1- اشراقي که بر قلب حضرت روح الله«رضوان الله عليه» تجلي کرد و منجر به فتح تاريخي جديد در جهان اسلام شد، پرتو نور محمدي(صلی الله علیه وآله) است که بر قلب سليم سالک صاحب دلِ دوران يعني حضرت امام اشراق گشت، سالکي که اُنس قلبي با کتاب وَحي و اولياء معصوم(علیهم السلام) داشت و در سير عملي و نظري از ظاهر به باطن و از کثرت به وحدت سير کرده بود و به جهت آمادگي براي حاکميت نور الهي بر زندگي بشر امروز، حقيقت در وجوه مختلف بر او آشکار شد و مأمور دستگيري ملت ها گشت و ما امروز وظيفه داريم براي ارتباط با آن شخصيت اشراقي خود را بيش از پيش آماده کنيم.
2- شخصيت اشراقي حضرت روح الله«رضوان الله عليه» شخصيتي است که ملت ها با نظر به او مي توانند در دوران به حجاب رفتن حقيقت، موجب گشايش تازه ي حقيقت شوند تا وفاداري بشر به عالم قدس شروع گردد و از اين طريق با شروع عصر بينات، زمينه ي ظهور انسان کامل فراهم شود. از اين جهت انقلاب اسلامي شروع تاريخ ما خواهد شد و از نظمي که کانت به جهان مدرن داد و ما تا حال با آن نظم جهان را مي فهميديم، آزاد مي شويم و از آن به بعد به چيزهايي مي پردازيم که به آن ها نياز داريم نه به چيزهايي که به آن ها نياز نداريم و مسئله ي دنياي مدرن است.
3- از محورهاي کتاب «سلوک ذيل شخصیت امام خميني«رضوان الله عليه»» تبيين اين مسئله است که: جامعه ي سالم که بستر ريزش الطاف الهي خواهد بود، جامعه اي است که بين اعضاء آن وحدت باشد و مسلّم وحدتي، وحدت است که محور آن امور قدسي و انگيزه هاي الهي باشد. اسلام براي تحقق چنين وحدتي اهل البيت(علیهم السلام) را مدّ نظر جامعه قرار مي دهد تا جامعه بتواند مبادي علمي و عملي خود را با رجوع به آن انوار قدسي به دست آورد. از آن جايي که در زمان غيبت امام معصوم نبايد وحدت جامعه تعطيل شود، خداوند با پروراندن فقيهي جامع، جامعه ي اسلامي را از محور وحدت محروم نمي گرداند. از اين جهت ما معتقديم محور وحدت تاريخ امروز ما حضرت روح الله خميني«رضوان الله عليه» است، تا با رجوع به شخصيت علمي و عملي او بتوانيم وحدت قدسي مورد رضايت الهي را شکل دهيم و جامعه ي خود را بستر ريزش الطاف الهي گردانيم. اميد است توانسته باشيم با دلايل قرآني و روايي و شواهد حضوري اين مهم را ارائه دهيم.
4- مي خواهيم بگوييم خداوند علاج پريشان حالي جامعه ي ما را رجوع به انقلاب اسلامي و تأسي به شخصيت حضرت روح الله«رضوان الله عليه» قرارداد تا بتوانيم انسجام فرهنگي لازم را به دست آوريم، سعي داريم نحوه ي رجوع به انقلاب اسلامي و حضرت امام را روشن کنيم تا مسير علاج پريشان حالي جامعه ي خود را روشن کرده باشيم.
5- گذشته ي انقلاب اسلامي گواه است که ملّت ما توانستند طعم فضاي يگانگي را در اوایل انقلاب و در دوران دفاع مقدس، در ذيل روحانيت حضرت امام بچشند. معلوم است که اگر سعي کنيم آزاد از روحيه ي محدود گروه گرايي و حزب گرايي، خود را در ذيل شخصيت امام قراردهيم، فضاي يگانگي و وحدت قدسي را در جامعه نهادينه مي کنيم و جامعه بستر ريزش الطاف الهي خواهد شد و از موانعي که در پيش رو داريم عبور خواهيم کرد.
