، با اصول مسلّم آن مخالفت کرد. اعضاي اتاق فکر لندن و اکثر اصلاح طلبان تصور مي کردند انقلاب اسلامي يک جريان سياسي است مثل ساير جريان هاي سياسي دنيا که مي توان آن را از طريق انتخابات تملک کرد و هرطور خواستند تغيير دهند.