6- حضرت امام«رضوان الله عليه» روحي بود ماوراء مشهورات زمانه، و اين نکته را مقام معظّم رهبري«حفظه الله» خوب درک کردند و بر آن اساس در توصيف حضرت امام مي فرمايند: «آن مرد عظيمي که بلاشک خداوند لمعه اي و لمحه اي از انوار طيبه ي نبوت ها را در وجود او قرارداده بود»[1] و به همين جهت نگفتند امام يک مجتهد بود من هم يک مجتهد، بلکه تلاش کردند در ذيل شخصيت حضرت امام، عامل تفصيل انقلاب اسلامي و اهداف قدسي آن باشند.
7- تا جايگاه اشراقي انقلاب اسلامي درست روشن نشود، نمي فهميم تاريخ جديدي در عصر ما شروع شده و انساني در سيره ي انبياء، بنا دارد همه ي معادلات جهان کفر را درهم ريزد و ما را به تولدي ديگر دعوت نمايد. اين را وقتي مي فهميم و پاي در تولد جديد مي گذاريم که شخصيت اشراقي آن کسي را که بنا دارد چون حضرت اسرافيل حيات را بر کالبد مرده ي جهان امروز برگرداند، بشناسيم زيرا:
هين که اسرافيل «وقت»اند اوليا
مرده را ز ايشان حيات است و حيا
8- سعي ما آن است که راه رجوع به مکتب و شخصيت حضرت روح الله«رضوان الله عليه» را بنمايانيم تا جامعه بتواند بهترين ارتباط را با انقلاب اسلامي برقرارکند و در ذيل انقلاب اسلامي به تفکر و تفاهم و وحدت قدسي لازم برسد و نسبت به انقلاب «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض» نگرديم که در آن صورت از برکات مهمي محروم خواهيم شد و نه تنها زبان همديگر را نمي فهميم بلکه کينه ي یکديگر را به دل مي گيريم، چون هرکدام به وجهي از انقلاب اسلامي تأکيد مي کنيم.
9- تذکر به عهدي که ملت ايران با حضرت امام بست و در آن راستا ولايت الهي را پذيرفت، موجب مي شود که از بي تاريخي مدرن که ما را در بند نيهيليسم گرفتار نموده، غفلت نشود و بفهميم در اين فتح تاريخي تا کجا بايد جلو برويم.
10- وقتي تفکر ظهور کرد و تفاهم به صحنه آمد، آزاد انديشي موجب تولد انديشه هايي ژرف و بزرگ مي شود، در چنين فضايي است که مي فهميم انقلاب اسلامي چگونه ترقي و تعالي را به ما هديه نموده و معناي تأکيد رهبري بر آزاد انديشي معلوم مي شود آن جا که مي گويند «متأسفانه گذشته ي فرهنگي کشور ما فضا را براي آزاد انديشي بسيار تنگ کرده بود».[2]
11- رابطه ي ملکوتي بين انسان ها زمينه ي رابطه ي حقيقي و وجودي را فراهم مي کند، چيزي که هميشه دشمنان اسلام ـ از جمله بني اميه ـ در نفي آن مي کوشيدند و اهل بيت(علیهم السلام) در جهت احياي آن تلاش مي نمودند، زيرا در چنين فضايي سرمايه هاي عقلي و عرفاني ما احياء مي شود و مي توانيم احياءگري کنيم. در زير سايه ي رابطه ي حقيقي، ملّتي که از تاريخ بيرون افتاده به تاريخ خود برمي گردد و فلسفه ي صدرالمتألّهين به تاريخ ما برگشت تا نقش وحدت بخشي حقيقي ظهور کند. به تعبير مقام معظم رهبري، فلسفه اي که «در اسلوب و محتواي صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشه ي انسان اين روزگار مي جويد و سرانجام خواهد يافت».[3]
12- در مکتب اشراقي و تمدّن سازِ آينده طوري به تفکّر فلسفي صدرالمتألّهين نظر شده که انقلاب اسلامي به خوبي از روحيه ي اخباري گري و تحجّرِ ديني عبور کند و با نگاه وجودي، نظر به مقام «السببُ الْمتصل بَين الأرض و السماء» بودن حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيندازد و در همين رابطه مقام معظم رهبري«حفظه الله» مي فرمايند:
مکتب فلسفي صدرالمتألهين همچون شخصيت و زندگي خودِ او مجموعه ي در هم تنيده و به وحدت رسيده ي چند عنصر گرانبهاست. در فلسفه ي او از فاخرترين عناصرِ معرفت يعني عقل منطقي و شهود عرفاني و وحي قرآني، در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکيب شخصيت او تحقيق و تأمل برهاني و ذوق و مکاشفه ي عرفاني و تعبد و تدين و زهد و اُنسِ با کتاب و سنت، همه با هم دخيل گشته.[4]
13- اگر به «وجود» در همه ي ابعاد و به صورت تشکيکي نگاه نشود، فرهنگ وَهم زده ي مدرنيته در همه ي چهره هايش شناخته نمی شود و به همين جهت سعي شده است به صورت هاي مختلف موضوعِ «وجود» به ميان آيد. اميد است بحث «وجود» را که در هر مرحله اي نسبت به چهره اي از سوبژکتيويته مطرح شده، با دقّت لازم دنبال بفرماييد.
14- از آن جايي که در بحث از «وجود» با يک مفهوم رو به رو نیستيم بلکه با وجودي سر و کار داريم که به عنوان يک حقيقت تشکيکي، دغدغه ي زندگي امروز ماست به طوري که مي تواند هنر و ادبيات و تکنيک و سياست و فرهنگ ما را معني کند، پس بحث از «وجود» و نظر به آن، چيزي نيست که خواننده ي گرامي بخواهد در جايي از کتاب از آن خلاص شود.
15- وقتي متوجه شديم وحدت قدسي يک وحدت حقيقي است و نه اعتباري، متوجه «وجودي» بودن وحدت قدسي مي شويم و در اين رابطه با رجوع به «وجود مطلق» در پي ايجاد وحدت قدسي خواهيم بود و در اين راستا نظرها به وجود حقيقي عالم امکان يعني حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوخته مي شود تا جامعه از بي فکري و جاهليت زمانه آزاد شود.
16- وقتي متوجه مباني قدسي انقلاب اسلامي نباشيم تحليل درستي از علت ريزش هاي افراد در انقلاب اسلامي نخواهيم داشت. با نظر به مباني قدسي انقلاب اسلامي از همان ابتدا معلوم بود که آقاي بازرگان و بني صدر و دولت سازندگي و دولت اصلاحات نسبت به انقلاب زاویه داشتند و غفلت از اين امر موجب مي شد که از دست يکي به ديگري پناه ببريم و بعد از مدتي بفهميم آن ديگري نيز ما را به اهداف انقلاب اسلامي نزديک نمي کند.
17- لازم است در شناخت جوهر ه ي غرب که همان سوبژکتيويته است دقت زياد به خرج داد و مباني فکري پدران غرب جديد يعني دکارت و هيوم و کانت را به خوبي ارزيابي نمود تا معلوم شود انقلاب اسلامي با چه طرز فکري روبه روست و شيشه ي عمر تمدن غربي چيست و چرا حضرت امام در تقابل با غرب، به فلسفه ي صدرايي نظر دارد و حتي در نامه ي خود به گورباچف، ملاصدرا و محيي الدين بن عربي را مدّ نظر گورباچف قرارمي دهد.
18- واژه هايي همچون «سوبژکتيويته» و «نوميناليسم» و «نيهيليسم» روحي دارند که با روح خود، فرهنگ غرب را تشکيل مي دهند و با شناخت دقيق آن روح است که از طرفی مي توان حساسيت جايگاه شخصيت اشراقي حضرت امام را براي آزاد شدن از آن روح ـ که دويست سال است مردم را تحت تأثير خود دارد ـ درک کرد و از طرف دیگر با درک درست «وجود» از طريق معرفت نفس، به صورت حضوري جاي خود را پيدا نمود و در سير الي الله، از منظر نظر اهل بيت(علیهم السلام) موفق شد و در اين راستا از غرب عبور کرد و به انقلاب اسلامي نظر نمود.
طاهرزاده
---------------------------------------------------------------
[1] ـ بيانات رهبر معظّم انقلاب در 21/11/1390.
[2] ـ سخنان مقام معظّم رهبري در ديدار با انجمن اهل قلم 11/7/1381.
[3] ـ مقام معظّم رهبري در تاريخ 1/3/1378.
[4] - پيام مقام معظم رهبري به کنگره ي بزرگداشت صدرالمتألهين در تاريخ 1/3/1378.